هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج عشق و جدایی می‌گوید. او از گریه‌هایش که بوی خون می‌دهد سخن می‌گوید و احساس می‌کند قلبش در زنجیر بلاست. شاعر خود را رند و فقیر می‌داند و از رقیب و ناسزاهایش شکایت می‌کند. او از فتنه‌های عشق و بخت نگون‌سار خود می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند رنج، جنون و فتنه ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۲۸۹

تا به روی از دیده اشک لاله گون می آیدم
دم به دم از گریهٔ خود بوی خون می آیدم

گوییا مسکین دلم در قید زنجیر بلاست
کز سرِ زلف تو فریاد جنون می آیدم

ای رفیقان کسوت زاهد نه بر قدّ من است
بر قد رندی لباس فقر چون می آیدم

ناسزا تا گفت با من از درون جان رقیب
کافرم گر هرگز از خاطر برون می آیدم

با خیالی زلف را در پاکشان منمای بیش
فتنه ها بر سر چو زاین بخت نگون می آیدم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.