هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از زبان شاعری است که از درد عشق و فراق مینالد. او با اشکهایش سخن میگوید و از رسیدن به مقصود (معشوق) از طریق خاک در دوست سخن میراند. شاعر از ناتوانی دل و جان در برابر غم عشق میگوید و به اشکهایش که بر آب میچکند، تبریک میگوید. در ادامه، شاعر از گفتوگویی با معشوق یاد میکند که در آن معشوق او را به ندیدن حقیقت متهم میکند. شاعر سپس به دل خود پند میدهد که در عشق، سخنان عزیزان را نشنیده و ناچار باید ملامت و خواری را تحمل کند. در پایان، شاعر از تسلیم شدن کامل خود به عشق میگوید تا مبادا مردم او را به گرایش به دیگری متهم کنند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
شمارهٔ ۳۴۲
ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی
از خاک درِ دوست به مقصود رسیدی
دل جان نتوانست ز دستِ غم او برد
خوش وقت تو ای اشک که بر آب چکیدی
گفتم که ندیدم دهن تنگ تو را هیچ
خندان شد و گفتا که تو خود هیچ ندیدی
ناچار ملامت کش و خواری شنو ای دل
در عشق چو گفتار عزیزان نشنیدی
گفتم که بلا می کشی ار می کشی آن زلف
دیدی که نصیحت نشنیدی و کشیدی
گشتم چو خیالی به تمامی گرو عشق
تا خلق نگویند به غیری گرویدی
از خاک درِ دوست به مقصود رسیدی
دل جان نتوانست ز دستِ غم او برد
خوش وقت تو ای اشک که بر آب چکیدی
گفتم که ندیدم دهن تنگ تو را هیچ
خندان شد و گفتا که تو خود هیچ ندیدی
ناچار ملامت کش و خواری شنو ای دل
در عشق چو گفتار عزیزان نشنیدی
گفتم که بلا می کشی ار می کشی آن زلف
دیدی که نصیحت نشنیدی و کشیدی
گشتم چو خیالی به تمامی گرو عشق
تا خلق نگویند به غیری گرویدی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.