هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حضور معشوقه‌ای زیبا و جذاب سخن می‌گوید که مانند گلی در زمستان یا سروی در باغ ظاهر شده است. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند لؤلؤ، عقیق، و سرو، زیبایی و جذابیت معشوق را توصیف می‌کند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند سماع صوفیان و ایمان دارد. در پایان، شاعر از عشق و سوز درونی خود می‌گوید و از ساقی می‌خواهد تا آب بر آتش بریزد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی کلاسیک، فهم آن را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌کند.

شمارهٔ ۳۱۵

آن چه گل بود که در شهر زبستان آمد
وین چه سرو است که از باغ بایوان آمد

گل کجا بذله کشد دلکش و چون سرو چمد
سرو کی رفت چنین نغز و خرامان آمد

بجز آن لؤلؤ خندان بعقیق لب او
معدن لؤلؤ کی لعل بدخشان آمد

شاید ار سرو چو صوفی بدر آید بسماع
زآنکه بلبل بچمن مست و حدی خوان آمد

پرده دار حرم جاه تو شد ماه زفخر
خود بدرگاه تو با پیکر عریان آمد

تو نشستی بسمند و همه مردم گفتند
بر سر باد صبا تخت سلیمان آمد

میرسد تیغ بکف بر سر من پنداری
بت پیمان شکنم بر سر پیمان آمد

زلف خم در خمش افتاد بکف آشفته
سر سودازدگان باز بسامان آمد

آبی ای ساقی مستان تو بر آتش بفشان
کاین ثناخوان بدرت با لب عطشان آمد

پیر آتشکده عشقی و من هندویت
سجده کوی توام غایت ایمان آمد

در سحاب مژه ام موج زند سیل سرشگ
گو بکشتی بنشین نوح که طوفان آمد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.