هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و غم ناشی از آن سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که عشق، او را از همه چیز بی‌خبر کرده و در غم یار وفادارش جان سپرده است، اما معشوق از این غم آگاه نیست. شاعر به زیبایی‌های معشوق اشاره می‌کند و از جفاهای او شکایت دارد. در نهایت، او حدیث معشوق را مانند کیمیا می‌داند که دستیابی به آن ممکن نیست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳

با من ای مردمک دیده نظر نیست تو را
عشق تو بی خبرم کرد و خبر نیست تو را

ما به غم جان بسپردیم و تو آگاه نیی
غم یاران وفادار مگر نیست تو را

مایهٔ حسن تو آواز خوش و رویِ نکوست
پس اگر چیز دگر هست وگر نیست تو را

چند در کارِ جفا تیز کنی مژگان را
آخر ای جان به کسی کار دگر نیست تو را

کیمیایی ست حدیث تو خیالی لیکن
ره نداری پی آن کار، چو زر نیست تو را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.