۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۰

کمند زلف توام پای بند سودا کرد
به عهد سروِ قدت فتنه دست بالا کرد

به اهل حسن طریق جفا و شوخی داد
همان که محنت و غم را نصیبهٔ ما کرد

ز بس که گفت به مردم سرشک راز دلم
ببین که آخر کارش خدا چه رسوا کرد

اگر چه چشمهٔ خضر از نظر نهان شده بود
ولی به خنده دهان تو باز پیدا کرد

لب تو کرد به یک بوسه با خیالیِ خویش
به مرده آنچه خواص دم مسیحا کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.