۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۰

اگرچه مشگ را باشد به هر سویی خریداری
ولی در حلقهٔ زلفت ندارد روز بازاری

به رویت صورت چین تا نزد لاف دل افروزی
نمی خواهم که بینم نقش او بر هیچ دیواری

شدم خاک و در آن کو می برد بادم بحمدالله
که در کویت بدین تدبیر باری یافتم باری

مه نو را چو با چشم خریداری شبی دیدم
به چشمم کم نمود از ابروی شوخ تو بسیاری

دلا گر حاجتی داری به نزد سرو قدّی بر
چو حاجت می بری باری به نزدیک قدم داری

خیالی چند می پیچی ز حکمش گردن طاعت
سری در کار تیغش کن اگر داری سر کاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.