۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۲

زهر کناره بیغمای گل چه میکوشند
زبلبلان چه عجب گر بباغ بخروشند

کسان که مهر تو در سینه کرده اند نهان
بر آفتاب جهانتاب پرده میپوشند

مگر خدای نه ستار شد چرا زهاد
بهتک پرده صاحبدلان همی کوشند

زهندوان بر آتشکده مقیم مپرس
دو زلف تست که ساکن بر آن بناگوشند

نه تکیه کرده بر ابرو دو چشم ترکانند
که اوفتاده بمحراب مست و مدهوشند

شرار حسن تو از طورعشق تا بر خاست
جهان بر آتش سودا چو دیگ میجوشند

مده تو پند و منه بگذر ای ناصح
عبث مکوش که عشاق پند مینوشند

به تست نسبت عشاق نسبت یعقوب
نه مصریند که یوسف بهیچ بفروشند

گر آفتاب پرستند هندوان خوشباش
که هندوان تو با آفتاب هم دوشند

شوند ساکن میخانه منکران شراب
زجام عشق چو آشفته گر دمی نوشند

بجز ولای علی در جهان نمی ورزند
کسان که صاحب عقل و فراست و هوشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.