هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی از دنیا و روی آوردن به معشوق الهی سخن می‌گوید. او از قطع پیوند با هر آنچه که غیر از دوست است و شکستن هر پیمانی که با غیر او بسته شده، صحبت می‌کند. شاعر خود را در پیشگاه معشوق خوار و پست می‌داند و از او می‌خواهد تا حضور خود را آشکار کند تا شاعر تنها او را ببیند و پرستش کند. او تأکید می‌کند که دوستی واقعی تنها با وفاداری و پایبندی به عهد باقی می‌ماند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل ۴۳۴

ما در خلوت به روی خلق ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم

هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم

مردم هشیار از این معامله دورند
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم

مالک خود را همیشه غصه گدازد
ملک پری پیکری شدیم و برستیم

شاکر نعمت به هر طریق که بودیم
داعی دولت به هر مقام که هستیم

در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم
در همه عالم بلند و پیش تو پستیم

ای بت صاحب دلان مشاهده بنمای
تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم

دیده نگه داشتیم تا نرود دل
با همه عیاری از کمند نجستیم

تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز
جان گرامی نهاده بر کف دستیم

دوستی آن است سعدیا که بماند
عهد وفا هم بر این قرار که بستیم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۳۳
گوهر بعدی:غزل ۴۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.