۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۷

سرشک تا به کی از چشم آن و این افتد
مباد کز نظر خلق بر همین افتد

مگو به مردم بیگانه راز خود ای اشک
چنان مکن که حدیث تو بر زمین افتد

خوش است خلد برین و دلم نمی خواهد
که بی جمال تو هرگز نظر بر این افتد

کسی که قدّ تو بیند نه بیند ابرویت
چگونه کج نگرد هر که راست بین افتد

چو دل فتاد خیالی به دست خوش دارش
که باز دیر بیاید که این چنین افتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.