عبارات مورد جستجو در ۲۶ گوهر پیدا شد:
هجویری : بابُ الصّحبة فی السّفر و آدابه
بابُ الصّحبة فی السّفر و آدابه
چون درویشی سفر اختیار کند بدون اقامت، شرطِ ادب وی آن بود که:
نخست باری سفر از برای خدای تعالی کند نه به متابعت هوی و چنانکه به ظاهر سفری میکند به باطن از هواهای خود نیز سفر کند و مدام بر طهارت باشد و اوراد خود ضایع نکند و باید تا بدان سفر مرادش یا حجی باشد یا غزوی یا زیارت موضعی یا گرفتن فایدهای و طلب علمی یا رؤیت شیخی از مشایخ، و الّا مُخطی باشد اندر آن سفر.
و وی را اندر آن سفر از مرقعهای و سجادهای و عصایی و رکوهای و حبلی و کفشی یا نعلینی چاره نباشد؛ تا به مرقعه عورت بپوشد و بر سجاده نماز کند و به رکوه طهارت کند و به عصا آفتها از خود دفع کند و اندر آن وی را مآرب دیگر بود و کفش اندر حال طهارت در پای کند تا به سر سجاده آید و اگر کسی آلت بیشتر از این دارد مر حفظ سنت را، چون شانه و سوزن و ناخن پیرای و مکحله روا باشد؛ و باز اگر کسی زیادت از این سازد خود را و تجمل کند نگاه کنیم تا در چه مقام است. اگردر مقام ارادت است، این هر یکی بندی و بتی و سدی و حجابی است، و مایهٔ اظهار رعونت نفس وی آن است و اگر در مقام تمکین و استقامت است وی را این و بیش از این مسلم است.
و من از شیخ ابومسلم فارِس بن غالب الفارسی شنیدم رضی اللّه عنه که: روزی من به نزدیک شیخ ابوسعید بن ابی الخیر درآمدم رضی اللّه عنه به قصد زیارت.
وی را یافتم بر تختی، اندر چهار بالشی خفته و پایها بر یکدیگر نهاده و دقی مصری پوشیده؛ و من جامهای داشتم از وَسَخ چون دوال شده تنی از رنج گداخته و گونهای از مجاهدت زرد شده. از دیدن وی بر آن حالت، انکاری در دل من آمد. گفتم: «این درویش و من درویش! من در چندین مجاهدت و وی اندر چندین راحت!» وی اندر حال بر باطن و اندیشهٔ من مشرف شد و نخوت من بدید. مرا گفت: «یا بامسلم، در کدام دیوان یافتی که خویشتن بین خدای بین باشد؟ ای درویش، چون ما همه حق را دیدیم، گفت: جز بر تختت ننشانیم و چون تو همه خود را دیدی، گفت: جز اندر تحتت ندارم از آنِ ما مشاهدت آمد و از آنِ تو مجاهدت.» و این هر دو دو مقام است از مقامات راه. و حق تعالی از این منزله و درویش از مقامات فانی و از احوال رسته. شیخ بومسلم گفت: هوش از من بشد و عالم بر من سیاه گشت. چون به خود بازآمدم توبه کردم و وی توبهٔ من بپذیرفت. آنگاه گفتم: «ایّها الشّیخ مرا دستوری ده تا بروم؛ که روزگار من رؤیت تو را تحمل نمیتواند کرد.» گفت: «صَدَقْتَ، یا بامسلمٍ.» آنگاه بر وجه مثل این بیت بگفت:
آنچه گوشم نتوانست شنیدن به خبر
همه چشمم به عیان یکسره دید آن به بصر
پس باید مسافر را تا پیوسته حافظ سنت باشد و چون به مقیمی فرا رسد به حرمت نزدیک وی درآید و سلام گوید. نخست پای چپ از پای افزار بیرون کند؛ که پیغمبر علیه السّلام چنین کردی و چون پای افزار در پای کند نخست پای راست در پای افزار کند و چون پای افزار بیرون کند، پای بشوید و دو رکعت نماز کند بر حکم تحیت. آنگاه به رعایت حقوق درویشان مشغول شود و نباید که به هیچ حال بر مقیمان اعتراض کند و یا با کسی زیادتی کند به معاملتی یا سخن سفرهای خود کند یا علم و حکایات و روایات گوید اندر میان جماعت؛ که این جمله اظهار رعونت بود و باید که رنج جهله بکشد و بار ایشان تحمل کند از برای خدای را؛ که اندر آن برکات بسیار باشد.
و اگر این مقیمان و یا خادم ایشان بر وی حکمی کنند و وی را سلامی و یا زیارتی دعوت کنند، اگر تواند خلاف نکند؛ اما به دل مراعات اهل دنیا را منکر باشد، و افعال آن برادران را عذری مینهد و تأویلی میکند و باید که به هیچ گونه رنج بایست مُحال خود بر دل ایشان ننهد و مر ایشان را به درگاه سلطان نکشد به طلب راحت و هوای خود.
و اندر جملهٔ احوال مسافر و مقیم را اندر صحبت، طلب رضای خداوند تعالی باید کرد و به یکدیگر اعتقاد نیکو باید داشت و مر یکدیگر را برابر بد نباید گفت و از پسِ پشت غیبت نباید کرد؛ از آنچه شوم باشد بر طالب حق سخن خلق گفتن خاصه به ناخوب؛ از آنچه محققان اندر رؤیت فعل فاعل بینند و چون خلق بدان صفت که باشند از آن خداوند بوند و آفریدهٔ وی بوند معیوب و بی عیب، محجوب و مکاشف خصومت بر فعل، خصومت بر فاعل بود. و چون به چشم آدمیت اندر خلق نگرد از همه باز رهد؛ که جملهٔ خلق محجوب ومهجور و مقهور و عاجزاند، و هر کسی جز آن نتواند کرد و نتواند بود که خلقتش بر آن است و خلق را اندر مُلک وی تصرف نیست و قدرت بر تبدیل عین جز حق را تعالی و تقدّس نباشد و اللّه اعلم.
نخست باری سفر از برای خدای تعالی کند نه به متابعت هوی و چنانکه به ظاهر سفری میکند به باطن از هواهای خود نیز سفر کند و مدام بر طهارت باشد و اوراد خود ضایع نکند و باید تا بدان سفر مرادش یا حجی باشد یا غزوی یا زیارت موضعی یا گرفتن فایدهای و طلب علمی یا رؤیت شیخی از مشایخ، و الّا مُخطی باشد اندر آن سفر.
و وی را اندر آن سفر از مرقعهای و سجادهای و عصایی و رکوهای و حبلی و کفشی یا نعلینی چاره نباشد؛ تا به مرقعه عورت بپوشد و بر سجاده نماز کند و به رکوه طهارت کند و به عصا آفتها از خود دفع کند و اندر آن وی را مآرب دیگر بود و کفش اندر حال طهارت در پای کند تا به سر سجاده آید و اگر کسی آلت بیشتر از این دارد مر حفظ سنت را، چون شانه و سوزن و ناخن پیرای و مکحله روا باشد؛ و باز اگر کسی زیادت از این سازد خود را و تجمل کند نگاه کنیم تا در چه مقام است. اگردر مقام ارادت است، این هر یکی بندی و بتی و سدی و حجابی است، و مایهٔ اظهار رعونت نفس وی آن است و اگر در مقام تمکین و استقامت است وی را این و بیش از این مسلم است.
و من از شیخ ابومسلم فارِس بن غالب الفارسی شنیدم رضی اللّه عنه که: روزی من به نزدیک شیخ ابوسعید بن ابی الخیر درآمدم رضی اللّه عنه به قصد زیارت.
وی را یافتم بر تختی، اندر چهار بالشی خفته و پایها بر یکدیگر نهاده و دقی مصری پوشیده؛ و من جامهای داشتم از وَسَخ چون دوال شده تنی از رنج گداخته و گونهای از مجاهدت زرد شده. از دیدن وی بر آن حالت، انکاری در دل من آمد. گفتم: «این درویش و من درویش! من در چندین مجاهدت و وی اندر چندین راحت!» وی اندر حال بر باطن و اندیشهٔ من مشرف شد و نخوت من بدید. مرا گفت: «یا بامسلم، در کدام دیوان یافتی که خویشتن بین خدای بین باشد؟ ای درویش، چون ما همه حق را دیدیم، گفت: جز بر تختت ننشانیم و چون تو همه خود را دیدی، گفت: جز اندر تحتت ندارم از آنِ ما مشاهدت آمد و از آنِ تو مجاهدت.» و این هر دو دو مقام است از مقامات راه. و حق تعالی از این منزله و درویش از مقامات فانی و از احوال رسته. شیخ بومسلم گفت: هوش از من بشد و عالم بر من سیاه گشت. چون به خود بازآمدم توبه کردم و وی توبهٔ من بپذیرفت. آنگاه گفتم: «ایّها الشّیخ مرا دستوری ده تا بروم؛ که روزگار من رؤیت تو را تحمل نمیتواند کرد.» گفت: «صَدَقْتَ، یا بامسلمٍ.» آنگاه بر وجه مثل این بیت بگفت:
آنچه گوشم نتوانست شنیدن به خبر
همه چشمم به عیان یکسره دید آن به بصر
پس باید مسافر را تا پیوسته حافظ سنت باشد و چون به مقیمی فرا رسد به حرمت نزدیک وی درآید و سلام گوید. نخست پای چپ از پای افزار بیرون کند؛ که پیغمبر علیه السّلام چنین کردی و چون پای افزار در پای کند نخست پای راست در پای افزار کند و چون پای افزار بیرون کند، پای بشوید و دو رکعت نماز کند بر حکم تحیت. آنگاه به رعایت حقوق درویشان مشغول شود و نباید که به هیچ حال بر مقیمان اعتراض کند و یا با کسی زیادتی کند به معاملتی یا سخن سفرهای خود کند یا علم و حکایات و روایات گوید اندر میان جماعت؛ که این جمله اظهار رعونت بود و باید که رنج جهله بکشد و بار ایشان تحمل کند از برای خدای را؛ که اندر آن برکات بسیار باشد.
و اگر این مقیمان و یا خادم ایشان بر وی حکمی کنند و وی را سلامی و یا زیارتی دعوت کنند، اگر تواند خلاف نکند؛ اما به دل مراعات اهل دنیا را منکر باشد، و افعال آن برادران را عذری مینهد و تأویلی میکند و باید که به هیچ گونه رنج بایست مُحال خود بر دل ایشان ننهد و مر ایشان را به درگاه سلطان نکشد به طلب راحت و هوای خود.
و اندر جملهٔ احوال مسافر و مقیم را اندر صحبت، طلب رضای خداوند تعالی باید کرد و به یکدیگر اعتقاد نیکو باید داشت و مر یکدیگر را برابر بد نباید گفت و از پسِ پشت غیبت نباید کرد؛ از آنچه شوم باشد بر طالب حق سخن خلق گفتن خاصه به ناخوب؛ از آنچه محققان اندر رؤیت فعل فاعل بینند و چون خلق بدان صفت که باشند از آن خداوند بوند و آفریدهٔ وی بوند معیوب و بی عیب، محجوب و مکاشف خصومت بر فعل، خصومت بر فاعل بود. و چون به چشم آدمیت اندر خلق نگرد از همه باز رهد؛ که جملهٔ خلق محجوب ومهجور و مقهور و عاجزاند، و هر کسی جز آن نتواند کرد و نتواند بود که خلقتش بر آن است و خلق را اندر مُلک وی تصرف نیست و قدرت بر تبدیل عین جز حق را تعالی و تقدّس نباشد و اللّه اعلم.
ابوعلی عثمانی : باب ۴ تا ۵۲
باب چهل و سیم - در ادب
قالَ اللّهُ تَعالی مَازاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغی. گویند ادب حضرت نگاه داشت اندرین معنی است قالَ اللّهُ تَعالی قُوا اَنْفُسَکَمْ وَاَهْلیکُمُ ناراً.
ابن عبّاس گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ معنی این آنست که فقهشان بیاموزند و ادب.
عایشه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْها که پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت حق فرزند بر پدر آنست که نام نیکو برو نهد و شیر وی از جائی نیک دهد و ادب فرا آموزد.
از سعیدبن المُسَیِّب حکایت کنند گفت هر که نداند که خدایرا برو چه واجب است در تن او و بامر و نهی متادّب نشود او از ادب دورست.
و روایت کنند از پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که گفت خدای تعالی بادب کرد مرا و ادبم نیکو کرد.
و حقیقت ادب گرد آمدن خصلتهای خیر بود.
از استاد ابوعلی شنیدم که گفت بنده بطاعت ببهشت رسد و بادب اندر طاعت، بخدای تعالی رسد.
و هم از وی شنیدم که گفت کسی دیدم که خواست که اندر نماز، دست فرا بینی کند دست او فرو گرفت تا ببینی نرسید.
و اشارت اندرین معنی فرا خویشتن کرد زیرا که ممکن نبود که کسی از کسی این بتواند دانستن.
و استاد ابوعلی هرگز پشت باز نگذاشتی روزی اندر مجمعی بود خواستم که بالش فرا پشت او نهم، از بالش فراتر شد، پنداشتم که از بالش از آن سبب فراتر شد که سجّاده ندارد گفت پشت باز نگذارم پس از آن در حال وی نگاه کردم، خود عادت پشت بازگذاشتن نداشته بود.
جَلاجِلی بصری گوید توحید موجبی است که ایمان واجب کند هر که را ایمان نبود توحید نبود و ایمان موجبی است که شریعت واجب کند هر که او را شریعت نبود نه ایمان بود او را و نه توحید و شریعت موجبی است که ادب واجب کند هرکه را ادب نبود او را شریعت و ایمان و توحید نبود.
ابن عطا گوید ادب ایستادن است بادب با هرچه نیکو داشته اند آنرا گفتند چگونه بود گفت آنک معامله با خدای، بادب کند، پنهان و آشکارا چون این بجای آوردی ادیب باشی اگرچه عجمی باشی.
از جُرَیْری حکایت کنند گفت نزدیکِ بیست سالست تا اندر خلوت پای دراز نکرده ام زیرا که آن اولیتر که با خدای ادب نگاه دارم.
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ گفت هر که با پادشاهان صحبت کند بر بی ادبی، جهل او را فرا کشتن دهد.
ابن سیرین را پرسیدند که از آدابها کدام نزدیکتر بخدای گفت شناختِ خداوندیِ او و طاعت داشتن او را و بر شادی شکر کردن و بر سختی صبر کردن.
یحیی بن معاذ گوید چون عارف با خدای تَعالی ادب دست بدارد هلاک شود با هلاک شوندگان.
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت ترک ادب موجبی است که راندن بار آرد هر که بی ادبی کند بر بساط، باز درگاه فرستند و هر که بر درگاه بی ادبی کند با ستوربانی فرستند.
حسن بصری را گفتند سخنها بسیار گفتند مردمان اندر ادب، اندر دنیا نافع تر کدامست و اندر آخرت کدام بکارتر است گفت تَفَقُّه اندر دین است و زهد در دنیا و شناخت آنچه خدایرا بر تو است.
یحیی بن معاذ گوید هر که بادب گردد با آداب خدای تَعالی از جملۀ دوستان خدای تَعالی گردد.
سهل گوید قوم استعانت خواستندی بخدای تَعالی بر کار خدای و صبر کردندی خدایرا بر آداب خدای تعالی.
عبداللّهِ مبارک گفت ما باندکی از ادب محتاج تریم از آنک ببسیاری علم.
ولیدبن عتبه گوید عبداللّه مبارک گفت اکنون ادب طلب می کنیم که مُؤَدَّبان برفتند.
و گفته اند سه چیز است که مرد باز آن غریب نباشد، هرجا که باشد، از اهل فساد دور بودن و ادب نگاهداشتن و رنج خویشتن از مردمان بازداشتن.
چون ابوحفص ببغداد شد جنید او را گفت شاگردانرا ادب سلطانان آموختۀ ابوحفص گفت ادبِ نیکو بر ظاهر، عنوانِ ادبِ نیکو بود اندر باطن.
از منصوربن خلف شنیدم که گفت کسی را گفتند ای بی ادب گفت من بی ادب نباشم گفتند ترا ادب که کرد گفت صوفیان.
ابونصرِ سرّاجِ طوسی گفت مردمان اندر ادب بر سه طبقه اند، اهل دنیا بیشترین آداب ایشان اندر فصاحت و بلاغت بود و نگاه داشتن علمها و سمرهاء ملوک و اشعار عرب و اهل دین بیشترین آداب ایشان، اندر ریاضت نفس و بادب کردن جوارح و حدّها نگاه داشتن و ترک شهوات و اهل خاص بیشترین آداب ایشان اندر طهارت دل بود، و مراعات اسرار و وفا بجای آوردن بعهدها و نگاهداشتن وقتها و با خاطرها نانگرستن و نیکوئی ادب اندر جایگاه طلب و اوقات حضور و مقامهاء قرب.
سهل بن عبداللّه گفت هرکه نفس خویش را قهر کند بادب، خدایرا باخلاص پرستید.
و گفته اند کمال ادب هیچکس را نبود مگر انبیا را و صدیّقانرا.
عبداللّهِ مبارک گوید مردمان سخنها بسیار گفته اند اندر آداب، ما همی گوئیم ادب شناخت نفس است.
شبلی گوید گستاخی کردن بگفتار، با حق سُبْحانَهُ ترک ادب بود.
ذوالنّون مصری گوید ادب عارف برتر از همه ادبها بود زیرا که معروف او مُؤَدِّب دل او بود.
یکی ازین طایفه گوید حقّ تَعالی گوید هر که اسما و صفات خویش برو لازم کردم ادب لازم آمد بر وی و هر که او را کشف کردم از حقیقت ذات خویش، گرفتار هلاکش کردم هر کدام خواهی اختیار کن ادب یا عَطَب.
و گویند ابن عطا یک روز پای دراز کرد در میان جماعت خویش و گفت ترک ادب در میان اهل ادب بادب بود و این حکایت را دلیل آرد بر آن خبر که روایت کنند از پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که ابوبکر و عمر نزدیک او بودند پای دراز کرده بود عثمان درآمد پای برکشید و بپوشید و گفت شرم دارم از مردی که فرشتگان آسمان از وی شرم دارند و این تنبیهی بود بدین حدیث که حشمت عثمان اگرچه بزرگ بود نزدیک او صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حالتی که میان او و ابوبکر و عمر رَضِیَ اللّهُ عَنْهُما بود صافی تر بود و این بیت بر استشهاد آورد.
شعر:
فِیَّ انْقِباضٌ وَحِشْمَةٌ فَاِذا
صادَفْتُ اَهْلَ اَلْوَفاءِ والْکَرَمَ
اَرْسَلْتُ نَفْسی عَلی سَجِیَّتِها
وَقُلْتُ ماقُلْتُ غَیْرَ مُحْتَشِمٍ
جُنَیْد گوید چون محبّت درست گردد شرطِ ادب بیفتد.
ابوعثمان گوید چون محبّت درست گردد ملازمت ادب بر دوست مؤکّد گردد.
نوری گوید هر که ادب وقت بجای نیارد وقت او مَقْت بود.
ذوالنّون گوید چون مرید از استعمال ادب بیرون آید از آنجا که آمد با هم آنجا شود.
