۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۴

دلی زینش مژه گر جراحتی دارد
کجا جز آن لب پر نوش راحتی دارد

ببوسد آن لب نوش و بنالد این دلریش
بنالد از نمک آن کاو جراحتی دارد

مگو که چون خم زلف تو شب بود تاری
و یا که صبح چو رویت صباحتی دارد

زکبر بگذری و ننگری بدرویشان
مگر غریب نوازی قباحتی دارد

شکر زلعل نمک خیز تو حلاوت یافت
نمک زشکر آن لب ملاحتی دارد

زرنگ و بوی تو گل دم زد و قبیح بود
به پیش چشم تو نرگس وقاحتی دارد

تو نور ایزد و زانوار تست کون و مکان
کدام عنصر زین سان سماحتی دارد

از آن شکر دهن آشفته گوید این سخنان
کجاست طوطی هندار فصاحتی دارد

مدیح خوان علی شد خموش و ناگویا
ولیک گفت رهی خوش صراحتی دارد

سیاه نامه و جز حب تو عمل نبود
چرا که نفس شریرم وقاحتی دارد

ولی نسوزدم آتش که دوستدار توام
باو محب علی کی اباحتی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.