۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۶

خیمه را لیلی چو بالا میکند
از چه مجنون رو بصحرا میکند

سرو مایل از دو جانب او بغیر
تا چرا او میل از ما میکند

مانی اندر نقش روی دلکشت
صحف انگلیون تماشا میکند

آنکه خار کعبه را دارد بپا
تا چرا وصفی زدیبا میکند

هر کجا آن ترک یغما بگذرد
گر بود کعبه که یغما میکند

دل بپوشاند مرا اسرار عشق
مردم چشم آشکارا میکند

گر کند آباد غیرم گو مکن
ور خرابی زوست هل تا میکند

زشتی از ما بود ورنه نقشها
نقش بند صنع زیبا میکند

گفتی آشفته بزلف من چه کرد
آنچه با زنار ترسا میکند

هر که دل بر آتش سودا نهاد
آخرش دیوانه سودا میکند

هست هر کس را تمنائی بدهر
وصل او عاشق تمنا میکند

لاجرم درویش اگر چه مجرم است
خویش را بسته بمولا میکند

تا که مجنون در حی آمد خویش را
از سگان کوی لیلا میکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.