۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳

از شعله آه من جهان سوخت
تنها نه زمین که آسمان سوخت

این آتش و آب دیده و دل
هم وهم بشست و هم گمان سوخت

کی سوز دلم نهان بماند
زین داغ که مغز استخوان سوخت

این سوز نهفته درون را
گفتم که بگویمش زبان سوخت

فریاد که پیک آه مجنون
در قافله بود کاروان سوخت

این خضر که بود کاندرین راه
از آب حیات همرهان سوخت

آه دل من شدت عنان گیر
هشدار که اسب وهم عنان سوخت

مرغ دل من بسینه از شوق
ققنس صفت اندر آشیان سوخت

بلبل زفراق گل چو نالید
تنها نه که باغ باغبان سوخت

میخواست که سوز عشق سنجد
آشفته مرا بامتحان سوخت

نه عقل بجا بماند و نه دین
از شعله عشق این و آن سوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.