از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ اندر قول خدای عَزَّوَجَلَّ وَاَیُّوبَ اِذْ نادَی رَبَّهُ اَنّی مَسِّنِی الضُّرُ وَاَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ نگفت اِرْحَمْنی ادب خطاب بجای آورد و عیسی عَلَیْهِ السَّلامُ همچنین گفت اِنْ تُعَذِّبْهُم فَاِنَّهُمْ عِبَادُکَ و دیگر گفت اِنْ کُنْتُ فَقَد عَلِمْتَه و چون خداوند تَعالی باز او گوید تو گفتی مردمانرا، مادرم را بخدای گیرید، ادب خطاب نگه داشت نگفت که نگفتم و گفت اگر گفتم تو دانی.
جُنَیْد گوید یکی از صالحان نزدیک من آمد، روز آدینه و گفت درویشی را با من بفرست تا مرا شاد کند و بخانۀ من چیزی خورد، بازنگریستم، درویشی را دیدم، فاقه اندرو اثر کرده اشارت کردم، فراز آمدم گفتم با این شیخ برو و ویرا شادمانه کن بس برنیامد که درویش را دیدم که همی آمد و حالی آن مرد را دیدم که از پس وی می آمد و مرا گفت یا اباالقاسم آن درویش جز یک لقمه نخورد و بیرون آمد گفتم مگر سخنی گفتی که وی را خوش نیامد گفت هیچ چیز نگفتم بازنگرستم ویرا گفتم چرا آن شادی را بر وی تمام نکردی گفت یا سیّدی از کوفه بیرون آمدم تا به بغداد هیچ چیز نخوردم و کراهیّت داشتم که بی ادبی کنم و فاقه اظهار کنم بحضرت تو، مرا بخواندی و شاد شدم که ابتدا از تو رفت، با وی بشدم و من بهمه بهشتها او را رضا نمی دادم لقمۀ برگرفتم و گفت بخور این که بر من دوستر از ده هزار درم چون این بشنیدم دانستم که مرد دون همّت است دست از طعام او بازکشیدم جُنَیْد او را گفت نه ترا گفتم ترک ادب کردۀ بازو گفت یااباالقاسم توبه کردم، دیگر بار بازمنش بفرست، باز فرستاد.
ابن عبّاس گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ معنی این آنست که فقهشان بیاموزند و ادب.
عایشه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْها که پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت حق فرزند بر پدر آنست که نام نیکو برو نهد و شیر وی از جائی نیک دهد و ادب فرا آموزد.
از سعیدبن المُسَیِّب حکایت کنند گفت هر که نداند که خدایرا برو چه واجب است در تن او و بامر و نهی متادّب نشود او از ادب دورست.
و روایت کنند از پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که گفت خدای تعالی بادب کرد مرا و ادبم نیکو کرد.
و حقیقت ادب گرد آمدن خصلتهای خیر بود.
از استاد ابوعلی شنیدم که گفت بنده بطاعت ببهشت رسد و بادب اندر طاعت، بخدای تعالی رسد.
و هم از وی شنیدم که گفت کسی دیدم که خواست که اندر نماز، دست فرا بینی کند دست او فرو گرفت تا ببینی نرسید.
و اشارت اندرین معنی فرا خویشتن کرد زیرا که ممکن نبود که کسی از کسی این بتواند دانستن.
و استاد ابوعلی هرگز پشت باز نگذاشتی روزی اندر مجمعی بود خواستم که بالش فرا پشت او نهم، از بالش فراتر شد، پنداشتم که از بالش از آن سبب فراتر شد که سجّاده ندارد گفت پشت باز نگذارم پس از آن در حال وی نگاه کردم، خود عادت پشت بازگذاشتن نداشته بود.
جَلاجِلی بصری گوید توحید موجبی است که ایمان واجب کند هر که را ایمان نبود توحید نبود و ایمان موجبی است که شریعت واجب کند هر که او را شریعت نبود نه ایمان بود او را و نه توحید و شریعت موجبی است که ادب واجب کند هرکه را ادب نبود او را شریعت و ایمان و توحید نبود.
ابن عطا گوید ادب ایستادن است بادب با هرچه نیکو داشته اند آنرا گفتند چگونه بود گفت آنک معامله با خدای، بادب کند، پنهان و آشکارا چون این بجای آوردی ادیب باشی اگرچه عجمی باشی.
از جُرَیْری حکایت کنند گفت نزدیکِ بیست سالست تا اندر خلوت پای دراز نکرده ام زیرا که آن اولیتر که با خدای ادب نگاه دارم.
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ گفت هر که با پادشاهان صحبت کند بر بی ادبی، جهل او را فرا کشتن دهد.
ابن سیرین را پرسیدند که از آدابها کدام نزدیکتر بخدای گفت شناختِ خداوندیِ او و طاعت داشتن او را و بر شادی شکر کردن و بر سختی صبر کردن.
یحیی بن معاذ گوید چون عارف با خدای تَعالی ادب دست بدارد هلاک شود با هلاک شوندگان.
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت ترک ادب موجبی است که راندن بار آرد هر که بی ادبی کند بر بساط، باز درگاه فرستند و هر که بر درگاه بی ادبی کند با ستوربانی فرستند.
حسن بصری را گفتند سخنها بسیار گفتند مردمان اندر ادب، اندر دنیا نافع تر کدامست و اندر آخرت کدام بکارتر است گفت تَفَقُّه اندر دین است و زهد در دنیا و شناخت آنچه خدایرا بر تو است.
یحیی بن معاذ گوید هر که بادب گردد با آداب خدای تَعالی از جملۀ دوستان خدای تَعالی گردد.
سهل گوید قوم استعانت خواستندی بخدای تَعالی بر کار خدای و صبر کردندی خدایرا بر آداب خدای تعالی.
عبداللّهِ مبارک گفت ما باندکی از ادب محتاج تریم از آنک ببسیاری علم.
ولیدبن عتبه گوید عبداللّه مبارک گفت اکنون ادب طلب می کنیم که مُؤَدَّبان برفتند.
و گفته اند سه چیز است که مرد باز آن غریب نباشد، هرجا که باشد، از اهل فساد دور بودن و ادب نگاهداشتن و رنج خویشتن از مردمان بازداشتن.
چون ابوحفص ببغداد شد جنید او را گفت شاگردانرا ادب سلطانان آموختۀ ابوحفص گفت ادبِ نیکو بر ظاهر، عنوانِ ادبِ نیکو بود اندر باطن.
از منصوربن خلف شنیدم که گفت کسی را گفتند ای بی ادب گفت من بی ادب نباشم گفتند ترا ادب که کرد گفت صوفیان.
ابونصرِ سرّاجِ طوسی گفت مردمان اندر ادب بر سه طبقه اند، اهل دنیا بیشترین آداب ایشان اندر فصاحت و بلاغت بود و نگاه داشتن علمها و سمرهاء ملوک و اشعار عرب و اهل دین بیشترین آداب ایشان، اندر ریاضت نفس و بادب کردن جوارح و حدّها نگاه داشتن و ترک شهوات و اهل خاص بیشترین آداب ایشان اندر طهارت دل بود، و مراعات اسرار و وفا بجای آوردن بعهدها و نگاهداشتن وقتها و با خاطرها نانگرستن و نیکوئی ادب اندر جایگاه طلب و اوقات حضور و مقامهاء قرب.
سهل بن عبداللّه گفت هرکه نفس خویش را قهر کند بادب، خدایرا باخلاص پرستید.
و گفته اند کمال ادب هیچکس را نبود مگر انبیا را و صدیّقانرا.
عبداللّهِ مبارک گوید مردمان سخنها بسیار گفته اند اندر آداب، ما همی گوئیم ادب شناخت نفس است.
شبلی گوید گستاخی کردن بگفتار، با حق سُبْحانَهُ ترک ادب بود.
ذوالنّون مصری گوید ادب عارف برتر از همه ادبها بود زیرا که معروف او مُؤَدِّب دل او بود.
یکی ازین طایفه گوید حقّ تَعالی گوید هر که اسما و صفات خویش برو لازم کردم ادب لازم آمد بر وی و هر که او را کشف کردم از حقیقت ذات خویش، گرفتار هلاکش کردم هر کدام خواهی اختیار کن ادب یا عَطَب.
و گویند ابن عطا یک روز پای دراز کرد در میان جماعت خویش و گفت ترک ادب در میان اهل ادب بادب بود و این حکایت را دلیل آرد بر آن خبر که روایت کنند از پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که ابوبکر و عمر نزدیک او بودند پای دراز کرده بود عثمان درآمد پای برکشید و بپوشید و گفت شرم دارم از مردی که فرشتگان آسمان از وی شرم دارند و این تنبیهی بود بدین حدیث که حشمت عثمان اگرچه بزرگ بود نزدیک او صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حالتی که میان او و ابوبکر و عمر رَضِیَ اللّهُ عَنْهُما بود صافی تر بود و این بیت بر استشهاد آورد.
شعر:
فِیَّ انْقِباضٌ وَحِشْمَةٌ فَاِذا
صادَفْتُ اَهْلَ اَلْوَفاءِ والْکَرَمَ
اَرْسَلْتُ نَفْسی عَلی سَجِیَّتِها
وَقُلْتُ ماقُلْتُ غَیْرَ مُحْتَشِمٍ
جُنَیْد گوید چون محبّت درست گردد شرطِ ادب بیفتد.
ابوعثمان گوید چون محبّت درست گردد ملازمت ادب بر دوست مؤکّد گردد.
نوری گوید هر که ادب وقت بجای نیارد وقت او مَقْت بود.
ذوالنّون گوید چون مرید از استعمال ادب بیرون آید از آنجا که آمد با هم آنجا شود.
از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ اندر قول خدای عَزَّوَجَلَّ وَاَیُّوبَ اِذْ نادَی رَبَّهُ اَنّی مَسِّنِی الضُّرُ وَاَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ نگفت اِرْحَمْنی ادب خطاب بجای آورد و عیسی عَلَیْهِ السَّلامُ همچنین گفت اِنْ تُعَذِّبْهُم فَاِنَّهُمْ عِبَادُکَ و دیگر گفت اِنْ کُنْتُ فَقَد عَلِمْتَه و چون خداوند تَعالی باز او گوید تو گفتی مردمانرا، مادرم را بخدای گیرید، ادب خطاب نگه داشت نگفت که نگفتم و گفت اگر گفتم تو دانی.
جُنَیْد گوید یکی از صالحان نزدیک من آمد، روز آدینه و گفت درویشی را با من بفرست تا مرا شاد کند و بخانۀ من چیزی خورد، بازنگریستم، درویشی را دیدم، فاقه اندرو اثر کرده اشارت کردم، فراز آمدم گفتم با این شیخ برو و ویرا شادمانه کن بس برنیامد که درویش را دیدم که همی آمد و حالی آن مرد را دیدم که از پس وی می آمد و مرا گفت یا اباالقاسم آن درویش جز یک لقمه نخورد و بیرون آمد گفتم مگر سخنی گفتی که وی را خوش نیامد گفت هیچ چیز نگفتم بازنگرستم ویرا گفتم چرا آن شادی را بر وی تمام نکردی گفت یا سیّدی از کوفه بیرون آمدم تا به بغداد هیچ چیز نخوردم و کراهیّت داشتم که بی ادبی کنم و فاقه اظهار کنم بحضرت تو، مرا بخواندی و شاد شدم که ابتدا از تو رفت، با وی بشدم و من بهمه بهشتها او را رضا نمی دادم لقمۀ برگرفتم و گفت بخور این که بر من دوستر از ده هزار درم چون این بشنیدم دانستم که مرد دون همّت است دست از طعام او بازکشیدم جُنَیْد او را گفت نه ترا گفتم ترک ادب کردۀ بازو گفت یااباالقاسم توبه کردم، دیگر بار بازمنش بفرست، باز فرستاد.
نجمالدین رازی : باب سیم
فصل سیزدهم
قال الله تعالی «فاذکروا الله کذکر کم آبائکم او اشد ذکرا».
و قال تعالی «و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال».
و قال النبی صلیالله علیه و سلم «سیر وا سبق المفردون» قیل و من هم یا رسول الله قال الذین «اهتز وا بذکر الله حتی و ضع اذکر او زارهم و ورد وا القیمه خفافا».
[بدانک ذکر بی آداب و شرایط گفتن زیادتی مفید نبود اول بترتیب و آداب و شرایط قیام باید نمود. و مرید صادق را چون درد طلب و داعیه سلوک این راه پدید نشانش آن است که باذکر انس گیرد و از خلق و حشت تا از همه روی بگرداند و در پناه ذکر گریزد که «قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون». و چون بر ذکر مواظبت خواهد نمود باید که اساس بر توبهای نصوح نهد از جمله معاصی.
و بوقت ذکر گفتن اگر تواند غسل کند و الا وضویی تمام کند و جامه پاک پوشد بر سنت و خانهای خالی و تاریک و نظیف راست کند و اگر قدری بوی خوش بسوزد اولیتر و روی بقبله نشیند مربع ] و مربع نشستن در جمله اوقات منهی است الا در وقت ذکر گفتن که خواجه علیه السلام چون نماز بامداد بگزاردی در مقام خویش بذکر گفتن بنشستی تا آفتاب بر آمدن.
و در وقت ذکر گفتن دستها برروی ران نهد و دل حاضر کند و چشم فراهم کند و بتعظیم تمام شروع کند در کلمه «لاالهالاالله» گفتن بقوت تمام چنانک «لااله» از ناف برآورد «والاالله» بدل فروبرد بروجهی که اثر ذکر وقوت آن بجمله اعضا برسد. ولیکن آواز بلند نکند و تا تواند در اخفا و خفض صوت کوشد. چنانک فرمود «وآذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهرمن القول».
و برین وجه ذکر سخت و دمادم میگوید. و در دل معنی ذکر میاندیشد چنانک در معنی لااله هر خاطر که در دل میآید نفی میکند بدان معنی که هیچ چیز نمیخواهم نمیطلبم و هیچ مقصود و محبوب ندارم الاالله جز خدای جملگی خواطر به لااله نفی میکند وحضرت عزت را بمقصودی و محبوبی و مطلوبی اثبات میکند به الاالله.
و باید که در هر ذکر باول و آخر حاضر باشد بنفی و اثبات و هر وقت در اندرون دل نظر میکند هر چیز که دل را با آن پیوند بیند آن چیز را در نظر میآورد و دل با حضرت عزت میدهد و از ولایت شیخ بهمت مدد میطلبد و بنفی لااله آن پیوند باطل میکند و بیخ محبت آن چیز از دل برمیاندارد و بتصرف الاالله محبت حق را قایم مقام آن محبت میگرداند.
هم برین ترتیب مداومت مینماید تا بتدریج دل از جمله محبوبات و مالوفات فارغ و خالی کند که اهتتار در ذکر از مداومت خیزد و اهتتار آن باشد که بغلیات ذکر هستی ذاکر در نور ذکر مضمحل شود و ذکر ذاکر را مفرد گرداند و عوایق و علایق وجود از و بر دارد و او را از دنیای جسمانیات بآخرت روحانیات سبکبار در آورد. چنانک فرمود «سیروا سبق المفردون». الحدیث.
و بدانک دل خلوتگاه خاص حق است که «لایسعنی ارضی و لاسمائی و انما لایسعنی قلب عبدی المومن» و تا زحمت اغیار در بارگاه دل یافته شود غیرت و عزت اقتضای تعزز کند از غیریت ولیکن چون چاوش لااله بارگاه دل از زحمت اغیار خالی کرد منتظر قدوم تجلی سلطان الاالله باید بود که «فاذا فرغت فا نصب و الی ربک فا رغب».
جل خالی کن که شاه ناگاه آید
چون خالی گشت شه به خرگاه آید
و یقین شناسد که فایده کلی آنگه حاصل شود که ذکر از شیخی کامل صاحب تصرف تلقین ستاند که تیر وقتی حمایت کند که ازتر کش سلطان ستانند تیر که از دکان تیر تراش ستانند حمایت ولایت نکند اما دفع خصم را بشاید چنانک شرح آن بیاید انشاءالله تعالی. صلیالله علی محمد و آله.
و قال تعالی «و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال».
و قال النبی صلیالله علیه و سلم «سیر وا سبق المفردون» قیل و من هم یا رسول الله قال الذین «اهتز وا بذکر الله حتی و ضع اذکر او زارهم و ورد وا القیمه خفافا».
[بدانک ذکر بی آداب و شرایط گفتن زیادتی مفید نبود اول بترتیب و آداب و شرایط قیام باید نمود. و مرید صادق را چون درد طلب و داعیه سلوک این راه پدید نشانش آن است که باذکر انس گیرد و از خلق و حشت تا از همه روی بگرداند و در پناه ذکر گریزد که «قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون». و چون بر ذکر مواظبت خواهد نمود باید که اساس بر توبهای نصوح نهد از جمله معاصی.
و بوقت ذکر گفتن اگر تواند غسل کند و الا وضویی تمام کند و جامه پاک پوشد بر سنت و خانهای خالی و تاریک و نظیف راست کند و اگر قدری بوی خوش بسوزد اولیتر و روی بقبله نشیند مربع ] و مربع نشستن در جمله اوقات منهی است الا در وقت ذکر گفتن که خواجه علیه السلام چون نماز بامداد بگزاردی در مقام خویش بذکر گفتن بنشستی تا آفتاب بر آمدن.
و در وقت ذکر گفتن دستها برروی ران نهد و دل حاضر کند و چشم فراهم کند و بتعظیم تمام شروع کند در کلمه «لاالهالاالله» گفتن بقوت تمام چنانک «لااله» از ناف برآورد «والاالله» بدل فروبرد بروجهی که اثر ذکر وقوت آن بجمله اعضا برسد. ولیکن آواز بلند نکند و تا تواند در اخفا و خفض صوت کوشد. چنانک فرمود «وآذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهرمن القول».
و برین وجه ذکر سخت و دمادم میگوید. و در دل معنی ذکر میاندیشد چنانک در معنی لااله هر خاطر که در دل میآید نفی میکند بدان معنی که هیچ چیز نمیخواهم نمیطلبم و هیچ مقصود و محبوب ندارم الاالله جز خدای جملگی خواطر به لااله نفی میکند وحضرت عزت را بمقصودی و محبوبی و مطلوبی اثبات میکند به الاالله.
و باید که در هر ذکر باول و آخر حاضر باشد بنفی و اثبات و هر وقت در اندرون دل نظر میکند هر چیز که دل را با آن پیوند بیند آن چیز را در نظر میآورد و دل با حضرت عزت میدهد و از ولایت شیخ بهمت مدد میطلبد و بنفی لااله آن پیوند باطل میکند و بیخ محبت آن چیز از دل برمیاندارد و بتصرف الاالله محبت حق را قایم مقام آن محبت میگرداند.
هم برین ترتیب مداومت مینماید تا بتدریج دل از جمله محبوبات و مالوفات فارغ و خالی کند که اهتتار در ذکر از مداومت خیزد و اهتتار آن باشد که بغلیات ذکر هستی ذاکر در نور ذکر مضمحل شود و ذکر ذاکر را مفرد گرداند و عوایق و علایق وجود از و بر دارد و او را از دنیای جسمانیات بآخرت روحانیات سبکبار در آورد. چنانک فرمود «سیروا سبق المفردون». الحدیث.
و بدانک دل خلوتگاه خاص حق است که «لایسعنی ارضی و لاسمائی و انما لایسعنی قلب عبدی المومن» و تا زحمت اغیار در بارگاه دل یافته شود غیرت و عزت اقتضای تعزز کند از غیریت ولیکن چون چاوش لااله بارگاه دل از زحمت اغیار خالی کرد منتظر قدوم تجلی سلطان الاالله باید بود که «فاذا فرغت فا نصب و الی ربک فا رغب».
