۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۵

تا دلم را به غم هجر در انداخته ای
صبر را خانه ز بنیاد برانداخته ای

دل نیندازم اگر تیر تو از جان گذرد
تا نگویند به سهمی سپر انداخته ای

تا گشادی به تبسّم لب شیرین، ز حسد
شوری اندر دل تنگ شکر انداخته ای

آب روی تو چو از سیل سرشک است ای چشم
تو چنینش ز چه رو از نظر انداخته ای

این چه ساقی ست خیالی که به جای می ناب
تیر او خوردی و مستانه سرانداخته ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.