۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷

ساحت کون و مکان عرصه میدان اوست
گوی زمین و سپهر در خم چوگان اوست

تا خم زلف دو تا ریخته اندر قفا
سلسله کائنات جمله پریشان اوست

درد چه درمان کدام چشم بنه بر قضا
مدعی درد آنک طالب درمان اوست

تا زده طغرای خط گرد عذارت رقم
هندی تاتار ترک در خط فرمان اوست

جام گرفت از رقیب بر سر بیمهریست
گر بخورد خون من غایت احسان اوست

ذوق ندارد تذرو تا نگرد سوی سرو
تا که ببستان چمان سرو خرامان اوست

جانب کنعان بر باد صبا و بگو
یوسف مصرات اسیر پای بزندان اوست

هر که بگلزار عشق پای نهد چون خلیل
آتش افروخته لاله بستان اوست

نغمه بلبل بباغ نیست بجز شور گل
آن همه شور و نوا کرده دستان اوست

ناقه آشفته خفت شیخ بکعبه رسید
قسمت گم گشته گان طوف بیابان اوست

دست تولا زنم باز بدست خدا
گر برهاند مرا همت سلمان اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.