جل خالی کن که شاه ناگاه آید
چون خالی گشت شه به خرگاه آید
و یقین شناسد که فایده کلی آنگه حاصل شود که ذکر از شیخی کامل صاحب تصرف تلقین ستاند که تیر وقتی حمایت کند که ازتر کش سلطان ستانند تیر که از دکان تیر تراش ستانند حمایت ولایت نکند اما دفع خصم را بشاید چنانک شرح آن بیاید انشاءالله تعالی. صلیالله علی محمد و آله.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۱۵ - کیفیت وضو
چون از استنجا فارغ شد مسواک کند و ابتدا به جانب راست کند، زبر، آنگاه زیر، آنگاه به جانب چپ، زبر آنگاه زیر، آنگاه درون دندان بر همان ترتیب، آنگاه به زبان و کام فراز آورد و مسواک کردن مهم داند که در خبر است که، «یک نماز با مسواک با هفتاد نماز بی مسواک برابر بود» و نیت کند به وقت مسواک که راه گذر ذکر حق تعالی پاک کند.
و به هیچ وقت که حدث کند از وضو دست بندارد که رسول (ص) چنین کردی و به هر وقت که وضو کند مسواک بکند، و اگر وضو نکند و داند که در دهان تغییر پدید آمده است، به سبب آن که خفته بوده باشد یا بسیار دهان بر هم نهاده باشد، یا چیزی بوی دار خورده باشد، مسواک سنت باشد.
پس چون فارغ شد، بر بالایی نشیند روی به قبله و بگوید، «بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذبک رب ان یحضرون» و سه بار هر دو دست بشوید و بگوید، «اللهم انی اسالک الیمن و البرکه و اعوذبک من الشوم و الهلکه» و نیت استباحت نماز کند یا نیت رفع حدث کند و نگاه دارد تا به وقت روی شستن، آنگاه آب در دهن کند سه بار و آب به کام افکند، مگر که روزه دارد و بگوید، «اللهم ارحنی رائحه الجنه و انت عنی راض» پس سه بار روی بشوید و بگوید، «اللهم اعنی علی ذکرک و شکرک و تلاوه کتابک»، آنگاه سه بار آب در بینی کند و بدمد و بگوید، «اللهم بیض وجهی بنورک یوم تبیض وجوه اولیائک» و هر موی که بر روی است، آب به اصل آن رساند، مگر موی محاسنی که بسیار باشد و کثیف بود، آب به روی محاسن فرو گذارد و انگشت در میان موی کند و تخلیل این باشد و هر چه از جانب روی است از سر گوش تا گوشه پیشانی در حد روی باشد و انگشت به گوشه چشم فراز کند تا آنچه در درون گوشه چشم بود از اثر کحل و غیر آن، بیرون آید پس سه بار دست راست بشوید تا میان بازو و هرچند زیر بازو نزدیکتر اولیتر، و بگوید، «اللهم اعطنی کتابی بیمینی و حاسبنی حسابا یسیرا» آنگاه دست چپ همچنین بشوید و انگشتری بجنباند تا آب به زیر وی در شود و بگوید، «اللهم انی اعوذ بک ان تعطینی کتابی بشمالی او من وراء ظهری» پس هر دو دست تر کند و سر انگشتان به هم باز نهد و می برد تا به قفا و آنگاه به جای خویش آورد تا هر دو روی مو تر شود و این یکبار بود، سه بار چنین کند چنان که همه سر مسح کند هر باری و بگوید، «اللهم غشنی برحمتک و انزل علی من برکاتک و اظلنی تحت عرشک یوم لاظل الا ظلک» پس هر دو گوش سه بار مسح کند و انگشت در سوراخ گوش کند و ابهام به پشت گوش فراز آورد و بگوید، «اللهم اجعلنی من الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» پس گردن جمله مسح کند و بگوید، «اللهم فک رقبتی من النار، و اعوذ بک من السلاسل و الاغلال» پس پای راست بشوید سه بار تا میان ساق و میان انگشتان تخلیل کند به انگشت کهین دست چپ از زیر انگشتان و ابتدا به کهین انگشت پای راست کند و ختم به کهین پای چپ و بگوید، «اللهم ثبت قدمی علی الصراط یوم تزل اقدام المنافقین» چون فارغ شود بگوید، «اشهد ان لا اله الاالله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین و اجعلنی من عبادک الصالحین».
و باید که معنی این دعاها معلوم کند کسی که تازی نداند تا بداند که چه می گوید، و در خبر است که، «هر که طهارت کند و ذکر خدای تعالی می کند، جمله اندامهای وی پاک شود از همه گناهان و خطاها که به روی رفته باشد و چون ذکر نبود، جز آنجا که آب به وی رسیده باشد پاک نشود» و باید که هر نمازی طهارت تازه کند، اگرچه حدث نکرده باشد، چه در خبر است، «هرکه طهارت تازه کند، حق تعالی ایمان وی تازه کند» و چون طهارت تمام بکند، باید که بداند که این نظاره گاه خلق است که پاک کرد و نظاره گاه حق تعالی دل است، چون وی را به توبه از اخلاق ناپسندیده پاک نکند، مثل وی چون مثل کسی بود که پادشاهی را مهمان خواهد کردن در سرایی، بیرونی پاک کند و پیشگاه سرای که نشستگاه پادشاه خواهد بود پلید بگذارد.
و به هیچ وقت که حدث کند از وضو دست بندارد که رسول (ص) چنین کردی و به هر وقت که وضو کند مسواک بکند، و اگر وضو نکند و داند که در دهان تغییر پدید آمده است، به سبب آن که خفته بوده باشد یا بسیار دهان بر هم نهاده باشد، یا چیزی بوی دار خورده باشد، مسواک سنت باشد.
پس چون فارغ شد، بر بالایی نشیند روی به قبله و بگوید، «بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذبک رب ان یحضرون» و سه بار هر دو دست بشوید و بگوید، «اللهم انی اسالک الیمن و البرکه و اعوذبک من الشوم و الهلکه» و نیت استباحت نماز کند یا نیت رفع حدث کند و نگاه دارد تا به وقت روی شستن، آنگاه آب در دهن کند سه بار و آب به کام افکند، مگر که روزه دارد و بگوید، «اللهم ارحنی رائحه الجنه و انت عنی راض» پس سه بار روی بشوید و بگوید، «اللهم اعنی علی ذکرک و شکرک و تلاوه کتابک»، آنگاه سه بار آب در بینی کند و بدمد و بگوید، «اللهم بیض وجهی بنورک یوم تبیض وجوه اولیائک» و هر موی که بر روی است، آب به اصل آن رساند، مگر موی محاسنی که بسیار باشد و کثیف بود، آب به روی محاسن فرو گذارد و انگشت در میان موی کند و تخلیل این باشد و هر چه از جانب روی است از سر گوش تا گوشه پیشانی در حد روی باشد و انگشت به گوشه چشم فراز کند تا آنچه در درون گوشه چشم بود از اثر کحل و غیر آن، بیرون آید پس سه بار دست راست بشوید تا میان بازو و هرچند زیر بازو نزدیکتر اولیتر، و بگوید، «اللهم اعطنی کتابی بیمینی و حاسبنی حسابا یسیرا» آنگاه دست چپ همچنین بشوید و انگشتری بجنباند تا آب به زیر وی در شود و بگوید، «اللهم انی اعوذ بک ان تعطینی کتابی بشمالی او من وراء ظهری» پس هر دو دست تر کند و سر انگشتان به هم باز نهد و می برد تا به قفا و آنگاه به جای خویش آورد تا هر دو روی مو تر شود و این یکبار بود، سه بار چنین کند چنان که همه سر مسح کند هر باری و بگوید، «اللهم غشنی برحمتک و انزل علی من برکاتک و اظلنی تحت عرشک یوم لاظل الا ظلک» پس هر دو گوش سه بار مسح کند و انگشت در سوراخ گوش کند و ابهام به پشت گوش فراز آورد و بگوید، «اللهم اجعلنی من الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» پس گردن جمله مسح کند و بگوید، «اللهم فک رقبتی من النار، و اعوذ بک من السلاسل و الاغلال» پس پای راست بشوید سه بار تا میان ساق و میان انگشتان تخلیل کند به انگشت کهین دست چپ از زیر انگشتان و ابتدا به کهین انگشت پای راست کند و ختم به کهین پای چپ و بگوید، «اللهم ثبت قدمی علی الصراط یوم تزل اقدام المنافقین» چون فارغ شود بگوید، «اشهد ان لا اله الاالله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین و اجعلنی من عبادک الصالحین».
و باید که معنی این دعاها معلوم کند کسی که تازی نداند تا بداند که چه می گوید، و در خبر است که، «هر که طهارت کند و ذکر خدای تعالی می کند، جمله اندامهای وی پاک شود از همه گناهان و خطاها که به روی رفته باشد و چون ذکر نبود، جز آنجا که آب به وی رسیده باشد پاک نشود» و باید که هر نمازی طهارت تازه کند، اگرچه حدث نکرده باشد، چه در خبر است، «هرکه طهارت تازه کند، حق تعالی ایمان وی تازه کند» و چون طهارت تمام بکند، باید که بداند که این نظاره گاه خلق است که پاک کرد و نظاره گاه حق تعالی دل است، چون وی را به توبه از اخلاق ناپسندیده پاک نکند، مثل وی چون مثل کسی بود که پادشاهی را مهمان خواهد کردن در سرایی، بیرونی پاک کند و پیشگاه سرای که نشستگاه پادشاه خواهد بود پلید بگذارد.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۱۸ - فصل(واجبها و سنتهای گرمابه)
هر که در گرمابه شود، بر وی چهار چیز واجب است و ده سنت:
دو واجب در عورت وی که از ناف تا زانو از چشمها نگاه دارد و از دست خادم نیز نگاه دارد که بسودن آن از دیدن فراتر است و دو در عورت دیگران که چشم خویش نگاه دارد و اگر کسی عورت برهنه کند بر وی حسبت کند چون بیمی نباشد، چه اگر نکند عاصی گردد و هرکه این نکند عاصی از گرمابه بیرون آید و از این عمر حکایت کرده اند که در گرمابه نشسته بود روزی، روی در دیوار و چیزی به چشم باز بسته و بر زنان همین واجب بود و نهی آمده است زنان را به گرمابه گذاشتن اصلا، الا به عذری ظاهر.
و اما سنتها که نیت کند که سنت پاکی به جای آرد تا به وقت نماز آراسته باشد، نه برای چشم خلق را و سیم گرمابه بان از نخست بدهد تا او را دل خوش بود به آب ریختن وی و بداند که چه به وی می دهد پس پای چپ در پیش نهد که در شود و بگوید، «بسم الله الرحمن الحیم اعوذ بالله من الرجس النجس الخبیث المخبث من الشیطان الرجیم»، چه گرمابه جای شیطان است، پس جهد کند که گرمابه خالی کنند برای وی یا وقتی شود که خالی تر باشد پس زود در خانه گرم شود تا بیشتر عرق کند و چون در شود دست بشوید در وقت و آب بسیار نریزد، چندان ریزد که اگر گرمابه بان ببیند کراهیتش نیاید و چون در شود سلام نکند و اگر دست فراگیرد باکی نبود و اگر کسی سلام کند جواب دهد که، «عافاک الله» و سخن بسیار نگوید و اگرقرآن خواند آواز برندارد و اگر شیطان استعاذت کند به آواز روا بود و وقت نماز شام و فرو شدن آفتاب و میان نماز شام و نماز خفتن به گرمابه نرود که این وقت انتشار شیطان باشد و چون در خانه گرم شود از آتش دوزخ یاد کند و یک ساعت زیادتر بنشیند تا بداند که در زندان دوزخ چون خواهد بود، بلکه عاقل آن بود که در هرچه نگاه کند از آخرت یاد کند تا اگر تاریکی بیند از ظلمت گور یاد آورد، و اگر ماری بیند از مارهای دوزخ یاد کند و اگر صورتی زشت بیند از منکر و نکیر و زبانیه و اگر آوازی هولناک شنید از نفخه یاد آورد، و اگر رد و قبولی بیند از رد و قبول روز قیامت یاد کند، سنتهای شرعی این است.
اما از جهت طب گفته اند، هر ماهی یک بار آهک به کار داشتن سودمند بود و چون بیرون آید آب سرد بر پای ریزد از نقرس ایمن شود و درد سر نخیزد و آب سرد بر سر نریزد و چون از گرمابه بیرون آید به تابستان و بخسبد، به جای شربتی کار کند.
دو واجب در عورت وی که از ناف تا زانو از چشمها نگاه دارد و از دست خادم نیز نگاه دارد که بسودن آن از دیدن فراتر است و دو در عورت دیگران که چشم خویش نگاه دارد و اگر کسی عورت برهنه کند بر وی حسبت کند چون بیمی نباشد، چه اگر نکند عاصی گردد و هرکه این نکند عاصی از گرمابه بیرون آید و از این عمر حکایت کرده اند که در گرمابه نشسته بود روزی، روی در دیوار و چیزی به چشم باز بسته و بر زنان همین واجب بود و نهی آمده است زنان را به گرمابه گذاشتن اصلا، الا به عذری ظاهر.
و اما سنتها که نیت کند که سنت پاکی به جای آرد تا به وقت نماز آراسته باشد، نه برای چشم خلق را و سیم گرمابه بان از نخست بدهد تا او را دل خوش بود به آب ریختن وی و بداند که چه به وی می دهد پس پای چپ در پیش نهد که در شود و بگوید، «بسم الله الرحمن الحیم اعوذ بالله من الرجس النجس الخبیث المخبث من الشیطان الرجیم»، چه گرمابه جای شیطان است، پس جهد کند که گرمابه خالی کنند برای وی یا وقتی شود که خالی تر باشد پس زود در خانه گرم شود تا بیشتر عرق کند و چون در شود دست بشوید در وقت و آب بسیار نریزد، چندان ریزد که اگر گرمابه بان ببیند کراهیتش نیاید و چون در شود سلام نکند و اگر دست فراگیرد باکی نبود و اگر کسی سلام کند جواب دهد که، «عافاک الله» و سخن بسیار نگوید و اگرقرآن خواند آواز برندارد و اگر شیطان استعاذت کند به آواز روا بود و وقت نماز شام و فرو شدن آفتاب و میان نماز شام و نماز خفتن به گرمابه نرود که این وقت انتشار شیطان باشد و چون در خانه گرم شود از آتش دوزخ یاد کند و یک ساعت زیادتر بنشیند تا بداند که در زندان دوزخ چون خواهد بود، بلکه عاقل آن بود که در هرچه نگاه کند از آخرت یاد کند تا اگر تاریکی بیند از ظلمت گور یاد آورد، و اگر ماری بیند از مارهای دوزخ یاد کند و اگر صورتی زشت بیند از منکر و نکیر و زبانیه و اگر آوازی هولناک شنید از نفخه یاد آورد، و اگر رد و قبولی بیند از رد و قبول روز قیامت یاد کند، سنتهای شرعی این است.
اما از جهت طب گفته اند، هر ماهی یک بار آهک به کار داشتن سودمند بود و چون بیرون آید آب سرد بر پای ریزد از نقرس ایمن شود و درد سر نخیزد و آب سرد بر سر نریزد و چون از گرمابه بیرون آید به تابستان و بخسبد، به جای شربتی کار کند.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۰ - فصل(در آداب محاسن)
محاسن که دراز شود روا باشد که مقدار یک قبضه بگذارد و دیگر ببرد تا از حد بیرون نشود. ابن عمر و جماعتی از تابعیان چنین کرده اند، رضوان الله علیهم اجمعین و گروهی گفته اند که فراتر باید گذاشت.
و بدان که در محاسن ده چیز کراهیت است.
اول: خضاب سیاه کردن که در خبر است که این خضاب اهل دوزخ است و خضاب کافران است، اول کسی که این کرده است فرعون است و ابن عباس روایت می کند که رسول (ص) گفت که در آخر الزمان قومی باشند که به سیاهی خضاب کنند و ایشان به وی بهشت نیایند و در خبر است که بدترین پیران آنانند که خویشتن را به جوانان ماننده کنند و بهترین جوانان آنانند که خویشتن را به پیران ماننده کنند و سبب این نهی آن است که این تلبیسی است به غرض فاسد.
دوم: خضاب سرخی است و زردی است و این اگر غازیان کنند تا کفار برایشان دلیر نشوند و به چشم ضعیف و پیری بدیشان ننگرند، این سنت است و بدین غرض بعضی از علما نیز خضاب سیاهی کرده اند، اما اگر این غرض نبود هم تلبیس باشد، روا نبود.
سوم: سپید کردن محاسن به گوگرد تا پندارند که پیر شده است، خر وی بیش دارند و این از حماقت بود که حرمت به علم و عقل باشد و به پیری و جوانی نبود و انس رحمهم الله می گوید که رسول (ص) فرمان یافت و در همه موی وی بیست موی سپید نبود.
چهارم: آن که موی سپید را از محاسن ببرد و از پیری ننگ دارد و این چنانستی که از نوری که خدای تعالی ورا داده است ننگ می دارد و این از جهل باشد.
پنجم: کندن موی به حکم هوس و سودا تا به ابتدای جوانی به صورت بی ریشان نماید و این از جهل باشد که خدای را تعالی، فریشتگانند که تسبیح ایشان آن باشد که: «سبحان من زین الرجال باللحی و النساء بالذوائب پاک است آن خدای که مردان را به محاسن و زنان را به گیسو بیاراست.»
ششم: محاسن بدو کارد گرد کردن چون دم کبوتر تا در چشم زنان نیکوتر نماید.
هفتم: آن که از موی سر در محاسن افزاید، و زلف از بنا گوش فرو گذارد، زیادت از آن که عادت اهل صلاح است.
هشتم: آن که به چشم اعجاب در سیاهی یا در سپیدی وی نگردد که خدای تعالی دوست ندارد کسی را که به عجب در خود نگرد.
نهم: آن که به شانه کند برای چشم مردمان، نه برای به جا آوردن سنت.
دهم: آن که بشولیده بگذارد برای اظهار زهد تا مردمان بپندارند که وی خود بدان نمی پردازد که موی به شانه کند.
و این مقدار کفایت است در احکام طهارت.
و بدان که در محاسن ده چیز کراهیت است.
اول: خضاب سیاه کردن که در خبر است که این خضاب اهل دوزخ است و خضاب کافران است، اول کسی که این کرده است فرعون است و ابن عباس روایت می کند که رسول (ص) گفت که در آخر الزمان قومی باشند که به سیاهی خضاب کنند و ایشان به وی بهشت نیایند و در خبر است که بدترین پیران آنانند که خویشتن را به جوانان ماننده کنند و بهترین جوانان آنانند که خویشتن را به پیران ماننده کنند و سبب این نهی آن است که این تلبیسی است به غرض فاسد.
دوم: خضاب سرخی است و زردی است و این اگر غازیان کنند تا کفار برایشان دلیر نشوند و به چشم ضعیف و پیری بدیشان ننگرند، این سنت است و بدین غرض بعضی از علما نیز خضاب سیاهی کرده اند، اما اگر این غرض نبود هم تلبیس باشد، روا نبود.
سوم: سپید کردن محاسن به گوگرد تا پندارند که پیر شده است، خر وی بیش دارند و این از حماقت بود که حرمت به علم و عقل باشد و به پیری و جوانی نبود و انس رحمهم الله می گوید که رسول (ص) فرمان یافت و در همه موی وی بیست موی سپید نبود.
