۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴

گرچه اشک منِ غمدیده سراسر گهر است
هرچه دارم به جمالت که همه در نظر است

نزد رندان نظر باز غبار قدمت
توتیایی ست که در دست نسیم سحر است

مهر و ماهت نتوان گفت که همچون مه و مهر
دیگری هست ولی روی تو چیزی دگر است

سر گذشتم سگ کوی تو نکو می داند
که ز فریاد منش شب همه شب دردسر است

کمترین قدرشناس تو خیالی ست ولی
نیست قدری چو سگان، پیش تواش این قدر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.