۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۹

گر در حریم عشق کسی محرم اوفتد
در سر هوای کعبه و دیرش کم اوفتد

از جم بیار یاد چو جام طرب کشی
کز صد هزار شاه یکی چون جم اوفتد

گر مریمی زروح قدس بارور شود
شاید که زاده اش چو تو عیسی دم اوفتد

تعویذ خط بیار بر آن لعل لب زمشک
ترسم بدست اهرمن این خاتم اوفتد

گردد مثل بطرز خوی افشانی رخت
بر برگ لاله گر بچمن شبنم اوفتد

شاید که حور زاید چون تو پری نژاد
حور و پری که جفت بنی آدم اوفتد

گفتم رخ تو بدر و کمان ابرویت هلال
بر بدر کی هلال سیه توام اوفتد

شد عالمی خراب بجز طاق میکده
نازم بآن بنا که چنین محکم اوفتد

شادی دهر را ثمری نیست غیر غم
خرسند خاطری که قرین غم اوفتد

گر بر دلی جراحتی آید زبون شود
جز داغ عشق کاو بدرون مرهم اوفتد

جز گفته پریشان زآشفته نشنوی
چون از خیال زلف کجت درهم اوفتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.