هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق ناامیدانه و درد دوری از معشوق می‌گوید. او با وجود عشق و وفاداری، از بیم بی‌اعتنایی و بدگویی معشوق می‌ترسد. همچنین، زیبایی معشوق را ستایش می‌کند و بیان می‌کند که حتی خورشید در برابر او سر فرود می‌آورد. شاعر در نهایت از رفتار متناقض معشوق که گاه با خیالش به دشنام و گاه به لطف رفتار می‌کند، گلایه دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی پیچیده، فهم شعر را برای سنین پایین‌تر سخت می‌کند.

شمارهٔ ۱۷۱

دلم جز داغ نومیدی ز جان حاصل همین دارد
که پیوسته ز ابرویت بلایی در کمین دارد

نکوخواه توام جانا و می ترسم که بی جُرمی
بگردی از نکوخواهان چو بدگویت براین دارد

چه سود از باغ بلبل را که بی زلف و عذار تو
نه تاب سنبل رعنا نه برگ یاسمین دارد

اگرچه از شرف خورشید را پا بر سر چرخ است
ولی پیش مه روی تو رویی بر زمین دارد

خیالی را به دشنامی نوازش می کنی هر دم
چو لطفی می کنی باری خدایت بر همین دارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.