۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۰

اگر بسینه دل دغدار من باشد
هزار لاله و گل در کنار من باشد

اسیر گل شدن و پیش شمع جان دادن
نه کار بلبل و پروانه کار من باشد

چه غم که سنبل و گل رفت از چمن بیرون
که خط و خد بتان نو بهار من باشد

کهن سمندر عشقم نیم چو پروانه
از آن قرار در آتش قرار من باشد

حدیث چهره عذرا مگو بر وامق
در انجمن چو بت گلعذار من باشد

برزم پیل تنانش بخاک رخ مالند
پیاده گر چه بت شهسوار من باشد

مگو که جنس وجودت زچیست آشفته
زتار زلف بتان پود و تار من باشد

اگر چه بختی مستم زجوش باده شوق
کمند عشق نکویان مهار من باشد

مرا که کسوت فقر است زیب قامت صدق
زتاج کسوت جمشید عار من باشد

بشرب چشمه تسنیم و کوثرم چه هوس
زحوض میکده آبشار من باشد

زخیل فتنه آخر زمان مرا چه غمست
اگر ولایت حیدر حصار من باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.