۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۷

تا کافر چشمت ز مژه عزم سپه کرد
بر خون دلم غمزهٔ تو چشم سیه کرد

این دل که کمین داشت بدآن چشم تو عمری
خم زد به فن ابروی تو تا چشم نگه کرد

مسکین دلم ار خطّ تو را مشگ ختا گفت
دیوانه وشی بود خطا گفت و تبه کرد

این نکته نشد روشنم از ماه که آخر
چندین که به رخسار تو زد لاف چه مه کرد

از راه وفایت به جفا روی نتابم
زاین مرتبه چون عشق توام روی به ره کرد

زآن گونه تو را قصد خیالی ست که گویی
اظهار هواداریِ تو کرد گنه کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.