۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۶

بجز از لب تو پسته بجهان شکر نریزد
بجز از قد تو از سرو عبیر تر نریزد

نه همین بلعل شیرین خط سبز برفشاند
به شکر لب تو طوطی نبود که پر نریزد

سر خود نهاده آشفته براه زلفت آری
چو بصولجان رسد گوی چگونه سر نریزد

زحدیث درد هجران بنویسم ار حدیثی
نبود شبی که کلکم بورق شرر نریزد

من خاکی ار زحیدر نکم طمع نشاید
که سحاب آب بر گل نتواند ار نریزد

اسدالله آنکه نامش چو برند در نیستان
نشود که پنجه از بیم زشیر نر نریزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.