۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۵

هر که او را چشمه حیوان زکنج لب بجوشد
لاجرم خضر خط او دیبه خضرا بپوشد

گر بشیرت بوی پیراهن سوی یعقوب آرد
یوسف و مصر و رلیخا را بآن بو میفروشد

شمع گو چندان مپوشان چهره در فانوس از کین
تا بود پروانه را پر در وفا داری بکوشد

برنشین ای آه در دل برنشان این آب چشم
سوخته دودی ندارد پخته بر آتش نجوشد

من زشوق مرتضی آشفته نالم تا بگویند
زآتش سودای گل بلبل بگلشن میخروشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.