چهارم: آن که موی سپید را از محاسن ببرد و از پیری ننگ دارد و این چنانستی که از نوری که خدای تعالی ورا داده است ننگ می دارد و این از جهل باشد.
پنجم: کندن موی به حکم هوس و سودا تا به ابتدای جوانی به صورت بی ریشان نماید و این از جهل باشد که خدای را تعالی، فریشتگانند که تسبیح ایشان آن باشد که: «سبحان من زین الرجال باللحی و النساء بالذوائب پاک است آن خدای که مردان را به محاسن و زنان را به گیسو بیاراست.»
ششم: محاسن بدو کارد گرد کردن چون دم کبوتر تا در چشم زنان نیکوتر نماید.
هفتم: آن که از موی سر در محاسن افزاید، و زلف از بنا گوش فرو گذارد، زیادت از آن که عادت اهل صلاح است.
هشتم: آن که به چشم اعجاب در سیاهی یا در سپیدی وی نگردد که خدای تعالی دوست ندارد کسی را که به عجب در خود نگرد.
نهم: آن که به شانه کند برای چشم مردمان، نه برای به جا آوردن سنت.
دهم: آن که بشولیده بگذارد برای اظهار زهد تا مردمان بپندارند که وی خود بدان نمی پردازد که موی به شانه کند.
و این مقدار کفایت است در احکام طهارت.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۸ - پیدا کردن نماز آدینه و فضیلت آن
بدان که روز آدینه روزی بزرگ است و فضل وی عظیم است و عید مومنان است و رسول (ص) گفت، «هر که سه جمعه بی عذری دست بدارد، اسلام را از پس پشت انداخت و دل وی زنگار گرفت» و در خبر است که خدای تعالی در هر آدینه ششصد هزارآزاد کرده است از آتش دوزخ و رسول (ص) گفت، «دوزخ را هر روز به نزدیکی زوال آفتاب بتابانند، نماز مکنید در این وقت، مگر روز آدینه که دوزخ در این روز نتابانند»، و گفت، «هر که روز آدینه فرمان یابد، وی را مزد شهیدی نویسند و از عذاب گورش نگاه دارند.»
شرایط جمعه
بدان که هر چه در نمازهای دیگر شرط باشد، در این نماز شرط است و برون آن شش شرط دیگر است خاص.
شرط اول، وقت است: اگر امام مثلا سلام پس از وقت نماز دیگر دهد جمعه فوت می شود و نماز پیشین تمام باید کردن.
شرط دوم جایگاه است: که این نماز در صحرا نبندد و در میان خیمه ها نبندد، بلکه باید که در شهری باشد یا در دیهی که اندر وی آن چهل مرد آزاد و بالغ مقیم باشد و اگر در مسجد نباشد درست بود.
شرط سوم عدد است: که تا چهل مرد آزاد مکلف مقیم حاضر نیایددرست نباشد اگر از این عدد کمتر شود در خطبه یا در نماز، ظاهر آن است که درست نباشد.
شرط چهارم جماعت است: اگر این قوم تنها هر یکی نماز کنند درست نیاید، لیکن کسی که رکعت بازپسین دریافت، نماز وی درست بود، اگرچه در رکعت دوم تنها بود و اگر رکوع دوم درنیابد، اقتدا کند بر نیت نماز پیشین.
شرط پنجم: آن که باید که پیش از آن جمعه دیگر نکرده باشد که در یک شهر یک جمعه بیش نشاید کردن، مگر چنان بود که در یک مسجد نگنجند و دشوار بود و اگر نتواند و دو جمعه کنند، درست آن بود که تکبیر اول از پیش کرده باشد.
شرط ششم: دو خطبه است پیش از نماز و هر دو فریضه است و نشستن میان دو خطبه فریضه است و برای پای بودن در خطبه فریضه است و در خطبه اول چهار چیز فریضه است: تمحید و الحمدلله کفایت بود و صلوات دادن بر رسول (ص) و وصیت به تقوی اصیکم بتقوی الله کفایت بود و یک آیت از قرآن و در خطبه دوم همین فرضیه است، لیکن به دل آیت از قرآن دعا فریضه است.
و بدان که این نماز بر کودکان و زنان و بندگان و مسافران واجب نیست و روا باشد دست بازداشتن به عذر گل و باران و بیمارداری چون بیمار را دارنده ای دیگر نبود، لیکن اولیتر آن بود که نماز پیشین پس از آن کنند که مردم از جمعه فارغ شوند.
آداب جمعه
باید که بر ده چیز سنت و آداب نگاه دارد:
ادب اول آن که روز پنجشنبه جمعه را استقبال کند به دل و به ساختن کار چون جامه سپید راست کردن و شغلی که باشد از پیش برگرفتن تا بامداد پگاه به نماز تواند شدن و نماز دیگر روز پنجشنبه خالی نشستن و به تسبیح و استغفار مشغول بودن که فضل این ساعت عظیم است و در مقابله آن ساعت عزیز است که در روز آدینه است و گفته اند که در این شب با اهل صحبت کردن سنت است تا آن نیز تقاضای غسل باشد هر دو را روز آدینه.
ادب دوم آن است که بامداد به غسل مشغول شود اگر زود به مسجد خواهد شد، و اگر نه تاخیر اولیتر و رسول (ص) به غسل جمعه فرموده است فرمانها، موکد تا گروهی از علما پنداشته اند که این غسل فریضه است و اهل مدینه، کسی را که سخن درشت خواستندی گفت، گفتندی، «تو بتری از کسی که روز آدینه غسل نکند» و اگر کسی در این روز جنب باشد، چون غسل جنابت بکند اولیتر آن بود که بر نیت غسل جمعه دیگرباره آب بر خویشتن ریزد، پس اگر به یک غسل هر دو نیت کند کفایت بود و فضل غسل جمعه نیز حاصل شود.
ادب سوم آن است که آراسته و پاکیزه و نیکو هیات به مسجد آید و پاکیزگی بدان بود که موی سر به دو ناخن باز کند و موی لب راست کند و اگر نخست به گرمابه شده بود و این به جای آورده، کفایت بود و آراستگی بدان بود که جامه سپید پوشد که خدای تعالی از جامه ها جامه سپید دوستتر دارد و بوی خوش به کار دارد، بر نیت تعظیم مسجد و نماز تا از وی بوی خوش نیاید که کسی رنجور شود یا در غیبت افتد.
ادب چهارم پگاه رفتن است به جامع که فضل این بزرگ است و در روزگار اول به وقت صبح به چراغ شدندی و راهها از زحمت چنان بودی که دشوار توانستندی و ابن مسعود یک بار به مسجد شد، سه تن پیش از وی آمده بودند، با خویشتن عتاب می کرد و می گفت، «تو در درجه چهارم باشی، کار تو چون بود؟» و چنین گفتندی که اول بدعت که در اسلام پدید آمد این بود که این سنت را دست بداشتند و چون جهودان و ترسایان روز شنبه و یکشنبه پگاه به کلیسا و کنشت شوند و گفت، مسلمانان روز آدینه که روز ایشان باشد تقصیر کنند، چگونه باشد؟ و رسول (ص) گفت «هرکه در ساعت اول از این روز به جامع شود، چنان باشد که شتری قربان کرده باشد و اگر دوم ساعت رود، گاوی قربان کرده باشد و در ساعت سوم گوسفندی: و در چهارم ماکیانی و در پنجم خایه مرغی، و چون خطیب بر منبر آید، فریشتگانی که این فرمان می نویسند صحایف درنوردند و به سماع خطبه مشغول شوند و هرکه درین وقت آید جز فضل نماز چیزی دیگر نیابد.»
ادب پنجم آن که پای بر گردن مردمان ننهد اگر دیر آمده باشد که در خبر است که هرکه چنین کند، روز قیامت از وی پلی سازند که مردمان بر وی می روند و رسول (ص) یکی را دید که چنین می کرد، چون نماز بکرد گفت، «چرا تو جمعه نکردی؟» گفت، «یا رسول الله با تو به هم بودم»، گفت: «نی! چون دیدم تو را که پای بر گردن مردمان می نهادی»، یعنی کسی که چنین کند چنان بود که نماز نکرده باشد، اما اگر صف اول خالی باشد، روا بود که قصد کند به صف اول که تقصیر ایشان کردند که آن صف بگذاشتند.
ادب ششم آن که در پیش کسی که نماز می کند نگذرد و چون بنشیند به دیوار یا به ستون نزدیک نشیند تا کسی را پیش وی راه نبود که نهی است از گذشتن پیش کسی که نماز می کند و در خبر است که اگر خاکستری گردد که باد وی را بپراکند بهتر از آن که پیش مصلی بگذرد.
ادب هفتم آن که صف اول طلب کند و اگر نتواند هرچند نزدیکتر بهتر که فضل این بزرگ است، مگر در صف اول لشکریان باشند که جامه دیبا دارند یا جامه سیاه خطیب ابریشمین باشد یا شمشیر وی به زر باشد یا منکری دیگر باشد، آنگاه هرچند از آن دورتر باشد اولیتر که نشاید به اختیار جایی که منکری باشد نشستن.
ادب هشتم آن که چون خطیب بیرون آید نیز سخن نگوید و به جواب موذن مشغول شود آنگاه به ماع خطبه و اگر کسی سخن گوید وی را به اشارت خاموش کند، نه به زبان که رسول (ص) گفت، «هر که دیگری را گوید در وقت خطبه که خاموش باشد یا گوش دار، بیهوده ای گفت و هر که در این وقت بیهوده ای گفت وی را جمعه نیست» و اگر دور باشد و خطبه نمی شنود هم باید که خاموش باشد و جایی که سخن گویند ننشیند، و در این وقت هیچ نماز نکند مگر تحیت مسجد.
ادب نهم آن که چون نماز کند هفت بار الحمد برخواند و هفت بار قل هوالله و معوذتین که در اثر است که این از جمعه حرزی باشد وی را از شیطان و بگوید، «اللهم یا غنی یا حمید یا مبدی یا معید یا رحیم یا ودود اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک»، که گویند هرکه بدین دعا مداومت کند، از جایی که نیندیشد روزی وی پدید آید و از خلق بی نیاز گردد و پس از این شش رکعت نماز کند سنت که این مقدار از رسول (ص) حکایت کرده اند.
ادب دهم آن که در مسجد می باشد تا نماز دیگر بکند و اگر تا نماز شام بایستد فاضلتر و گویند که این به جای حجی و عمره ای بایستد در ثواب و اگر نتواند و به خانه شود، باید که ذکر حق تعالی غافل نگردد، تا آن ساعت عزیز که در جمله روز آدینه است وی را در غفلت نیابد که از فضل آن محروم ماند.
شرایط جمعه
بدان که هر چه در نمازهای دیگر شرط باشد، در این نماز شرط است و برون آن شش شرط دیگر است خاص.
شرط اول، وقت است: اگر امام مثلا سلام پس از وقت نماز دیگر دهد جمعه فوت می شود و نماز پیشین تمام باید کردن.
شرط دوم جایگاه است: که این نماز در صحرا نبندد و در میان خیمه ها نبندد، بلکه باید که در شهری باشد یا در دیهی که اندر وی آن چهل مرد آزاد و بالغ مقیم باشد و اگر در مسجد نباشد درست بود.
شرط سوم عدد است: که تا چهل مرد آزاد مکلف مقیم حاضر نیایددرست نباشد اگر از این عدد کمتر شود در خطبه یا در نماز، ظاهر آن است که درست نباشد.
شرط چهارم جماعت است: اگر این قوم تنها هر یکی نماز کنند درست نیاید، لیکن کسی که رکعت بازپسین دریافت، نماز وی درست بود، اگرچه در رکعت دوم تنها بود و اگر رکوع دوم درنیابد، اقتدا کند بر نیت نماز پیشین.
شرط پنجم: آن که باید که پیش از آن جمعه دیگر نکرده باشد که در یک شهر یک جمعه بیش نشاید کردن، مگر چنان بود که در یک مسجد نگنجند و دشوار بود و اگر نتواند و دو جمعه کنند، درست آن بود که تکبیر اول از پیش کرده باشد.
شرط ششم: دو خطبه است پیش از نماز و هر دو فریضه است و نشستن میان دو خطبه فریضه است و برای پای بودن در خطبه فریضه است و در خطبه اول چهار چیز فریضه است: تمحید و الحمدلله کفایت بود و صلوات دادن بر رسول (ص) و وصیت به تقوی اصیکم بتقوی الله کفایت بود و یک آیت از قرآن و در خطبه دوم همین فرضیه است، لیکن به دل آیت از قرآن دعا فریضه است.
و بدان که این نماز بر کودکان و زنان و بندگان و مسافران واجب نیست و روا باشد دست بازداشتن به عذر گل و باران و بیمارداری چون بیمار را دارنده ای دیگر نبود، لیکن اولیتر آن بود که نماز پیشین پس از آن کنند که مردم از جمعه فارغ شوند.
آداب جمعه
باید که بر ده چیز سنت و آداب نگاه دارد:
ادب اول آن که روز پنجشنبه جمعه را استقبال کند به دل و به ساختن کار چون جامه سپید راست کردن و شغلی که باشد از پیش برگرفتن تا بامداد پگاه به نماز تواند شدن و نماز دیگر روز پنجشنبه خالی نشستن و به تسبیح و استغفار مشغول بودن که فضل این ساعت عظیم است و در مقابله آن ساعت عزیز است که در روز آدینه است و گفته اند که در این شب با اهل صحبت کردن سنت است تا آن نیز تقاضای غسل باشد هر دو را روز آدینه.
ادب دوم آن است که بامداد به غسل مشغول شود اگر زود به مسجد خواهد شد، و اگر نه تاخیر اولیتر و رسول (ص) به غسل جمعه فرموده است فرمانها، موکد تا گروهی از علما پنداشته اند که این غسل فریضه است و اهل مدینه، کسی را که سخن درشت خواستندی گفت، گفتندی، «تو بتری از کسی که روز آدینه غسل نکند» و اگر کسی در این روز جنب باشد، چون غسل جنابت بکند اولیتر آن بود که بر نیت غسل جمعه دیگرباره آب بر خویشتن ریزد، پس اگر به یک غسل هر دو نیت کند کفایت بود و فضل غسل جمعه نیز حاصل شود.
ادب سوم آن است که آراسته و پاکیزه و نیکو هیات به مسجد آید و پاکیزگی بدان بود که موی سر به دو ناخن باز کند و موی لب راست کند و اگر نخست به گرمابه شده بود و این به جای آورده، کفایت بود و آراستگی بدان بود که جامه سپید پوشد که خدای تعالی از جامه ها جامه سپید دوستتر دارد و بوی خوش به کار دارد، بر نیت تعظیم مسجد و نماز تا از وی بوی خوش نیاید که کسی رنجور شود یا در غیبت افتد.
ادب چهارم پگاه رفتن است به جامع که فضل این بزرگ است و در روزگار اول به وقت صبح به چراغ شدندی و راهها از زحمت چنان بودی که دشوار توانستندی و ابن مسعود یک بار به مسجد شد، سه تن پیش از وی آمده بودند، با خویشتن عتاب می کرد و می گفت، «تو در درجه چهارم باشی، کار تو چون بود؟» و چنین گفتندی که اول بدعت که در اسلام پدید آمد این بود که این سنت را دست بداشتند و چون جهودان و ترسایان روز شنبه و یکشنبه پگاه به کلیسا و کنشت شوند و گفت، مسلمانان روز آدینه که روز ایشان باشد تقصیر کنند، چگونه باشد؟ و رسول (ص) گفت «هرکه در ساعت اول از این روز به جامع شود، چنان باشد که شتری قربان کرده باشد و اگر دوم ساعت رود، گاوی قربان کرده باشد و در ساعت سوم گوسفندی: و در چهارم ماکیانی و در پنجم خایه مرغی، و چون خطیب بر منبر آید، فریشتگانی که این فرمان می نویسند صحایف درنوردند و به سماع خطبه مشغول شوند و هرکه درین وقت آید جز فضل نماز چیزی دیگر نیابد.»
ادب پنجم آن که پای بر گردن مردمان ننهد اگر دیر آمده باشد که در خبر است که هرکه چنین کند، روز قیامت از وی پلی سازند که مردمان بر وی می روند و رسول (ص) یکی را دید که چنین می کرد، چون نماز بکرد گفت، «چرا تو جمعه نکردی؟» گفت، «یا رسول الله با تو به هم بودم»، گفت: «نی! چون دیدم تو را که پای بر گردن مردمان می نهادی»، یعنی کسی که چنین کند چنان بود که نماز نکرده باشد، اما اگر صف اول خالی باشد، روا بود که قصد کند به صف اول که تقصیر ایشان کردند که آن صف بگذاشتند.
ادب ششم آن که در پیش کسی که نماز می کند نگذرد و چون بنشیند به دیوار یا به ستون نزدیک نشیند تا کسی را پیش وی راه نبود که نهی است از گذشتن پیش کسی که نماز می کند و در خبر است که اگر خاکستری گردد که باد وی را بپراکند بهتر از آن که پیش مصلی بگذرد.
ادب هفتم آن که صف اول طلب کند و اگر نتواند هرچند نزدیکتر بهتر که فضل این بزرگ است، مگر در صف اول لشکریان باشند که جامه دیبا دارند یا جامه سیاه خطیب ابریشمین باشد یا شمشیر وی به زر باشد یا منکری دیگر باشد، آنگاه هرچند از آن دورتر باشد اولیتر که نشاید به اختیار جایی که منکری باشد نشستن.
ادب هشتم آن که چون خطیب بیرون آید نیز سخن نگوید و به جواب موذن مشغول شود آنگاه به ماع خطبه و اگر کسی سخن گوید وی را به اشارت خاموش کند، نه به زبان که رسول (ص) گفت، «هر که دیگری را گوید در وقت خطبه که خاموش باشد یا گوش دار، بیهوده ای گفت و هر که در این وقت بیهوده ای گفت وی را جمعه نیست» و اگر دور باشد و خطبه نمی شنود هم باید که خاموش باشد و جایی که سخن گویند ننشیند، و در این وقت هیچ نماز نکند مگر تحیت مسجد.
ادب نهم آن که چون نماز کند هفت بار الحمد برخواند و هفت بار قل هوالله و معوذتین که در اثر است که این از جمعه حرزی باشد وی را از شیطان و بگوید، «اللهم یا غنی یا حمید یا مبدی یا معید یا رحیم یا ودود اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک»، که گویند هرکه بدین دعا مداومت کند، از جایی که نیندیشد روزی وی پدید آید و از خلق بی نیاز گردد و پس از این شش رکعت نماز کند سنت که این مقدار از رسول (ص) حکایت کرده اند.
ادب دهم آن که در مسجد می باشد تا نماز دیگر بکند و اگر تا نماز شام بایستد فاضلتر و گویند که این به جای حجی و عمره ای بایستد در ثواب و اگر نتواند و به خانه شود، باید که ذکر حق تعالی غافل نگردد، تا آن ساعت عزیز که در جمله روز آدینه است وی را در غفلت نیابد که از فضل آن محروم ماند.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۹ - آداب روز آدینه
در جمله باید که در جمله این روز هفت فضیلت طلب کند:
اول آن که بامداد به مجلس علم حاضر شود و از قصه گویان و حلقه آن دور باشد و به مجلس کسی حاضر شود که سخن و سیرت وی رغبت دنیا کمتر گرداند و به آخرت دعوت کند و هر سخنی که نه چنین بود آن نه مجلس علم بود و چون چنین بود در خبر است که به یک مجلس چنین حاضر آمدن فاضلتر از هزار رکعت نماز کردن.
