هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق میگوید. او احساس میکند که معشوق با وجود سوزاندن دلش، به دیگران توجه میکند و او را رها کرده است. شاعر از بیوفایی معشوق شکایت دارد و میگوید که معشوق به هر کس که بخواهد توجه میکند، در حالی که او سوختهای بیش نیست.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات شعری ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۵۶
تا کی ای شوخ به هر بیخبری می سازی
خاک کوی تو منم گر گذری می سازی
این هم از آتش سودای تو داغ دگر است
که مرا سوختی و با دگری می سازی
روشن است این که مرا شمع صفت می سوزی
تو به هرکس که قضا را قدری می سازی
زلف از چهره برافکندی و معلومم شد
که شب تیره دلان را سحری می سازی
گفته ای بنده خیالی هم از اهل نظر است
بندهٔ مخلص خود را نظری می سازی
خاک کوی تو منم گر گذری می سازی
این هم از آتش سودای تو داغ دگر است
که مرا سوختی و با دگری می سازی
روشن است این که مرا شمع صفت می سوزی
تو به هرکس که قضا را قدری می سازی
زلف از چهره برافکندی و معلومم شد
که شب تیره دلان را سحری می سازی
گفته ای بنده خیالی هم از اهل نظر است
بندهٔ مخلص خود را نظری می سازی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.