هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و غم ناشی از دوری معشوق سخن می‌گوید. او دلش را تنها متعلق به غم معشوق می‌داند و عمرش را بی‌معنا جز در وصل او. شاعر از معشوق می‌خواهد که بر سوختهٔ دلش مرحمتی کند و به او توجه نماید. او از بخت بد خود می‌نالد که نشانی از معشوق نمی‌یابد و هشدار می‌دهد که اگر معشوق دلش را نادیده بگیرد، پشیمانی خواهد داشت. در نهایت، شاعر اشاره می‌کند که دلش به خیال بهبودی از درد عشق، امیدی ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۷۲

دل جز به غمت خاطر خوشنود ندارد
وز عمر به جز وصل تو مقصود ندارد

بر سوختهٔ آتش غم مرحمتی کن
امروز که حلوای لبت دود ندارد

آن بخت که یابم ز دهان تو نشانی
بسیار طلب کردم و موجود ندارد

از دست مده نقد دلم را که به آخر
بسیار پشیمان شوی و سود ندارد

ز آن گونه به درد تو دل ریش خیالی
خود کرد که اندیشهٔ بهبود ندارد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.