۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۵

ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب در آتشیم
با خیال نرگست درعین بیماری خوشیم

سالها بودیم رقصان در هوایت ذرّه وار
واین زمان افتاده چون گردی به روی مفرشیم

گه نشسته در عرق گه درتبیم از اشک و سوز
مختصر یعنی که در عشقت به آب و آتشیم

گفته ای زلفم مکش ورنه بلا خواهی کشید
هر بلایی کز سر زلف تو آید می کشیم

تا پی قید خیالی گرد گرد عارضت
زلف چون زنجیر تو لیلی ست ما مجنون وشیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.