۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹

دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت
مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت

با سرو از لطافت قدّ تو بادِ صبح
هر نکته یی که گفت چمن از هوا گرفت

بر باد رفت حاصل عمر عزیز من
زین غم که باد دامن زلفت چرا گرفت

دل را گرفت شحنهٔ عشقت به دست قهر
چون قلب بود آخر کارش خدا گرفت

در فنّ زهد بنده خیالی طریقه یی
زاین خوبتر ندید که ترک ریا گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.