هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقانه‌ای است که شاعر از هجران و دوری معشوق متحمل می‌شود. او از اشک‌ها، دل‌تنگی‌ها و سرگشتگی‌های خود می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که از حال او آگاه شود. همچنین، شاعر از طبیب می‌خواهد که برای درمان او زحمت نکشد، زیرا درد او تنها با وصال معشوق درمان می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه داشته باشد.

شمارهٔ ۴۹

تا سر زلف تو در دست صبا افتاده ست
دل سرگشته ام از رشک ز پا افتاده ست

تا نیفتد دلم از پا و سرشکم ز نظر
تو چه دانی که مرا بی تو چه ها افتاده ست

آب رو می بردم اشک و به سر می غلطد
هوس روی تو تا در سرِ ما افتاده ست

دلم افتاد به کوی تو و ناپیدا شد
بی خبر بود که داند که کجا افتاده ست؟

بیش در محنت هجران مخور ای دل غم من
غم خود خور تو که این کار تو را افتاده ست

ای طبیب از پی من رنج مبر بهر خدا
کز غمش کار خیالی به خدا افتاده ست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.