دوم آن که در این روز ساعتی است عزیز و شریف که در خبر است که هرکه در این ساعت حاجتی خواهد روا شود و خلاف است که این ساعت کدام است، وقت برآمدن آفتاب است یا وقت زوال یا وقت غروب یا وقت بانگ نماز یا وقت برمنبر شدن خطیب یا وقت در نماز ایستادن یا وقت نماز دیگر و درست آن است که این وقت معلوم نیست و مبهم است، همچون شب قدر، پس باید که همه روز مراقب این باشد و در هیچ وقت از ذکر و عبادت خالی نباشد.
سوم آن که در این روز صلوات بسیار دهد بر مصطفی (ص) که رسول گفت، «هرکه در این روز بر من هشتاد بار صلوات دهد، گناه هشتاد ساله وی بیامرزند پرسیدند که یا رسول الله بر تو صلوات چگونه دهیم؟ گفت، «بگویید اللهم صل علی محمد و ال محمد صلوه تکون لک رضاء و لحقه اداء وعطه الوسیله و المقام المحمود الذی وعدته اجزه عنا ما هو اهله و اجزه افضل ما جازیت نبیا عن امته و صل علی جمیع اخوانه مم النبیین و الصالحین یا ارحم الراحمین» چنین گویند که هرکه در هفت آدینه، این هفت بار بگوید، شفاعت رسول (ص) بیابد لامحاله و اگر «اللهم صلی علی محمد و ال محمد» بیش نگوید کفایت بود.
چهارم آن که در این روز قرآن بیشتر خواند و سوره الکهف برخواند که در فضل آن اخبار بسیار آمده است و عبادان سلف عادت داشته اند هزار بار قل هو الله احمد خواندن و هزار بار صلوات دادن و هزار بار «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر» گفتن.
پنجم آن که نماز بیشتر کند در این روز و در خبر است که هرکه در جامع شود و در وقت چهار رکعت نماز کند و در هر رکعتی فاتحه یک بار و پنجاه بار قل هوالله احد برخواند، از این جهان بیرون نشود تا جایگاه وی از بهشت به وی نمایند یا به دیگری که وی را خبر دهد و مستحب است در این روز چهار رکعت نماز به چهار سوره الانعام و الکهف و طه و یس، اگر نتواند، یس و سوره سجده و سوره لقمن و سوره الدخان و سوره الملک و ابن عباس نماز تسبیح به جای نماندی هرگز روز آدینه و این نماز معروف و اولیتر آن است که تا وقت زوال نماز می کند و پس از نماز تا نماز دیگر به مجلس علم شود، پس از آن تا شبانگاه به تسبیح و استغفار مشغول شود.
ششم آن که این روز از صدقه خالی نگذارد، اگر هم پاره نان باشد که فضل صدقه در این روز زیادت باشد، و هر سایلی که به وقت خطبه چیزی خواهد، وی را زجر کنند و کراهت باشد وی را چیزی دادن.
هفتم آن که در جمله این یک روز از هفته، آخرت را مسلم دارد، و همه روز به خیر مشغول شود و کار دنیایی در باقی کند و آن که حق تعالی می گوید، «فاذا قضیت الصلوه فانتشرو فی الارض و ابتغوا من فضل الله»، انس می گوید که معنی این، خرید و فروخت و کسب دنیا نیست، لیکن طلب علم است و زیارت برادران و عیادت بیمار و تشییع جنازه و مثل این کارها.
اول آن که بامداد به مجلس علم حاضر شود و از قصه گویان و حلقه آن دور باشد و به مجلس کسی حاضر شود که سخن و سیرت وی رغبت دنیا کمتر گرداند و به آخرت دعوت کند و هر سخنی که نه چنین بود آن نه مجلس علم بود و چون چنین بود در خبر است که به یک مجلس چنین حاضر آمدن فاضلتر از هزار رکعت نماز کردن.
دوم آن که در این روز ساعتی است عزیز و شریف که در خبر است که هرکه در این ساعت حاجتی خواهد روا شود و خلاف است که این ساعت کدام است، وقت برآمدن آفتاب است یا وقت زوال یا وقت غروب یا وقت بانگ نماز یا وقت برمنبر شدن خطیب یا وقت در نماز ایستادن یا وقت نماز دیگر و درست آن است که این وقت معلوم نیست و مبهم است، همچون شب قدر، پس باید که همه روز مراقب این باشد و در هیچ وقت از ذکر و عبادت خالی نباشد.
سوم آن که در این روز صلوات بسیار دهد بر مصطفی (ص) که رسول گفت، «هرکه در این روز بر من هشتاد بار صلوات دهد، گناه هشتاد ساله وی بیامرزند پرسیدند که یا رسول الله بر تو صلوات چگونه دهیم؟ گفت، «بگویید اللهم صل علی محمد و ال محمد صلوه تکون لک رضاء و لحقه اداء وعطه الوسیله و المقام المحمود الذی وعدته اجزه عنا ما هو اهله و اجزه افضل ما جازیت نبیا عن امته و صل علی جمیع اخوانه مم النبیین و الصالحین یا ارحم الراحمین» چنین گویند که هرکه در هفت آدینه، این هفت بار بگوید، شفاعت رسول (ص) بیابد لامحاله و اگر «اللهم صلی علی محمد و ال محمد» بیش نگوید کفایت بود.
چهارم آن که در این روز قرآن بیشتر خواند و سوره الکهف برخواند که در فضل آن اخبار بسیار آمده است و عبادان سلف عادت داشته اند هزار بار قل هو الله احمد خواندن و هزار بار صلوات دادن و هزار بار «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر» گفتن.
پنجم آن که نماز بیشتر کند در این روز و در خبر است که هرکه در جامع شود و در وقت چهار رکعت نماز کند و در هر رکعتی فاتحه یک بار و پنجاه بار قل هوالله احد برخواند، از این جهان بیرون نشود تا جایگاه وی از بهشت به وی نمایند یا به دیگری که وی را خبر دهد و مستحب است در این روز چهار رکعت نماز به چهار سوره الانعام و الکهف و طه و یس، اگر نتواند، یس و سوره سجده و سوره لقمن و سوره الدخان و سوره الملک و ابن عباس نماز تسبیح به جای نماندی هرگز روز آدینه و این نماز معروف و اولیتر آن است که تا وقت زوال نماز می کند و پس از نماز تا نماز دیگر به مجلس علم شود، پس از آن تا شبانگاه به تسبیح و استغفار مشغول شود.
ششم آن که این روز از صدقه خالی نگذارد، اگر هم پاره نان باشد که فضل صدقه در این روز زیادت باشد، و هر سایلی که به وقت خطبه چیزی خواهد، وی را زجر کنند و کراهت باشد وی را چیزی دادن.
هفتم آن که در جمله این یک روز از هفته، آخرت را مسلم دارد، و همه روز به خیر مشغول شود و کار دنیایی در باقی کند و آن که حق تعالی می گوید، «فاذا قضیت الصلوه فانتشرو فی الارض و ابتغوا من فضل الله»، انس می گوید که معنی این، خرید و فروخت و کسب دنیا نیست، لیکن طلب علم است و زیارت برادران و عیادت بیمار و تشییع جنازه و مثل این کارها.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۰ - سنتهای روزه نیز شش است
تاخیر سخور و تعجیل افطار به خرما یا به آب، و مسواک دست به داشتن پس از زوال و سخاوت کردن به صدقه و طعام دادن و قرآن بسیار خواندن و اعتکاف گرفتن خاصه در دهه بازپسین که شب قدر در اوست و رسول (ص) در این ده روزه جامه خواب درنوشتی و ازاز بر بستی عبادت را و از اهل بیت او هیچ نیاسودندی از عبادت، و شب قدر، یا بیست و یکم است یا بیست و سه یا بیست و پنج یا بیست و هفت و این ممکن تر است و اولیتر آن بود که اعتکاف در این ده روز پیوسته دارد و اگر نذر کرده است که پیوسته دارد، لازم بود که جز به قضای حاجت بیرون نیاید، و آن قدر که وضو کند در خانه بیش نایستد، اگر به نماز جنازه یا به عیادت بیماری یا به گواهی یا به تجدید طهارتی بیرون آید، اعتکاف بریده شود و از دست شستن و نان خوردن و خفتن در مسجد باکی نباشد و هرگه که باز آید از قضای حجت، باید که نیت تازه کند.
حقیقت و سر روزه
بدان که روزه بر سه درجه است: روزه دوام و روزه خواص و روزه خاص الخاص.
اما روزه عوام آن است که گفته آمد و غایت آن نگاهداشتن فرج و بطن است و این کمترین درجات است.
و اما روزه خاص الخواص بلندترین درجات است و آن آن است که دل خود را از اندیشه هرچه جز خدای است نگاه دارد و همگی خود بدو دهد و از هر چه جز اوست به ظاهر و باطن روزه دارد و به هرچه اندیشه کند جز احدیت حق و آنچه بدو تعلق دارد، این روزه گشاده شود و اگر در غرض دنیا اندیشد، اگر چه مباح بود، این روزه باطل شود، مگر دنیایی که یاور وی باشد در راه دین که آن از دنیا نبود تا گفته اند که اگر به روز تدبیر آن کند که روزه به چه گشاید، خطایی بر او نویسند که این دلیل آن بود که به رزقی که او وعده کرده که بدو خواهد دادن واثق نیست و این درجه اولیا و صدیقان است و هرکسی بر بالای این نرسد.
اما روزه خواص آن بود که جوارح خود را از ناشایست نگاه دارد و بر بطن و فرج اقتصار نکند و تمامی این روزه به شش چیز بود:
یکی آن که چشم نگاه دارد از هرچه او را از خدای مشغول کند، خاصه از چیزی که از آن شهوت خیزد که رسول (ص) می گوید، «نظر چشم پیکانی است از پیکانهای ابلیس به زهر آب داده، هرکه از بیم خدای از آن حذر کند، او را خلعت ایمان دهند که حلاوت آن در دل خود بیابد» و انس روایت کند که رسول (ص) گفت که «پنج چیز روزه را بگشاید: دروغ و غیبت و سخن چینی، سوگند به ناحق و نظر به شهوت».
دوم آن که زبان نگاه دارد از بیهوده و هرچه از آن مستغنی باشد یا خاموش می بود یا به قرآن خواندن مشغول شود و مناظره و لجاج از جمله بیهوده های زیانکار بود اما غیبت و دروغ به مذهب بعضی از علما روزه عوام را نیز باطل کند.
و در خبر است که دو زن روزه داشتند چنان شدند از تشنگی که بیم هلاک بود دستوری خواستند از رسول (ص) تا روزه بگشایند قدحی به ایشان فرستاد تا در آنجا قی کنند از حلق هر یکی پاره ای خون سیاه برافتاد مردمان تعجب بماندند رسول گفت، «این دو زن از آنچه خدای تعالی حلال کرده بود روزه فرا گرفتند، بدانچه حرام کرده بود بگشادند و به غیبت مشغول شدند و این چه از حلق ایشان برآمد گوشت مردمان است که خورده اند.»
سیم آن که گوش نگاه دارد که هرچه گفتن نشاید، شنیدن هم نشاید و شنوده شریک گوینده بود و در معصیت و دروغ و غیبت و غیر آن.
چهارم آن که دست و پای و همه جوارح نگاه دارد از ناشایست و هرکه روزه دارد و چنین کارها کند، مثال او چون بیماری بود که از روزه حذر کند و زهر خورد که معصیت زهر است و طعام غذاست که بسیار خوردن او زیان دارد، اما اصل او زیانکار نیست و برای این گفت رسول (ص) که بسیار روزه دار بود که او را از روزه جز گرسنگی و تشنگی نصیب نیست.
پنجم آن که به وقت افطار حرام و شبهت نخورد و از حلال خالص نیز بسیار نخورد که هرکه به شب آنچه به روز فوت شده باشد تدارک کند، چه مقصود حاصل آید که مقصود از روزه ضعیف کردن شهوات است و طعام دوبار به یک بار خوردن شهوت را زیادت کند، خاصه که الوان طعام جمع کنند تا معده خالی نباشد، دل صافی کی گردد؛ بلکه سنت آن بود که به روز بسیار نخسبد تا اثر ضعف گرسنگی در خود بیابد و چون شب اندک نخورد، زود در خواب شود و نماز شب نتواند کرد و برای این گفت رسول (ص) «هیچ وعا که پر کنند نزد خدای تعالی دشمن تر از معده نیست.»
ششم آن که پس از افطار دل او میان بیم و امید معلق بود که نداند که روزه مقبول خواهد بود یا نه.
حسن بصری، رحمه الله، روز عید به قومی بگذشت که می خندیدند و بازی می کردند گفت، «خدای تعالی ماه رمضان را میدانی ساخته است تا بندگان او در طاعت وی بیشی و پیشی جویند گروهی سبقت گرفتند و گروهی باز پس ماندند عجب از کسانی که می خندند و حقیقت حال خود نمی دانند به خدایی خدای که اگر پرده از روی کار برگیرند، مقبولان به شادی خود مشغول شوند و مردودان به اندوه خود ماتم گیرند، و هیچ کس به خنده و بازی نپردازد.»
پس، از این جمله بشناسی که هر که از روزه به ناخوردن طعام و شراب اقتصار کند روزه او صورتی بی روح باشد و حقیقت روزه آن است که خود را به ملایکه مانند کنی، که ایشان را شهوت نیست اصلا و بهایم را شهوت غالب است و از ایشان دورند بدین سبب و هر آدمی که شهوت او غالب بود در درجه بهایم بود، و چون شهوت او ضعیف شد، شبهتی گرفت به ملایکه و به این سبب به ایشان نزدیک شد، نزدیکی به صفت، نه به مکان و ملایکه نزدیکند به حق تعالی، پس او نیز نزدیک گشت و چون تیمار شام تدارک کند و شهوت را تمام مدد دهد از آنچه می خواهد، شهوت قوی گردد، نه ضعیف و آنچه روح روزه است حاصل نیاید.
لوازم افطار
بدان که قضا و کفارت و فدیه و امساک واجب آید به افطار در ماه رمضان، ولیکن هر یکی به جای خود.
اما قضا واجب آید بر هر مسلمان ملکف که روزه بگشاید به عذری یا بی عذری یا بر حایض و مسافر و بیمار و آبستن و بر مرتد نیز هم واجب آید، اما بر دیوانه و کودک واجب نیاید.
و اما کفارت جز به مباشرت یا به بیرون آوردن منی بر اختیار واجب نیاید و کفارت آن بود که بنده ای آزاد کند و اگر ندارد دو ماه پیوسته روزه دارد و اگر نتواند به سبب ضعف و بیماری، شصت مد طعام به شصت مسکین دهد و هر مدی منی باشد کم سه یکی.
اما امساک بر کسی واجب بود که بی عذری روزه بگشاید و بر حایض واجب نیاید، اگرچه در میان روز پاک شود و بر مسافر، اگر چه مقیم گردد و بر بیمار اگرچه بهتر شود واجب نیاید و چون روز شک یک تن گواهی دهد که ماه دیده است، هرکه نان خورده بود واجب بود که باقی روز همچون روزه دران امساک کند و هرکه در میان روز سفر ابتدا کند، نشاید که روزه بگشاید و اگر روزه گشاده در میان روز به شهر شود، نشاید که بگشاید و مسافر را روزه اولیتر از افطار، مگر که نتواند.
اما فدیه مدی از طعام باشد که به مسکینی رساند و بر حامل و مرضع واجب بود با قضا به هم، چون روزه از بیم فرزند گشاده باشد، نه چون بیمار که از بیم خود گشاده باشد و بر پیری که بغایت ضعیف ود و روزه نتواند داشت همین قدر واجب آید بدل قضا و هرکه قضای رمضان تاخیر کند تا رمضان دیگر، به هر روز قضا مدی طعام آید.
حقیقت و سر روزه
بدان که روزه بر سه درجه است: روزه دوام و روزه خواص و روزه خاص الخاص.
اما روزه عوام آن است که گفته آمد و غایت آن نگاهداشتن فرج و بطن است و این کمترین درجات است.
و اما روزه خاص الخواص بلندترین درجات است و آن آن است که دل خود را از اندیشه هرچه جز خدای است نگاه دارد و همگی خود بدو دهد و از هر چه جز اوست به ظاهر و باطن روزه دارد و به هرچه اندیشه کند جز احدیت حق و آنچه بدو تعلق دارد، این روزه گشاده شود و اگر در غرض دنیا اندیشد، اگر چه مباح بود، این روزه باطل شود، مگر دنیایی که یاور وی باشد در راه دین که آن از دنیا نبود تا گفته اند که اگر به روز تدبیر آن کند که روزه به چه گشاید، خطایی بر او نویسند که این دلیل آن بود که به رزقی که او وعده کرده که بدو خواهد دادن واثق نیست و این درجه اولیا و صدیقان است و هرکسی بر بالای این نرسد.
اما روزه خواص آن بود که جوارح خود را از ناشایست نگاه دارد و بر بطن و فرج اقتصار نکند و تمامی این روزه به شش چیز بود:
یکی آن که چشم نگاه دارد از هرچه او را از خدای مشغول کند، خاصه از چیزی که از آن شهوت خیزد که رسول (ص) می گوید، «نظر چشم پیکانی است از پیکانهای ابلیس به زهر آب داده، هرکه از بیم خدای از آن حذر کند، او را خلعت ایمان دهند که حلاوت آن در دل خود بیابد» و انس روایت کند که رسول (ص) گفت که «پنج چیز روزه را بگشاید: دروغ و غیبت و سخن چینی، سوگند به ناحق و نظر به شهوت».
دوم آن که زبان نگاه دارد از بیهوده و هرچه از آن مستغنی باشد یا خاموش می بود یا به قرآن خواندن مشغول شود و مناظره و لجاج از جمله بیهوده های زیانکار بود اما غیبت و دروغ به مذهب بعضی از علما روزه عوام را نیز باطل کند.
و در خبر است که دو زن روزه داشتند چنان شدند از تشنگی که بیم هلاک بود دستوری خواستند از رسول (ص) تا روزه بگشایند قدحی به ایشان فرستاد تا در آنجا قی کنند از حلق هر یکی پاره ای خون سیاه برافتاد مردمان تعجب بماندند رسول گفت، «این دو زن از آنچه خدای تعالی حلال کرده بود روزه فرا گرفتند، بدانچه حرام کرده بود بگشادند و به غیبت مشغول شدند و این چه از حلق ایشان برآمد گوشت مردمان است که خورده اند.»
سیم آن که گوش نگاه دارد که هرچه گفتن نشاید، شنیدن هم نشاید و شنوده شریک گوینده بود و در معصیت و دروغ و غیبت و غیر آن.
چهارم آن که دست و پای و همه جوارح نگاه دارد از ناشایست و هرکه روزه دارد و چنین کارها کند، مثال او چون بیماری بود که از روزه حذر کند و زهر خورد که معصیت زهر است و طعام غذاست که بسیار خوردن او زیان دارد، اما اصل او زیانکار نیست و برای این گفت رسول (ص) که بسیار روزه دار بود که او را از روزه جز گرسنگی و تشنگی نصیب نیست.
پنجم آن که به وقت افطار حرام و شبهت نخورد و از حلال خالص نیز بسیار نخورد که هرکه به شب آنچه به روز فوت شده باشد تدارک کند، چه مقصود حاصل آید که مقصود از روزه ضعیف کردن شهوات است و طعام دوبار به یک بار خوردن شهوت را زیادت کند، خاصه که الوان طعام جمع کنند تا معده خالی نباشد، دل صافی کی گردد؛ بلکه سنت آن بود که به روز بسیار نخسبد تا اثر ضعف گرسنگی در خود بیابد و چون شب اندک نخورد، زود در خواب شود و نماز شب نتواند کرد و برای این گفت رسول (ص) «هیچ وعا که پر کنند نزد خدای تعالی دشمن تر از معده نیست.»
