۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۲

مرا که هجر تو در ششدر هلاک انداخت
پس از تو نرد غم عشق با که خواهم باخت

زهر چه هست بپرداختیم خانه ولی
زدوست خانه دل را نمیتوان پرداخت

بمزدقان برو ای باد مژگانی بر
که ترکی از تو همه فارس را مسخر ساخت

بر آن نگار زرندی چه شد مسلم فارس
لوای حسن دگرباره بر عراق افراخت

شد است خاک من اکسیر عشق پنداری
تنم زبوته مهرت فلک زبسکه گداخت

رسد بکعبه مقصود آن طلبکاری
که پای را زسر اندر ره طلب نشناخت

اگر خدای نمیخواست کردن آشفته
چرا شکنج سر زلف تو پریشان ساخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.