هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق به معشوق و توصیف زیبایی‌های او سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های زیبا، مانند مقایسه معشوق با خسرو شیرین و توصیف زلفین او به مار نگهبان گنج، احساسات خود را بیان می‌کند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند مهر و گنج ازل دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۴۰۰

زجانان ناگزیر است آنکه را در جسم جان باشد
که بی جانانه جان در تن چو جسمی بی روان باشد

بهر گنجیست لابد پاسبان ماری و زلفینت
بود ماری که کارش پاس گنج شایگان باشد

توئی آن خسرو شیرین که با لعل شکرخندت
جهان گر سربسر قندمکرر رایگان باشد

فروهل پرده از عارض که گل بر شاخ میبالد
بچم تابنده بالات سرو بوستان باشد

بعهد یاریت دایه میان بربسته برمهدم
همان عهدم بپایان لحد اندر میان باشد

بمهر مهر تو گنج ازل در سینه بنهفتم
گرم از قهر میرانی که مهر من همان باشد

مرا مغبچه ی ساقی بکوی میفروشان بس
اگر گویند حوری در بهشت جاودان باشد

ستاده جان بکف یعقوب با شوق و شعف در ره
مگر پیراهن یوسف میان کاروان باشد

بسوزانند چون شمعم اگر آشفته سر تا پا
بگویم شرح عشقش تا که در کامم زبان باشد

کدامین عشق حیدر نور سرمد مظهر واجب
که در کریاس او یک پرده هفتم آسمان باشد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.