۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۳

خطت را تا به خون ریزی نشان شد
به شوخی غمزه ات صاحبقران شد

دلی کز فتنهٔ زلفت امان یافت
ز دست محنت و غم در امان شد

شبی اشکم به راهت گرم می رفت
همین کآهسته تر گفتم روان شد

اگر زاین گونه پا بر رو نهد اشک
سبک بر روی ها خواهد گران شد

گذشت از دل سپاه غمزه ات تیز
ولی پیش غمت نقد روان شد

خیالی را سر آشفتگی بود
چو در پیچید با زلفت همان شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.