۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۱

عقرب زلف کجت بماه قرین است
ما رسیه خازن بهشت برین است

زهره چنگی که مشتریست غلامش
مشتری آن غلام زهره جبین است

گفتمش از کعبه برد جانب دیرم
گفت مکن شکوه رسم عشق چنین است

جم که مسخر نمود ساحت عالم
نام تواش زیب بخش مهر و نگین است

عقل بسودای خال تست که از چیست
هندوی آتش پرست خلد نشین است

من بدم واپسین خوشم که تو گفتی
وعده وصلم بروز بازپسین است

ترک نگاهت اشاره کرد بیغما
صبر و خرد برد و نوبت دل و دین است

لعل و قدت را نمونه کوثر و طوبی
باغ جمالت بهشت روی زمین است

من نخورم بی لبت شراب زکوثر
زهر بود بی تو گر چه ماء معین است

هر کسی آشفته با کسی بودش کار
حیدر صفدر ترا امام مبین است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.