۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۶

خیز که پیر مغان میکده را درگشاد
نوبت مستی رسید باده بده برگشاد

دولت جم بایدت سر مکش از خطّ جام
چون خم تجرید را ساقی جان سرگشاد

گر درِ طاعت ببست یار به رویم چه باک
چون ز ره مرحمت صد درِ دیگر گشاد

در طرف نیستی تا نشدم گم نیافت
بستگی کارم از پیر قلندر گشاد

چشم خیالی ز اشک مخزن یاقوت شد
تا به تبسّم لبت حقّهٔ گوهر گشاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.