۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵

هر کرا عشق در کمند انداخت
بست و از قید عقل فارغ ساخت

ریخت در جام عقل باده عشق
آتشی بود کابگینه گداخت

پاکبازش نمیتوان گفتن
هر که با تو قمار عشق نباخت

پیک خیل خیال دوست رسید
کشور دل زغیر او پرداخت

فخرم این بس که پاسبانش دوش
در میان سگان مرا بنواخت

داشتم طوق عشق در گردن
داغ پیشانیم چو دید شناخت

شوق شکر لبانت آشفته
شور شیرین بگفتگو انداخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.