۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۶

یارب کدام دل که ز سوز تو دم نزد
قدّت کجا رسید که فتنه عَلَم نزد

با این همه محبّت و صدقی که صبح داشت
فریاد من شنید شب هجر و دم نزد

تا نوبت ظهور خط عارضت نشد
تقدیر بر صحیفهٔ خوبی رقم نزد

از هیچ رو به سرّ دهان تو پی نبرد
هر جان که خیمه بر سر کوی عدم نزد

جان را که سوخت گر غمت آتش نه برفروخت؟
دل را که برد گر سر زلف تو خم نزد؟

از منزل مراد خیالی نشان نیافت
تا از سر نیاز در این ره قدم نزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.