۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶

آن گوهر حسنی که بدان فخر توان کرد
نقدی ست که صرّاف ازل با تو روان کرد

تا آب خِضِر لطف لبِ لعل تو را دید
در پردهٔ خاکی ز حیا روی نهان کرد

نافه چه خطا گفت که باد سحری دوش
مویش بگرفت و سوی زلف تو کشان کرد

اشک از نظر افتاد بدین جرم که ما را
بی وجه در ایّام تو رسوای جهان کرد

تا نکهت زلف تو رساند به خیالی
بر بوی همین رفت دل و راه همان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.