ششم آن که پس از افطار دل او میان بیم و امید معلق بود که نداند که روزه مقبول خواهد بود یا نه.
حسن بصری، رحمه الله، روز عید به قومی بگذشت که می خندیدند و بازی می کردند گفت، «خدای تعالی ماه رمضان را میدانی ساخته است تا بندگان او در طاعت وی بیشی و پیشی جویند گروهی سبقت گرفتند و گروهی باز پس ماندند عجب از کسانی که می خندند و حقیقت حال خود نمی دانند به خدایی خدای که اگر پرده از روی کار برگیرند، مقبولان به شادی خود مشغول شوند و مردودان به اندوه خود ماتم گیرند، و هیچ کس به خنده و بازی نپردازد.»
پس، از این جمله بشناسی که هر که از روزه به ناخوردن طعام و شراب اقتصار کند روزه او صورتی بی روح باشد و حقیقت روزه آن است که خود را به ملایکه مانند کنی، که ایشان را شهوت نیست اصلا و بهایم را شهوت غالب است و از ایشان دورند بدین سبب و هر آدمی که شهوت او غالب بود در درجه بهایم بود، و چون شهوت او ضعیف شد، شبهتی گرفت به ملایکه و به این سبب به ایشان نزدیک شد، نزدیکی به صفت، نه به مکان و ملایکه نزدیکند به حق تعالی، پس او نیز نزدیک گشت و چون تیمار شام تدارک کند و شهوت را تمام مدد دهد از آنچه می خواهد، شهوت قوی گردد، نه ضعیف و آنچه روح روزه است حاصل نیاید.
لوازم افطار
بدان که قضا و کفارت و فدیه و امساک واجب آید به افطار در ماه رمضان، ولیکن هر یکی به جای خود.
اما قضا واجب آید بر هر مسلمان ملکف که روزه بگشاید به عذری یا بی عذری یا بر حایض و مسافر و بیمار و آبستن و بر مرتد نیز هم واجب آید، اما بر دیوانه و کودک واجب نیاید.
و اما کفارت جز به مباشرت یا به بیرون آوردن منی بر اختیار واجب نیاید و کفارت آن بود که بنده ای آزاد کند و اگر ندارد دو ماه پیوسته روزه دارد و اگر نتواند به سبب ضعف و بیماری، شصت مد طعام به شصت مسکین دهد و هر مدی منی باشد کم سه یکی.
اما امساک بر کسی واجب بود که بی عذری روزه بگشاید و بر حایض واجب نیاید، اگرچه در میان روز پاک شود و بر مسافر، اگر چه مقیم گردد و بر بیمار اگرچه بهتر شود واجب نیاید و چون روز شک یک تن گواهی دهد که ماه دیده است، هرکه نان خورده بود واجب بود که باقی روز همچون روزه دران امساک کند و هرکه در میان روز سفر ابتدا کند، نشاید که روزه بگشاید و اگر روزه گشاده در میان روز به شهر شود، نشاید که بگشاید و مسافر را روزه اولیتر از افطار، مگر که نتواند.
اما فدیه مدی از طعام باشد که به مسکینی رساند و بر حامل و مرضع واجب بود با قضا به هم، چون روزه از بیم فرزند گشاده باشد، نه چون بیمار که از بیم خود گشاده باشد و بر پیری که بغایت ضعیف ود و روزه نتواند داشت همین قدر واجب آید بدل قضا و هرکه قضای رمضان تاخیر کند تا رمضان دیگر، به هر روز قضا مدی طعام آید.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۰ - آداب وقوف به عرفه
بدان که اگر قافله روز عرفه رسد به عرفات، به طواف قدوم نپردازند و اگر پیش رسد، طواف قدوم به جای آرند و روز ترویه از مکه بیرون آیند و آن شب در منا باشند و دیگر روز به عرفات روند و وقت وقوف پس از زوال درآید روز عرفه تا آنگاه که صبح روز عید برآید، اگر پس از صبح رسد حج فوت شود و روز عرفه غسل کند و نماز دیگر با نماز پیشین به هم گذارد و باز به دعا مشغول شود و این روز روزه ندارد تا قوت یابد که در دعا مبالغت کند که سر حج اجتماع دلها و همتهای عزیزان است در این وقت شریف و فاضلترین ذکرها کلمه لا اله الا الله است و در جمله باید که از وقت زوال تا شبانگاه در تضرع و زاری بود و استغفار کند و عذرهای گذشت بخواهد و توجه نصوح کند و دعوت اندر این وقت بسیار است و نقل آن دراز شود و در کتاب احیا آورده ایم، از آنجا یاد گیرد یا هر دعایی که یاد دارد در این وقت می گویند که همه دعوات ماثوره در این وقت نیکوست و اگر نتواند یاد گرفت، باید که از نوشته می خواند یا کسی می خواند و وی آمین می کند و پیش از آن که آفتاب فرو شود، از حدود عرفات بیرون نشود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۲ - کیفیت عمره
چون خواهد که عمره آرد غسل کند و جامه احرام درپوشد چنان که حج را و بیرون شود از مکه تا به میقات عمره و آن جعرانه است و تنعیم و حدیبیه و نیت عمره کند و بگوید، «لبیک بعمره» و به مسجد عایشه، رضی الله عنها و عن ابیها، شود و دو رکعت نماز کند و باز به مکه آید و در راه لبیک می گوید و چون به در مسجد رود از تلبیه بماند و طواف کند و سعی کند، چنان که در حج گفتیم، پس موی بسترد و عمره بدین تمام شود و این در همه سال می توان کرد که کسی که آنجا باشد چندانکه می تواند عمره می کند و اگر نتواند طواف می کند و اگر نتواند در خانه می نگرد و چون در خانه شود میان آن دو عمود نماز می کند و پای برهنه درشود و با توفیر و حرمت و چندانکه می تواند آب زمزم می خورد، چندانکه معده پر شود که به هر نیت که خورد شفا یابد، و بگوید، «اللهم اجعله شفاء من کل سقم و ارزقنا الاخلاص و الیقین و المعافاه فی الدنیا و الاخره».
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۶ - عبرتهای حج
اما عبرتهای حج آن است که این سفر از وجهی بر مثال سفر آخرت نهاده اند که در این سفر مقصد خانه است و در آن سفر خداوند خانه پس از مقدمات و احوال این سفر باید که احوال آن سفر یاد می کند چون اهل و دوستان را وداع کند، بداند که بدان وداع ماند که در سکرات موت خواهد بود و چنان که باید که نخست دل از همه علایق فارغ کند، پس بیرون شود در آخر عمر و نیز باید که دل از همه دنیا فارغ کند، اگرنه سفر بر وی منغص بود و چون زاد سفر از همه نوعها ساختن گیرد و همه احتیاطی به جای آرد که نباید که در بادیه بی برگ بماند، باید که بداند که بادیه قیامت درازتر و هولناک تر است.
و آنجا به زاد حاجت بیش است، زاد آن بسازد و چون هر چیزی که بزودی تباه خواهد شد با خود برنگیرد که داند که با وی بنماند و زاد را نشاید و همچنین هر طاعت که به ریا آمیخته بود، زاد آخرت را نشاید و چون بر جمازه نشیند، باید که از جنازه یاد کند که به یقین داند که مرکب وی در آن سفر خواهد بود و باشد که پیش از آن که از جمازه فرود آید، وقت جنازه درآید.
باید که این سفر وی چنان باشد که زاد آن سفر را بشاید و چون جامه احرام راست کند تا چون نزدیک رسد جامه عادت بیرون کند و این درپوشد و آن دو ازار سپید بود باید که از کفن یاد کند که جامه آن سفر نیز مخالف عادت این خواهد بود و چون عقبات و خطرهای بادیه بیند، باید که از منکر و نکیر و عقارب و حیات گور یاد کند که از لحد تا حشر بادیه عظیم است با عقبه های بسیار و چنان که بی بدرقه از آفت بادیه سلامت نیابد، همچنین از هولهای گور سلامت نیابد بی بدرقه طاعتها و چنان که در بادیه از اهل و فرزندان و دوستان تنها ماند، در گور همچنین خواهد بود.
و چون لبیک زدن گیرد، بداند که این جواب ندای خدای تعالی است و روز قیامت همچنین ندا به وی خواهد رسید از آن هول بیندیشد و باید که به خطر این مستغرق باشد.
علی بن الحسین،رضی الله عنهما، در وقت احرام زرد روی شد و لرزه بر وی افتاد و لبیک نتوانست زد، گفتند، «چرا لبیک نگویی؟» گفت، «ترسم که اگر بگویم گویند، «لا لبیک و لاسعدیک» گون نگفت، از شتر بیفتاد و بیهوش گشت و احمد بن ابی الحواری مرید ابوسلیمان دارانی بود حکایت می کند که بوسلیمان در آن وقت لبیک نگفت تا میلی برفتند و بیهوش شد و به هوش آمد و گفت حق تعالی به موسی (ع) وحی کرد که ظالمان امت خود را بگوی که تا نام من نبرند و مرا یاد نکنند که هرکه مرا یاد کند من وی را یاد کنم و چون ظالم باشد ایشان را به لعنت یاد کنم و گفت، «شنیده ام که هرکه نفقه حج از شبهت کند و آنگاه لبیک گوید، او را گویند، «لا لبیک و لاسعدیک، حتی تردما فی یدیک».
و اما طواف و سعی بدان ماند که بیچارگان به درگاه ملوک شوند و گرد کوشک ملک می گردند تا فرصت یابند که حاجت خویش عرضه کنند و در میان سرای می شوند و می آیند و کسی را می جویند که ایشان را شفاعت کند و امید می دارند که مگر ناگاه چشم ملک بر ایشان افتد و به ایشان نظری کند و میان صفا و مروه مثل آن میدان است.
و اما وقوف به عرفه و اجتماع اصناف خلق از اطراف و دعا کردن ایشان به زبانهای مختلف به عرصات قیامت ماند که همه خلایق جمع شده باشند و هرکسی به خویشتن مشغول و متردد میان رد و قبول.
و اما انداختن سنگ، مقصود وی اظهار بندگی است بر سبیل تعبد محض و دیگر تشبه با ابراهیم، صلوات الله علیه که بدان جایگاه ابلیس پیش وی آمده است تا وی را شبهتی افکند، سنگ بر وی انداخته است پس اگر در خاطر تو آید که شیطان وی را پیدا آمد و مرا پیدا نیامده است، بیهوده سنگ چه اندازم، بدان که این خاطر تو را از شیطان پیدا آمد سنگ بینداز تا پشت وی بشکنی که پشت وی بدان شکسته شود که تو بنده فرمانبردار باشی و هرچه تو را گویند چنان کن همچنان کنی و تصرف خویش در باقی کنی وبحقیقت بدانی که بدین انداختن سنگ شیطان را مقهور می کنی.
این مقدار اشارت کرده آمد از عبرتهای حج تا کسی چون راه این بشناسد، بر قدر صفای فهم و شدت شوق و تمامی جهد در کار، وی را امثال این معانی نمودن گیرد و از هر یکی نصیبی یافتن گیرد که حیوه عبادت وی بدان بود و از حد صورتها دورتر شده بود.
و آنجا به زاد حاجت بیش است، زاد آن بسازد و چون هر چیزی که بزودی تباه خواهد شد با خود برنگیرد که داند که با وی بنماند و زاد را نشاید و همچنین هر طاعت که به ریا آمیخته بود، زاد آخرت را نشاید و چون بر جمازه نشیند، باید که از جنازه یاد کند که به یقین داند که مرکب وی در آن سفر خواهد بود و باشد که پیش از آن که از جمازه فرود آید، وقت جنازه درآید.
باید که این سفر وی چنان باشد که زاد آن سفر را بشاید و چون جامه احرام راست کند تا چون نزدیک رسد جامه عادت بیرون کند و این درپوشد و آن دو ازار سپید بود باید که از کفن یاد کند که جامه آن سفر نیز مخالف عادت این خواهد بود و چون عقبات و خطرهای بادیه بیند، باید که از منکر و نکیر و عقارب و حیات گور یاد کند که از لحد تا حشر بادیه عظیم است با عقبه های بسیار و چنان که بی بدرقه از آفت بادیه سلامت نیابد، همچنین از هولهای گور سلامت نیابد بی بدرقه طاعتها و چنان که در بادیه از اهل و فرزندان و دوستان تنها ماند، در گور همچنین خواهد بود.
و چون لبیک زدن گیرد، بداند که این جواب ندای خدای تعالی است و روز قیامت همچنین ندا به وی خواهد رسید از آن هول بیندیشد و باید که به خطر این مستغرق باشد.
علی بن الحسین،رضی الله عنهما، در وقت احرام زرد روی شد و لرزه بر وی افتاد و لبیک نتوانست زد، گفتند، «چرا لبیک نگویی؟» گفت، «ترسم که اگر بگویم گویند، «لا لبیک و لاسعدیک» گون نگفت، از شتر بیفتاد و بیهوش گشت و احمد بن ابی الحواری مرید ابوسلیمان دارانی بود حکایت می کند که بوسلیمان در آن وقت لبیک نگفت تا میلی برفتند و بیهوش شد و به هوش آمد و گفت حق تعالی به موسی (ع) وحی کرد که ظالمان امت خود را بگوی که تا نام من نبرند و مرا یاد نکنند که هرکه مرا یاد کند من وی را یاد کنم و چون ظالم باشد ایشان را به لعنت یاد کنم و گفت، «شنیده ام که هرکه نفقه حج از شبهت کند و آنگاه لبیک گوید، او را گویند، «لا لبیک و لاسعدیک، حتی تردما فی یدیک».
و اما طواف و سعی بدان ماند که بیچارگان به درگاه ملوک شوند و گرد کوشک ملک می گردند تا فرصت یابند که حاجت خویش عرضه کنند و در میان سرای می شوند و می آیند و کسی را می جویند که ایشان را شفاعت کند و امید می دارند که مگر ناگاه چشم ملک بر ایشان افتد و به ایشان نظری کند و میان صفا و مروه مثل آن میدان است.
و اما وقوف به عرفه و اجتماع اصناف خلق از اطراف و دعا کردن ایشان به زبانهای مختلف به عرصات قیامت ماند که همه خلایق جمع شده باشند و هرکسی به خویشتن مشغول و متردد میان رد و قبول.
و اما انداختن سنگ، مقصود وی اظهار بندگی است بر سبیل تعبد محض و دیگر تشبه با ابراهیم، صلوات الله علیه که بدان جایگاه ابلیس پیش وی آمده است تا وی را شبهتی افکند، سنگ بر وی انداخته است پس اگر در خاطر تو آید که شیطان وی را پیدا آمد و مرا پیدا نیامده است، بیهوده سنگ چه اندازم، بدان که این خاطر تو را از شیطان پیدا آمد سنگ بینداز تا پشت وی بشکنی که پشت وی بدان شکسته شود که تو بنده فرمانبردار باشی و هرچه تو را گویند چنان کن همچنان کنی و تصرف خویش در باقی کنی وبحقیقت بدانی که بدین انداختن سنگ شیطان را مقهور می کنی.
این مقدار اشارت کرده آمد از عبرتهای حج تا کسی چون راه این بشناسد، بر قدر صفای فهم و شدت شوق و تمامی جهد در کار، وی را امثال این معانی نمودن گیرد و از هر یکی نصیبی یافتن گیرد که حیوه عبادت وی بدان بود و از حد صورتها دورتر شده بود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۹ - آداب تلاوت
باید که شش چیز نگاه دارد در ظاهر:
ادب اول
آن که به حرمت خواند و نخست طهارت کند و روی به قبله آرد و متواضع وار نشیند چنان که در نماز علی، رضی الله عنه، می گوید، «هرکه قرآن در نماز خواند، وی را به هر حرفی صد حسنه نویسند و اگر نشسته خواند، در نماز پنجاه نویسند و اگر بر طهارت بود، نه در نماز، بیست و پنج و اگر بی طهارت خواند، ده حسنه بیش ننویسند» و آنچه به شب خواند و در نماز، فاضلتر که دل فارغ تر بود.
ادب دوم
آن که آهسته خواند و تدبیر می کند در معانی وی و در آن نباشد تا زود ختم کند و گروهی شتاب کنند تا هر روزی ختمی باشد و رسول (ص) می گوید، « هرکه قرآن پیش از سه روز ختم کند فقه قرآن نیابد» و ابن عباس می گوید، رضی الله عنه، «اذا زلزلت و القارعه برخوانم به آهستگی و تامل کنم، دوستتر دارم از البقره و آل عمران به شتاب» و عایشه، رضی الله عنها، کسی را دید که قرآن به شتاب می خواند، گفت، «نه خاموش است و نه قرآن می خواند» و اگر کسی عجمی باشد که معنی قرآن نداند هم آهسته خواند فاضلتر، نگاهداشت حرمت را.
ادب سوم
گریستن است رسول می گوید (ص) «قرآن برخوانید و بگریید اگر گریستن فراز نیایدتان، به تکلف فراز آورید» و ابن عباس گفت، رضی الله عنه، «چون سجده سبحان برخوانید، شتاب مکنید، در سجود تا بگریید اگر کسی را چشم نگرید، باید که دلش بگرید» و رسول گفت، (ص) «قرآن برای اندوه فرود آمده است چون برخوانید خویشتن اندوهگین کنید» و هرکه در وعده و وعید و فرمانهای قرآن تامل کند و عجز خویش می بیند، ناچار اندوهگین شود، اگر غفلت بر وی مستولی نبود.
ادب چهارم
آن که حق هر آیتی بگذارد که رسول (ص) چون به آیت عذاب رسیدی استعاذت کردی و چون به آیت رحمت رسیدی سوال کردی و در آیت تنزیه تسبیح کردی و در ابتدا اعوذ کردی، چون فارغ شدی بگفتی، « اللهم ارحمنی بالقرآن، واجعله لی اماما و نورا و هدی و رحمه، اللهم ذکرنی منه مانسیت، و علمنی منه ما جهلت، وارزقنی تلاوه آناء اللیل و النهار، وجعله حجه لی یارب العالمین»، و چون به آیات سجود رسد سجود کند، اول تکبیر کند، آنگاه سجود و شرطهای نماز از طهارت و ستر عورت در وی نگاه دارد، و تکبیر و سجود کفایت بود، بی تشهد.
ادب پنجم
آن که اگر از معنی زیاده روی چیزی باشد یا کسی دیگر را نماز شوریده خواهد کردن، آهسته خواند که در خبر است که فضل قرائت سر بر جهر، چون فضل صدقه سر است بر علانیه و اگر از این ایمن باشد، اولیتر آن باشد که آواز بردارد تا دیگری را که بشنود از سماع نصیب بود و تا وی نیز آگاهی بیش یابد و همت وی جمع تر باشد و تا نشاط بیفزاید و خواب برمد و خفتگان دیگر بیدار شوند و اگر این همه نیت ها جمع شود، بر هر یکی ثوابی یابد و اگر از مصحف خواند فاضلتر که چشم را کار فرموده باشد و گفته اند ختمی از مصحف به هفت ختم بود و یکی از فقهای مصر در نزد یک شافعی شد و وی را در سجود دید مصحفی نهاده، گفت: « فقه شما را از قرآن مشغول بکرد »، گفت، « من که نماز خفتن کنم مصحف بر دست گیرم و تا روز فراز نکنم. »
و رسول (ص) بر ابوبکر برگذشت، نماز می کرد به شب و قرآن آهسته می خواند گفت، « چرا آهسته می خوانی؟ » گفت، « آن که با وی می گویم می شنود » و عمر را دید به آواز می خواند، گفت، « چرا به آواز می خوانی؟ » گفت، « خفته را بیدار می کنم و شیطان را دور کنم »، گفت، « هر دو نیکو کردید »، پس چنین اعمال تبع نیت بود و چون نیت در هر دو نیکو بود بر هر دو ثواب بود.
