۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۳

بی تو ای قوت روان دل را قوت نبود
بی غذا ماندن بیمار مروت نبود

شهسوارا زچه در کشتن من جهد کنی
قتل درویش در آئین فتوت نبود

قوت عشق کند این همه دلها از جا
ورنه در یک خم مو این همه قوت نبود

یوسف من تو که امروز عزیزی در مصر
غافلی از پدر این شرط نبوت نبود

منت از عشق برم کاو پدر ایجاد است
بر من آدم را آن حق ابوت نبود

طلب از خاک در میکده اکسیر مراد
که جز آن خاک تو را مایه ثروت نبود

غیر پای علی آن محرم سر آشفته
قدمی پی سپر مهر نبوت نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.