۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

دل به زاری دامن زلف جفا کارش گرفت
چون از او نگشاد کاری پای دیوارش گرفت

سرگران دارد ز خواب ناتوانی غمزه اش
باز تا خون کدامین چشم بیدارش گرفت

یارب آن طاووس باغ کیست کز رفتار او
کبک تعلیم خرامیدن ز رفتارش گرفت

هندوی دزد پریشان کار یعنی زلف را
سر همی برد و همانا بر سر کارش گرفت

کنج درویشی ست در عالم خیالی را و بس
گنج مقصودی که بعد از رنج بسیارش گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.