۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۹

تا گلشن از طراوت روی تو یاد داد
سرو از هوای قامت تو سر به باد داد

دلتنگ بود غنچه به صد رو چو من ولی
پایش صبا گرفت و خدایش گشاد داد

با گل نداد حسن رخت نقشبند صنع
پیرایه یی ست حسن که با هر که داد داد

اسباب نامرادیِ جاوید بود و غم
عشق تو تحفه یی که بدین نامراد داد

با اهل درد عشق تو تقسیم شوق کرد
چیزی زِ یادِ تو به خیالی زیاد داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.