ادب ششم
آن که جهد کند تا به آواز خوش خواند که رسول (ص) می گوید که قرآن را به آوازهای خوش بیارایید و رسول (ص) مولی بوحذفیه را دید قرآن به آواز خوش می خواند گفت، « الحمدلله الذی جعل فی امتی مثله » و سبب آن است که هر چند آواز خوشتر بود، اثر قرآن در دل بیش بود و سنت آن است که محرابی خواند، اما اگر الحان بسیار در میان کلمات و حروف افکند، چنانکه عادت قوالان است، مکروه است.
ادب اول
آن که به حرمت خواند و نخست طهارت کند و روی به قبله آرد و متواضع وار نشیند چنان که در نماز علی، رضی الله عنه، می گوید، «هرکه قرآن در نماز خواند، وی را به هر حرفی صد حسنه نویسند و اگر نشسته خواند، در نماز پنجاه نویسند و اگر بر طهارت بود، نه در نماز، بیست و پنج و اگر بی طهارت خواند، ده حسنه بیش ننویسند» و آنچه به شب خواند و در نماز، فاضلتر که دل فارغ تر بود.
ادب دوم
آن که آهسته خواند و تدبیر می کند در معانی وی و در آن نباشد تا زود ختم کند و گروهی شتاب کنند تا هر روزی ختمی باشد و رسول (ص) می گوید، « هرکه قرآن پیش از سه روز ختم کند فقه قرآن نیابد» و ابن عباس می گوید، رضی الله عنه، «اذا زلزلت و القارعه برخوانم به آهستگی و تامل کنم، دوستتر دارم از البقره و آل عمران به شتاب» و عایشه، رضی الله عنها، کسی را دید که قرآن به شتاب می خواند، گفت، «نه خاموش است و نه قرآن می خواند» و اگر کسی عجمی باشد که معنی قرآن نداند هم آهسته خواند فاضلتر، نگاهداشت حرمت را.
ادب سوم
گریستن است رسول می گوید (ص) «قرآن برخوانید و بگریید اگر گریستن فراز نیایدتان، به تکلف فراز آورید» و ابن عباس گفت، رضی الله عنه، «چون سجده سبحان برخوانید، شتاب مکنید، در سجود تا بگریید اگر کسی را چشم نگرید، باید که دلش بگرید» و رسول گفت، (ص) «قرآن برای اندوه فرود آمده است چون برخوانید خویشتن اندوهگین کنید» و هرکه در وعده و وعید و فرمانهای قرآن تامل کند و عجز خویش می بیند، ناچار اندوهگین شود، اگر غفلت بر وی مستولی نبود.
ادب چهارم
آن که حق هر آیتی بگذارد که رسول (ص) چون به آیت عذاب رسیدی استعاذت کردی و چون به آیت رحمت رسیدی سوال کردی و در آیت تنزیه تسبیح کردی و در ابتدا اعوذ کردی، چون فارغ شدی بگفتی، « اللهم ارحمنی بالقرآن، واجعله لی اماما و نورا و هدی و رحمه، اللهم ذکرنی منه مانسیت، و علمنی منه ما جهلت، وارزقنی تلاوه آناء اللیل و النهار، وجعله حجه لی یارب العالمین»، و چون به آیات سجود رسد سجود کند، اول تکبیر کند، آنگاه سجود و شرطهای نماز از طهارت و ستر عورت در وی نگاه دارد، و تکبیر و سجود کفایت بود، بی تشهد.
ادب پنجم
آن که اگر از معنی زیاده روی چیزی باشد یا کسی دیگر را نماز شوریده خواهد کردن، آهسته خواند که در خبر است که فضل قرائت سر بر جهر، چون فضل صدقه سر است بر علانیه و اگر از این ایمن باشد، اولیتر آن باشد که آواز بردارد تا دیگری را که بشنود از سماع نصیب بود و تا وی نیز آگاهی بیش یابد و همت وی جمع تر باشد و تا نشاط بیفزاید و خواب برمد و خفتگان دیگر بیدار شوند و اگر این همه نیت ها جمع شود، بر هر یکی ثوابی یابد و اگر از مصحف خواند فاضلتر که چشم را کار فرموده باشد و گفته اند ختمی از مصحف به هفت ختم بود و یکی از فقهای مصر در نزد یک شافعی شد و وی را در سجود دید مصحفی نهاده، گفت: « فقه شما را از قرآن مشغول بکرد »، گفت، « من که نماز خفتن کنم مصحف بر دست گیرم و تا روز فراز نکنم. »
و رسول (ص) بر ابوبکر برگذشت، نماز می کرد به شب و قرآن آهسته می خواند گفت، « چرا آهسته می خوانی؟ » گفت، « آن که با وی می گویم می شنود » و عمر را دید به آواز می خواند، گفت، « چرا به آواز می خوانی؟ » گفت، « خفته را بیدار می کنم و شیطان را دور کنم »، گفت، « هر دو نیکو کردید »، پس چنین اعمال تبع نیت بود و چون نیت در هر دو نیکو بود بر هر دو ثواب بود.
ادب ششم
آن که جهد کند تا به آواز خوش خواند که رسول (ص) می گوید که قرآن را به آوازهای خوش بیارایید و رسول (ص) مولی بوحذفیه را دید قرآن به آواز خوش می خواند گفت، « الحمدلله الذی جعل فی امتی مثله » و سبب آن است که هر چند آواز خوشتر بود، اثر قرآن در دل بیش بود و سنت آن است که محرابی خواند، اما اگر الحان بسیار در میان کلمات و حروف افکند، چنانکه عادت قوالان است، مکروه است.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۲۰ - باب سیم
بدان که چون معلوم شد که نکاح اصلی است از اصول دین، باید که آداب دین در وی نگاه دارد، اگر نه فرق نباشد میان نکاح آدمیان و گشنی ستوران، پس در دوازده کار ادب نگاه باید داشت؛
ادب اول
ولیمه است و این سنتی موکد است. رسول (ص) عبدالرحمن عوف را گفت چون نکاح کرده بود، «اولم و لو بشاه ولیمه کن اگر همه به یک گوسفند باشد.» و هرکه گوسفند ندارد، آن قدر از طعام پیش دوستان نهند ولیمه باشد. رسول (ص) چون صفیه را نکاح کرد، از پست جو و خرما ولیمه کرد. پس آن قدر که ممکن باشد بباید کرد تعظیم کار را و باید که از سه روز اول در نگذراند و اگر تاخیر افتد از هفته بیرون نشود.
و سنت است دف زدن و نکاح اظهار کردن و بدان شادی نمودن که عزیزترین خلق بر روی زمین آدمیانند و فتح باب و آفرینش ایشان نکاح است پس این شادی در محل خویش بود و سماع و دف زدن در چنین وقت سنت است.
روایت است از ربعیه بنت معود که گفت، «آن شب که مرا عروس کردند دیگر روز رسول (ص) درآمد و کنیزکان دف می زدند و سرود می گفتند. چون رسول را بدیدند ثنای رسول (ص) گفتن گرفتند به شعر. رسول (ص) گفت، « همان گویید که می گفتید»، و نگذاشت که ثنای وی گویند بر دف که جد به بازی آمیختن پسندیده نباشد و ثنای وی دین جد باشد.
ادب دوم
خوی نیکو پیش گرفتن با زنان. و معنی خوی نیکو آن باشد که ایشان را نرنجانند بلکه آن که رنج ایشان تحمل کنند و بر محال گفتن و ناسپاسی کردن ایشان صبر کنند که اگر در خبر است که زنان را از ضعف و عورت آفریده اند. داروی ضعف ایشان خاموش بودن است و داروی عورت ایشان خانه بر ایشان زندان کردن است. رسول (ص)می گوید، «هرکه بر خوی بد اهل خویش صبر کند وی را چندان ثواب دهد که ایوب را دادند بر بلای وی. و هر زن که بر خوی بد شوی صبر کند، ثواب وی چون ثواب آسیه زن فرعون بود». و آخرین خبری که به وقت وفات از رسول شنیدند این بود که در زیر زبان می گفت، «نماز به پای دارید و بندگان را نیکو دارید و الله الله در حدیث زنان که ایشان اسیرانند در دست با ایشان زندگانی نیکو کنید».
و رسول (ص) خشم و صفرای زنان احتمال کردی روزی زن عمر جواب وی بازداد در خشم. عمر گفت، «یالکاع جواب باز می دهی؟»، گفت، «آری رسول از تو بهتر است و زنان او را جواب باز می دهند.» و عمر گفت، «اگر چنین است وای بر حفصه که خاکسار شد»، آنگاه حفصه را بدید، دختر خویش که زن رسول علیه السلام بود و گفت، «زنهار تا جواب بازندهی رسول را (ص) و به دختر ابوبکر غره نشوی که رسول (ص) او را دوست دارد، از وی احتمال کند». و یک روز زنی به خشم دست بر سینه رسول زد، مادر وی با وی درشتی کرد که چرا چنین کردی؟ رسول(ص) گفت، «بگذار که ایشان بیش از این نیز کنند و من درگذرم». و رسول گفت، علیه السلام، «خیرکم خیرکم لاهله، و انا خیرکم لاهلی. بهترین شما آن است که با اهل خویش بهتر است و من با اهل خویش از همه بهترم.»
ادب سیم
آن است که با ایشان مزاح کند و بازی کند و گرفته نباشد و به درجه عقل ایشان باشد. و هیچ کس با اهل چندان طیبت نکردی که رسول (ص) تا آنجا که با عایشه به هم بدوید تا که در پیش شود. رسول (ص) در پیش شد. یک بار دیگر باز دوید، عایشه در پیش شد. رسول گفت، «یکی به یکی، این بدان بشود، یعنی اکنون برابریم»، و یکروز آواز زنگیان شنید که بازی می کردند و پای می کوفتند، عایشه را گفت، «خواهی که ببینی؟» گفت، «خواهم» برخاست و نزدیک در آمد و دست پیش داشت تا عایشه زنخدان بر ساعد رسول (ص) نهاد و نظاره کرد ساعتی در آن. گفت، « یا عایشه بس نباشد؟» گفت، «خاموش» تا سه بار بگفت، آنگاه بسنده کرد. و عمر با جد و درشتی وی در کارها می گوید که مرد باید که با اهل خویش چون کودکی باشد و چون از وی کدخدایی خواهند چون مردان بود. گفته اند، «مرد باید که خندان باشد که درآید و خاموش بود که بیرون شود. هرچه بباید بخورد و از هرچه نیابد نپرسد».
ادب چهارم
آن که مزاح و بازی بدان حد نرساند که هیبت وی به جملگی بیفتد و با ایشان در هوای باطل مساعدت نکند، بلکه چون کاری بیند که به خلاف مروت یا خلاف شریعت بود سیاست کند، چه اگر بگذارد مسخر ایشان گردد که خدای تعالی فرموده است، «الرجال قوامون علی النساء باید که مرد بر زن مستولی باشد». رسول (ص) گفت، «تعس عبدالزوجه، نگونسار است کسی که بنده زن باشد.» چه زن باید که بنده مرد بود. و گفته اند که با زنان مشاورت باید کرد و باز خلاف باید کرد در آنچه گویند. و حقیقت نفس زن همچون توست. اگر اندکی فرابگذاری از دست بشود و از حد درگذرد و تدارک دشوار بود.
و در جمله زنان ضعفی است که علاج آن احتمال بود و کوژی است که علاج آن سیاست مرد باشد. مرد باید که چون طبیب استاد بود که هر علاجی به وقت خویش نگاه می دارد. و در جمله صبر و احتمال غالب باید که بود که در خبر است که مثل زن همچون استخوان پهلوست. اگر خواهی که راست کنی بشکند.
ادب پنجم
آن است که در حدیث غیرت اعتدال نگاه دارد و از هرچه ممکن بود که از آن آفت خیزد بازدارد تا تواند بیرون نگذارد و به بام درنگذارد که هیچ نامحرم وی را بیند. و نگذارد که به روزن و طاقچه به نظاره مردان شود که آفت از چشم خیزد و آن از درون خانه نخیزد. بلکه از روزن و طاقچه و در و بام خیزد. و نشاید که این معنی آسان گذارد. و نباید که بی سببی گمان بد برد و تعنت کند و غیرت از حد نبرد و در تجسس باطن کارها مبالغت نکند.
وقتی رسول (ص) نزدیک شهر بود که از سفری رسیده بود. نهی کرد و گفت، «هیچ کس امشب به خانه نرود ناگاه و صبر کنید تا فردا». دو تن خلاف کردند. هر یکی در خانه خویش کاری منکر دیدند. و علی می گوید که غیرت بر زنان از حد مبرید که آنگاه مردمان بدانند و بدان سبب زبان به ایشان دراز کنند. و اصل غیرت آن است که راه چشم ایشان از نامحرم بسته دارد.
رسول (ص) فاطمه (ع) را گفت که زنان را چه بهتر؟ گفت، «آن که هیچ مرد ایشان را نبیند». رسول (ص) را خوش آمد. وی را در کنار گرفت و گفت، «ذریه بعضها من بعض» و معاذبن جبل زن خویش را بزد که به روزنی فرو نگریست و زن را که سیبی بشکست، پاره ای خود بخورد و پاره ای به غلام داد، وی را بزد. عمر گفت، «زنان را جامه نیکو مکنید تا در خانه بنشینند که چون جامه نیکو دارند آرزوی بیرون شدنشان پدید آید». و در روزگار رسول (ص) زنان را دستوری بود تا پوشیده به جماعت شدندی به مسجد در صف بازپسین. در روزگار صحابه منع کردند. عایشه گفت، «اگر رسول علیه السلام بدیدی که اکنون زنان بر چه صفت اند به مسجد نگذاشتی. و امروز منع از مسجد و مجلس و نظاره فریضه تر است، مگر پیرزنی که جامه خلق درپوشد که از آن خللی نباشد.»
و آفت بیشتر زنان از مجلس نظاره خیزد و به هر جایی که بیم فتنه بود روا نباشد زن را که چشم نگاه ندارد که نابینایی در خانه رسول (ص) آمد و عایشه و زنی دیگر نشسته بودند. برنخاستند و گفتند که نابیناست. رسول (ص) گفت، «اگر وی نابیناست، شما نیز نابینایید؟»
ادب ششم
آن که نفقه نیکو کند، تنگ نگیرد و اسراف نکند. و بداند که ثواب نفقه کردن بر عیال بیش از ثواب صدقه است. رسول (ص) می گوید، «دیناری که مرد در غزا نفقه کند و دیناری که بدان بنده ای آزاد کند و دیناری که بر عیال نفقه کند و فاضلترین و نیرومندترین این دینار است که بر عیال نفقه کند.»
و باید که هیچ طعام خوش نخورد و اگر بخواهد خورد پنهان دارد و طعامی که نخواهد ساخت صفت آن در پیش ایشان نگوید. و ابن سیرین می گوید که در هفته ای یک بار باید که حلوا یا شیرینی سازد که از حلاوت دست باز داشتن بیکبارگی از مروت نباشد. و نان با اهل به هم خورد و به جمع چون مهمانی دیگر ندارد که در اثر چنین است که خدای و فرشتگان صلوات می دهند بر اهل بیتی که طعام جمله به هم خورند و اصل آن است که آنچه نفقه کند از حلال به دست آرد که هیچ خیانت و جفا بیش از این نبود که ایشان را به حرام پرورد.
ادب هفتم
آن که هرچه زنان از علم دین در کار نماز و طهارت و حیض و غیر آن به کار آید ایشان را بیاموزد و چون مرد بیاموخت زن را روا نباشد که بی دستوری بشود و بپرسد و اگر نیاموزد بر زن واجب شود که بیرون شود و بپرسد و اگر مرد در این تقصیر کند مرد عاصی شود که خدای تعالی می گوید، «قوا انفسکم واهلیکم نارا... الایه خود را و اهل خود را از آتش دوزخ نگاه دارید» و این مقدار باید که بیاموزد که چون پیش از آفتاب فرو شدن حیض منقطع شود نماز پیشین و دیگر قضا باید کرد و چون پیش از نماز صبح برآمدن حیض منقطع شد نماز شام و خفتن قضا باید کرد و بیشتر زنان این ندانند.
ادب هشتم
آن که اگر دو زن دارد، میان ایشان برابر دارد که در خبر است که هرکه به یک زن میل زیادت کند، روز قیامت می آید و یک نیمه وی کوژ شده. و برابری در عطا دادن شب با ایشان بودن نگاه دارد، اما در دوستی با ایشان و مباشرت کردن واجب نیست که این در اختیار نیاید.
و رسول (ص) هر شبی به نزدیک زنی می بود، اما عایشه را دوست تر داشتی و می گفت، «بارخدایا آنچه به دست من است جهد می کنم، اما دل به دست من نیست». و اگر کسی از یک زن سیر شده باشد و نخواهد که بر وی شود، باید که طلاق دهد و در بند ندارد. رسول (ص) سوده را طلاق خواست داد که بزرگ شده بود. گفت، «من نوبت خویش به عایشه دادم. مرا طلاق مده تا در قیامت از جمله زنان تو باشم.»وی را طلاق نداد و دو شب به نزدیک عایشه بود و یک شب به نزدیک هر زنی.
ادب نهم
آن که چون زنی بی فرمانی کند و طاعت شوی ندارد ورا به تلطف و رف به طاعت آرد اگر طاعت ندارد خشم گیرد و در جامه خواب پشت سوی وی کند. اگر طاعت ندارد سه شب جامه خواب جدا کند. پس اگر سود ندارد وی را بزند، چنان که بر روی نزند و سخت نزند که جایی بشکند. و اگر در نماز با کار دین تقصیر کند روا بود که از وی خشم گیرد ماهی و چندان باشد که رسول (ص) یک ماه از جمله زنان خشم گرفت.
