هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و حیرت خود در برابر معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که زیبایی معشوق فراتر از توصیف است و دیگران نمی‌توانند آن را به درستی درک کنند. شاعر خود را سرگشته و در عین حال واصل به معشوق می‌داند و از عشق دیرینه‌اش به معشوق سخن می‌گوید. او از وفاداری خود به پیمان عشق و آمادگی برای هرگونه فداکاری سخن می‌گوید و در نهایت از طبع هوسناک معشوق و تأثیر آن بر خود اظهار شگفتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۴۱۳

آن نه روی است که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

همه بینند نه این صنع که من می‌بینم
همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم

آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
عجب این است که من واصل و سرگردانم

سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم
گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم

عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست
دیر سال است که من بلبل این بستانم

به سرت کز سر پیمان محبت نروم
گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم

باش تا جان برود در طلب جانانم
که به کاری به از این بازنیاید جانم

هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم

عجب از طبع هوسناک منت می‌آید
من خود از مردم بی طبع عجب می‌مانم

گفته بودی که بود در همه عالم سعدی
من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم

گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم
ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۱۲
گوهر بعدی:غزل ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.