۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۲

ما را ز سر خیال تو بیرون نمی شود
عهدی که هست با تو دگرگون نمی شود

سر می نهم به پای خیالت ولی چه سود
بی روی بخت کار به سر چون نمی شود

عاقل نباشد آنکه به لیلی وشی چو تو
سودای وصل دارد و مجنون نمی شود

وه کز تو سوختیم چو عود و هنوز کار
در چنگ روزگار به قانون نمی شود

در دیده و دلی و دمی نیست زین حسد
کاندر میان دیده و دل خون نمی شود

شب نیست کز غم مه رویت هزار بار
آهِ من شکسته به گردون نمی شود

هر نکته یی که طبع خیالی خیال بست
بی اقتضای قد تو موزون نمی شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.