۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۰

خضر گر خوش زندگانی میکند
زندگانی جاودانی میکند

گر ببیند ساعد و تیغ تو را
کی بکشتن سرگرانی میکند

غمزه تو در نگاهش مضمر است
دلبری کاو دلستانی میکند

از دل سنگین تو دارد نشان
گر بتی نامهربانی میکند

روز و شب با کودکان هم بازیم
پیر چل ساله جوانی میکند

مصحف عشق است باغ چهره ات
خط سبزت ترجمانی میکند

گر غباری خیزدت از آستان
بر ثریا آسمانی میکند

پیش قدر تو قضا و هم قدر
لابه ای از ناتوانی میکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.