۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

تا به خون ریزی غمت خنجر گرفت
کاکلت رسم جفا از سر گرفت

ماهِ رخسار تو را در جمع دوش
دید شمع و از خجالت درگرفت

لاله زآن دم ساقی بزم تو شد
کز سرمستی به کف ساغر گرفت

چون بلال خال مشکینت به خون
تشنه شد جا بر لب کوثر گرفت

از نم چشم خیالی عاقبت
سر به سر خاک درت گوهر گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.