۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۱

کنون چو در طلبش اشک رو به ره دارد
چگونه عقل رمیده عنان نگه دارد

گشاد روی تو درهای رحمت است و خطت
به نام طالع من نامهٔ سیه دارد

چه طرفه هندوی شوخی ست چشم او یا رب
که مست و گوشهٔ محراب خوابگه دارد

به زیر زلفِ سیه آفتاب روی تو را
همان صفاست که در شب چراغ مه دارد

بهانهٔ کرمت طاعتی ست هر کس را
ولیک بنده خیالی همین گنه دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.