۱۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۱

عجب مکن گرت آن ترک سیم تن بکشد
بلی نسیم سحر شمع انجمن بکشد

چه باک دارد اگر صد هزار خون بخورد
بر او چه جرم اگر صد هزار تن بکشد

حذر زمار دو گیسو و لعل ضحاکش
که دل زخنده شیرین آن دهن بکشد

زهی حریف که ماتم ببازی عشقش
که هم ببردنم او هم بباختن بکشد

شکر زبوسه شیرین بکام خسرو رفت
بخنده ام لبت ایشوخ بی سخن باشد

بغیر زلف تو کامد کمند گردن بت
شنیده ای بچلیپا بتی و ثن بکشد

چه مذهبش بود آن ترک مست خون آشام
که شیخ و برهمن از قهر مرد و زن بکشد

بپاکدامنی او دو عالمند گواه
اگر بهر نفسی او دو صد چو من بکشد

ببزم شمع من آشفته گر برافروزد
سزد زغیرت اگر شمع خویشتن بکشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.