هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که به زیباییهای محبت، عشق و وحدت میپردازد. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیههای زیبا، تأثیر محبت را در جهان و زندگی انسانها توصیف میکند. او از عناصری مانند بهار، گل، باغ و تاج برای بیان عمق احساسات استفاده کرده است. همچنین، به مفاهیمی مانند عرفان، شهسواری محبت و تأثیر آن بر روح و جان انسان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در نوجوانان بالای 16 سال یافت میشود.
شمارهٔ ۲۵۹
بدل رسید سحر پیکی از دیار محبت
که روزگار نوی یافت از بهار محبت
چو کیمیای نظر کرد زر مس عشاق
فزود صیرفی عشق بر عیار محبت
فشاند رشحه چو ابر بهار عشق ببستان
شکفت صد گل خوش رنگ و بو زخار محبت
سری نماند که با صولحان چو گونه ربودش
سمند تاخت بمیدان چو شهسوار محبت
تنور وش زچه رو زآتشش درون همه تفتید
اگر نه لاله باغ است داغدار محبت
زباغ عشق نچیند کسی بجز گل خونین
که بوی خون شنوم من زلاله زار محبت
گدای شهر دهد تاج اعتبار بسلطان
عجب چه میکنی اینها زکار و بار محبت
زفیض سر ازل سربلند شد منصور
نه هر سری بجهان شد سزای دار محبت
غبار قافله مصر کحل دیده یعقوب
مرا بدیده جان سرمه شد غبار محبت
ببین که با همه جاوید زیستن بزمانه
خضر برد بجهان رشک روزگار محبت
بود زلؤلؤ شهوار تاج بر سر سلطان
زتیغ تاج بسر داشت تاجدار محبت
علی ولی ازل تاجدار کشور وحدت
که نقد حب وی افزود اعتبار محبت
زپرده صوفی مجلس پی سماع درآید
اگر که زخمه زند مطربی بتار محبت
زکاینات شد آشفته ناامید همه عمر
بغیر آنکه بماندم امیدوار محبت
که روزگار نوی یافت از بهار محبت
چو کیمیای نظر کرد زر مس عشاق
فزود صیرفی عشق بر عیار محبت
فشاند رشحه چو ابر بهار عشق ببستان
شکفت صد گل خوش رنگ و بو زخار محبت
سری نماند که با صولحان چو گونه ربودش
سمند تاخت بمیدان چو شهسوار محبت
تنور وش زچه رو زآتشش درون همه تفتید
اگر نه لاله باغ است داغدار محبت
زباغ عشق نچیند کسی بجز گل خونین
که بوی خون شنوم من زلاله زار محبت
گدای شهر دهد تاج اعتبار بسلطان
عجب چه میکنی اینها زکار و بار محبت
زفیض سر ازل سربلند شد منصور
نه هر سری بجهان شد سزای دار محبت
غبار قافله مصر کحل دیده یعقوب
مرا بدیده جان سرمه شد غبار محبت
ببین که با همه جاوید زیستن بزمانه
خضر برد بجهان رشک روزگار محبت
بود زلؤلؤ شهوار تاج بر سر سلطان
زتیغ تاج بسر داشت تاجدار محبت
علی ولی ازل تاجدار کشور وحدت
که نقد حب وی افزود اعتبار محبت
زپرده صوفی مجلس پی سماع درآید
اگر که زخمه زند مطربی بتار محبت
زکاینات شد آشفته ناامید همه عمر
بغیر آنکه بماندم امیدوار محبت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.