۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۵

آن مست که در میکده مستانه بگرید
از شیخ حرم به که بافسانه بگرید

از خاصیت عشق بعالم عجبی نیست
گر شمع شب از ماتم پروانه بگرید

خونی که بساغر رود از چشم صراحی
خون خورده و از دوری خمخانه بگرید

ساغر زپه بر گریه مینا زده خنده
مینا زچه بر خنده پیمانه بگرید

دیوانه همه عمر بگرید زپری لیک
آخر پری از حالت دیوانه بگرید

این جور و جفائی که تو بر دوست پسندی
نه دوست که بر حالش بیگانه بگرید

گریان نبود شمع که جان سوخته او را
چون میرود از محفل جانانه بگرید

در سینه دلم ناله کنان در شب هجران
چون جغد که در گوشه ویرانه بگرید

محروم شد آشفته چو از درگه حیدر
شاید همه عمر غریبانه بگرید

باده ندهند وز خضر آب بگیرند
یک عمر اگر بر در میخانه بگرید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.