ادب دهم
در صحبت کردن است. باید که روی از قبله بگرداندو در ابتدا به حدیث و بازی و قبله و معانقت دل وی خوش کند. رسول (ص) گفته است، «مرد نباید که بر زن افتد چون ستور. باید که در پیش صحبت رسولی باشد» گفتند، «یا رسول الله آن رسول چیست؟» گفت، «بوسه دادن» پس چون ابتدا خواهد کرد بگوید، «بسم الله العلی العظیم. الله اکبر، الله اکبر» و اگر قل هو الله احد برخواند نخست نیکوتر آید و بگوید، «اللهم جنینا الشیطان، و جنب الشیطان مما رزقنا» که در خبر است که هرکه این بگوید کودکی که باشد از شیطان ایمن باشد. و در وقت انزال باید که به دل بیندیشد که الحمدلله الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا آنگاه چون انزال کرد صبر کند تا زن نیز انزال افتد، که رسول گفته است (ص)، «سه چیز از عجز مرد باشد یکی آن که کسی را بیند که وی را دوست دارد و نام وی معلوم نکند. دوم آن که برادری وی را کرامت کند آن کرامت رد کند. سوم پیش از آنکه به بوسه و معانقه مشغول شود، صحبت کند و آنگاه که حاجت وی روا شود صبر نکند تا حاجت زن نیز روا شود. و از امیرالمومنین علی و معاویه و ابوهریره روایت کرده اند که صحبت در شب نخستین ماه و شب بازپسین و شب نیمه کراهیت است که شیاطین در این شبها حاضر آیند به وقت صحبت. و باید که در حال حیض خویشتن از صحبت نگاه دارد، اما با زن حائض برهنه خفتن روا باشد. و پیش از غسل حیض نیز نشاید و چون یک بار صحبت کرد و دیگر باره خواهد کرد باید که خویشتن بشوید. و اگر جنب چیزی خواهد خورد باید که طهارت کهین بکند و چون بخواهد خفتن نیز وضو کند، اگرچه جنب باشد که سنت چنین است و پیش از غسل موی و ناخن بازنکند تا بر جنابت از وی جدا نشود و اولیتر آن است که آب به رحم رساند و بازنگیرد. و اگر عزل کند درست آن است که حرام نباشد. و مردی از رسول (ص) پرسید، «مرا کنیزکی است خادمه و نمی خواهم که آبستن شود که از کار بماند.» گفت، «عزل کن که اگر تقدیر کرده باشد فرزند خود پدید آید، پس از آن بیامد که فرزند پدید آید.» و جابر می گوید، «کنانعزل و القرآن بنزل ما عزل می کردیم و وحی می آمد و ما را نهی نکردند.»
ادب یازدهم
در آمدن فرزند است. و باید که چون فرزند آمد در گوش راست وی بانگ نماز کند و در گوش چپ قامت کند که در خبر است که هرکه چنین کند کودک از بیماری کودکان ایمن شود و وی را نام نیکو کند. و در خبر است که دوستترین نامها نزد خدای تعالی عبدالله و عبدالرحمن و عبدالرحیم و چنین نامهاست. و کودک اگرچه از شکم بیفتند سنت است ورا نام نهادن. و عقیقه سنتی موکد است. دختر را با یک گوسپند و پسر را به دو گوسپند و اگر یکی بود هم رخصت است. و عایشه رضی الله عنها گفته است که استخوان عقیقه را نباید شکست. و سنت آن است که چون بیاید شیرینی به کار وی بباید در کردن و روز هفتم موی وی بباید ستردن و هم سنگ موی زر یا سیم صدقه دادن و باید که به سبب دختر کراهیت ننماید و به پسر شادی بسیار نکند که نداند که بهی در کدام است و دختر مبارک تر بود و ثواب در وی بیشتر بود. و رسول (ص) گفت، «هرکه وی را سه دختر بود یا سه خواهر و رنج ایشان بکشد و شغل ایشان بسازد، خدای تعالی به سبب رحم وی بر ایشان و بر وی رحمت کند». یکی گفت، «یا رسول الله اگر دو دارد؟»، دیگری گفت، «اگر یکی دارد»، گفت، «اگر یکی دارد نیز». و نیز رسول (ص) گفت، «هرکه یک دختر دارد رنجور است و هرکه دو دارد گران بار است و هرکه سه دارد ای مسلمانان وی را یاری دهید که وی با من در بهشت همچون دو انگشت باشد، یعنی نزدیک. و گفت، «هرکه از بازار نوباوه ای خرد و به خانه برد همچون صدقه ای باشد و باید که ابتدا به دختر کند و آنگاه به پسر که هر دختری را شاد کند، همچنان بود که از بیم خدای بگریسته بود و هرکه از بیم خدای تعالی بگرید، تن وی بر آتش حرام شود.»
ادب دوازدهم
آن که تا بتواند طلاق ندهد که خدای تعالی از جمله مباحات طلاق را دشمن دارد و در جمله رنجانیدن کسی مباح نشود الا به ضرورتی. چون حاجت افتد به طلاق، باید که یکی بیش ندهد که سه به یک بار مکروه است.
و در حال حیض طلاق دادن حرام است و در حال پاکی که صحبت کرده باشد هم حرام بود. و باید که عذری آرد و در طلاق بر سبیل تلطف و به خشم و استخفاف طلاق ندهد. و آنگاه هدیه ای دهد وی را که دل وی بدان خوش شود و سر زن با هیچ کس نگوید. و پیدا نکند که به چه عیب طلاق می دهد. یکی را پرسیدند که زن را چرا طلاق می دهی؟ گفت، «سر زن خویش آشکارا نتوان کرد.» چون طلاق داد گفتند، «چرا طلاق دادی؟» گفت، «مرا با زن کسان چه کار تا حدیث وی کنم؟»
ادب اول
ولیمه است و این سنتی موکد است. رسول (ص) عبدالرحمن عوف را گفت چون نکاح کرده بود، «اولم و لو بشاه ولیمه کن اگر همه به یک گوسفند باشد.» و هرکه گوسفند ندارد، آن قدر از طعام پیش دوستان نهند ولیمه باشد. رسول (ص) چون صفیه را نکاح کرد، از پست جو و خرما ولیمه کرد. پس آن قدر که ممکن باشد بباید کرد تعظیم کار را و باید که از سه روز اول در نگذراند و اگر تاخیر افتد از هفته بیرون نشود.
و سنت است دف زدن و نکاح اظهار کردن و بدان شادی نمودن که عزیزترین خلق بر روی زمین آدمیانند و فتح باب و آفرینش ایشان نکاح است پس این شادی در محل خویش بود و سماع و دف زدن در چنین وقت سنت است.
روایت است از ربعیه بنت معود که گفت، «آن شب که مرا عروس کردند دیگر روز رسول (ص) درآمد و کنیزکان دف می زدند و سرود می گفتند. چون رسول را بدیدند ثنای رسول (ص) گفتن گرفتند به شعر. رسول (ص) گفت، « همان گویید که می گفتید»، و نگذاشت که ثنای وی گویند بر دف که جد به بازی آمیختن پسندیده نباشد و ثنای وی دین جد باشد.
ادب دوم
خوی نیکو پیش گرفتن با زنان. و معنی خوی نیکو آن باشد که ایشان را نرنجانند بلکه آن که رنج ایشان تحمل کنند و بر محال گفتن و ناسپاسی کردن ایشان صبر کنند که اگر در خبر است که زنان را از ضعف و عورت آفریده اند. داروی ضعف ایشان خاموش بودن است و داروی عورت ایشان خانه بر ایشان زندان کردن است. رسول (ص)می گوید، «هرکه بر خوی بد اهل خویش صبر کند وی را چندان ثواب دهد که ایوب را دادند بر بلای وی. و هر زن که بر خوی بد شوی صبر کند، ثواب وی چون ثواب آسیه زن فرعون بود». و آخرین خبری که به وقت وفات از رسول شنیدند این بود که در زیر زبان می گفت، «نماز به پای دارید و بندگان را نیکو دارید و الله الله در حدیث زنان که ایشان اسیرانند در دست با ایشان زندگانی نیکو کنید».
و رسول (ص) خشم و صفرای زنان احتمال کردی روزی زن عمر جواب وی بازداد در خشم. عمر گفت، «یالکاع جواب باز می دهی؟»، گفت، «آری رسول از تو بهتر است و زنان او را جواب باز می دهند.» و عمر گفت، «اگر چنین است وای بر حفصه که خاکسار شد»، آنگاه حفصه را بدید، دختر خویش که زن رسول علیه السلام بود و گفت، «زنهار تا جواب بازندهی رسول را (ص) و به دختر ابوبکر غره نشوی که رسول (ص) او را دوست دارد، از وی احتمال کند». و یک روز زنی به خشم دست بر سینه رسول زد، مادر وی با وی درشتی کرد که چرا چنین کردی؟ رسول(ص) گفت، «بگذار که ایشان بیش از این نیز کنند و من درگذرم». و رسول گفت، علیه السلام، «خیرکم خیرکم لاهله، و انا خیرکم لاهلی. بهترین شما آن است که با اهل خویش بهتر است و من با اهل خویش از همه بهترم.»
ادب سیم
آن است که با ایشان مزاح کند و بازی کند و گرفته نباشد و به درجه عقل ایشان باشد. و هیچ کس با اهل چندان طیبت نکردی که رسول (ص) تا آنجا که با عایشه به هم بدوید تا که در پیش شود. رسول (ص) در پیش شد. یک بار دیگر باز دوید، عایشه در پیش شد. رسول گفت، «یکی به یکی، این بدان بشود، یعنی اکنون برابریم»، و یکروز آواز زنگیان شنید که بازی می کردند و پای می کوفتند، عایشه را گفت، «خواهی که ببینی؟» گفت، «خواهم» برخاست و نزدیک در آمد و دست پیش داشت تا عایشه زنخدان بر ساعد رسول (ص) نهاد و نظاره کرد ساعتی در آن. گفت، « یا عایشه بس نباشد؟» گفت، «خاموش» تا سه بار بگفت، آنگاه بسنده کرد. و عمر با جد و درشتی وی در کارها می گوید که مرد باید که با اهل خویش چون کودکی باشد و چون از وی کدخدایی خواهند چون مردان بود. گفته اند، «مرد باید که خندان باشد که درآید و خاموش بود که بیرون شود. هرچه بباید بخورد و از هرچه نیابد نپرسد».
ادب چهارم
آن که مزاح و بازی بدان حد نرساند که هیبت وی به جملگی بیفتد و با ایشان در هوای باطل مساعدت نکند، بلکه چون کاری بیند که به خلاف مروت یا خلاف شریعت بود سیاست کند، چه اگر بگذارد مسخر ایشان گردد که خدای تعالی فرموده است، «الرجال قوامون علی النساء باید که مرد بر زن مستولی باشد». رسول (ص) گفت، «تعس عبدالزوجه، نگونسار است کسی که بنده زن باشد.» چه زن باید که بنده مرد بود. و گفته اند که با زنان مشاورت باید کرد و باز خلاف باید کرد در آنچه گویند. و حقیقت نفس زن همچون توست. اگر اندکی فرابگذاری از دست بشود و از حد درگذرد و تدارک دشوار بود.
و در جمله زنان ضعفی است که علاج آن احتمال بود و کوژی است که علاج آن سیاست مرد باشد. مرد باید که چون طبیب استاد بود که هر علاجی به وقت خویش نگاه می دارد. و در جمله صبر و احتمال غالب باید که بود که در خبر است که مثل زن همچون استخوان پهلوست. اگر خواهی که راست کنی بشکند.
ادب پنجم
آن است که در حدیث غیرت اعتدال نگاه دارد و از هرچه ممکن بود که از آن آفت خیزد بازدارد تا تواند بیرون نگذارد و به بام درنگذارد که هیچ نامحرم وی را بیند. و نگذارد که به روزن و طاقچه به نظاره مردان شود که آفت از چشم خیزد و آن از درون خانه نخیزد. بلکه از روزن و طاقچه و در و بام خیزد. و نشاید که این معنی آسان گذارد. و نباید که بی سببی گمان بد برد و تعنت کند و غیرت از حد نبرد و در تجسس باطن کارها مبالغت نکند.
وقتی رسول (ص) نزدیک شهر بود که از سفری رسیده بود. نهی کرد و گفت، «هیچ کس امشب به خانه نرود ناگاه و صبر کنید تا فردا». دو تن خلاف کردند. هر یکی در خانه خویش کاری منکر دیدند. و علی می گوید که غیرت بر زنان از حد مبرید که آنگاه مردمان بدانند و بدان سبب زبان به ایشان دراز کنند. و اصل غیرت آن است که راه چشم ایشان از نامحرم بسته دارد.
رسول (ص) فاطمه (ع) را گفت که زنان را چه بهتر؟ گفت، «آن که هیچ مرد ایشان را نبیند». رسول (ص) را خوش آمد. وی را در کنار گرفت و گفت، «ذریه بعضها من بعض» و معاذبن جبل زن خویش را بزد که به روزنی فرو نگریست و زن را که سیبی بشکست، پاره ای خود بخورد و پاره ای به غلام داد، وی را بزد. عمر گفت، «زنان را جامه نیکو مکنید تا در خانه بنشینند که چون جامه نیکو دارند آرزوی بیرون شدنشان پدید آید». و در روزگار رسول (ص) زنان را دستوری بود تا پوشیده به جماعت شدندی به مسجد در صف بازپسین. در روزگار صحابه منع کردند. عایشه گفت، «اگر رسول علیه السلام بدیدی که اکنون زنان بر چه صفت اند به مسجد نگذاشتی. و امروز منع از مسجد و مجلس و نظاره فریضه تر است، مگر پیرزنی که جامه خلق درپوشد که از آن خللی نباشد.»
و آفت بیشتر زنان از مجلس نظاره خیزد و به هر جایی که بیم فتنه بود روا نباشد زن را که چشم نگاه ندارد که نابینایی در خانه رسول (ص) آمد و عایشه و زنی دیگر نشسته بودند. برنخاستند و گفتند که نابیناست. رسول (ص) گفت، «اگر وی نابیناست، شما نیز نابینایید؟»
ادب ششم
آن که نفقه نیکو کند، تنگ نگیرد و اسراف نکند. و بداند که ثواب نفقه کردن بر عیال بیش از ثواب صدقه است. رسول (ص) می گوید، «دیناری که مرد در غزا نفقه کند و دیناری که بدان بنده ای آزاد کند و دیناری که بر عیال نفقه کند و فاضلترین و نیرومندترین این دینار است که بر عیال نفقه کند.»
و باید که هیچ طعام خوش نخورد و اگر بخواهد خورد پنهان دارد و طعامی که نخواهد ساخت صفت آن در پیش ایشان نگوید. و ابن سیرین می گوید که در هفته ای یک بار باید که حلوا یا شیرینی سازد که از حلاوت دست باز داشتن بیکبارگی از مروت نباشد. و نان با اهل به هم خورد و به جمع چون مهمانی دیگر ندارد که در اثر چنین است که خدای و فرشتگان صلوات می دهند بر اهل بیتی که طعام جمله به هم خورند و اصل آن است که آنچه نفقه کند از حلال به دست آرد که هیچ خیانت و جفا بیش از این نبود که ایشان را به حرام پرورد.
ادب هفتم
آن که هرچه زنان از علم دین در کار نماز و طهارت و حیض و غیر آن به کار آید ایشان را بیاموزد و چون مرد بیاموخت زن را روا نباشد که بی دستوری بشود و بپرسد و اگر نیاموزد بر زن واجب شود که بیرون شود و بپرسد و اگر مرد در این تقصیر کند مرد عاصی شود که خدای تعالی می گوید، «قوا انفسکم واهلیکم نارا... الایه خود را و اهل خود را از آتش دوزخ نگاه دارید» و این مقدار باید که بیاموزد که چون پیش از آفتاب فرو شدن حیض منقطع شود نماز پیشین و دیگر قضا باید کرد و چون پیش از نماز صبح برآمدن حیض منقطع شد نماز شام و خفتن قضا باید کرد و بیشتر زنان این ندانند.
ادب هشتم
آن که اگر دو زن دارد، میان ایشان برابر دارد که در خبر است که هرکه به یک زن میل زیادت کند، روز قیامت می آید و یک نیمه وی کوژ شده. و برابری در عطا دادن شب با ایشان بودن نگاه دارد، اما در دوستی با ایشان و مباشرت کردن واجب نیست که این در اختیار نیاید.
و رسول (ص) هر شبی به نزدیک زنی می بود، اما عایشه را دوست تر داشتی و می گفت، «بارخدایا آنچه به دست من است جهد می کنم، اما دل به دست من نیست». و اگر کسی از یک زن سیر شده باشد و نخواهد که بر وی شود، باید که طلاق دهد و در بند ندارد. رسول (ص) سوده را طلاق خواست داد که بزرگ شده بود. گفت، «من نوبت خویش به عایشه دادم. مرا طلاق مده تا در قیامت از جمله زنان تو باشم.»وی را طلاق نداد و دو شب به نزدیک عایشه بود و یک شب به نزدیک هر زنی.
ادب نهم
آن که چون زنی بی فرمانی کند و طاعت شوی ندارد ورا به تلطف و رف به طاعت آرد اگر طاعت ندارد خشم گیرد و در جامه خواب پشت سوی وی کند. اگر طاعت ندارد سه شب جامه خواب جدا کند. پس اگر سود ندارد وی را بزند، چنان که بر روی نزند و سخت نزند که جایی بشکند. و اگر در نماز با کار دین تقصیر کند روا بود که از وی خشم گیرد ماهی و چندان باشد که رسول (ص) یک ماه از جمله زنان خشم گرفت.
ادب دهم
در صحبت کردن است. باید که روی از قبله بگرداندو در ابتدا به حدیث و بازی و قبله و معانقت دل وی خوش کند. رسول (ص) گفته است، «مرد نباید که بر زن افتد چون ستور. باید که در پیش صحبت رسولی باشد» گفتند، «یا رسول الله آن رسول چیست؟» گفت، «بوسه دادن» پس چون ابتدا خواهد کرد بگوید، «بسم الله العلی العظیم. الله اکبر، الله اکبر» و اگر قل هو الله احد برخواند نخست نیکوتر آید و بگوید، «اللهم جنینا الشیطان، و جنب الشیطان مما رزقنا» که در خبر است که هرکه این بگوید کودکی که باشد از شیطان ایمن باشد. و در وقت انزال باید که به دل بیندیشد که الحمدلله الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا آنگاه چون انزال کرد صبر کند تا زن نیز انزال افتد، که رسول گفته است (ص)، «سه چیز از عجز مرد باشد یکی آن که کسی را بیند که وی را دوست دارد و نام وی معلوم نکند. دوم آن که برادری وی را کرامت کند آن کرامت رد کند. سوم پیش از آنکه به بوسه و معانقه مشغول شود، صحبت کند و آنگاه که حاجت وی روا شود صبر نکند تا حاجت زن نیز روا شود. و از امیرالمومنین علی و معاویه و ابوهریره روایت کرده اند که صحبت در شب نخستین ماه و شب بازپسین و شب نیمه کراهیت است که شیاطین در این شبها حاضر آیند به وقت صحبت. و باید که در حال حیض خویشتن از صحبت نگاه دارد، اما با زن حائض برهنه خفتن روا باشد. و پیش از غسل حیض نیز نشاید و چون یک بار صحبت کرد و دیگر باره خواهد کرد باید که خویشتن بشوید. و اگر جنب چیزی خواهد خورد باید که طهارت کهین بکند و چون بخواهد خفتن نیز وضو کند، اگرچه جنب باشد که سنت چنین است و پیش از غسل موی و ناخن بازنکند تا بر جنابت از وی جدا نشود و اولیتر آن است که آب به رحم رساند و بازنگیرد. و اگر عزل کند درست آن است که حرام نباشد. و مردی از رسول (ص) پرسید، «مرا کنیزکی است خادمه و نمی خواهم که آبستن شود که از کار بماند.» گفت، «عزل کن که اگر تقدیر کرده باشد فرزند خود پدید آید، پس از آن بیامد که فرزند پدید آید.» و جابر می گوید، «کنانعزل و القرآن بنزل ما عزل می کردیم و وحی می آمد و ما را نهی نکردند.»
ادب یازدهم
در آمدن فرزند است. و باید که چون فرزند آمد در گوش راست وی بانگ نماز کند و در گوش چپ قامت کند که در خبر است که هرکه چنین کند کودک از بیماری کودکان ایمن شود و وی را نام نیکو کند. و در خبر است که دوستترین نامها نزد خدای تعالی عبدالله و عبدالرحمن و عبدالرحیم و چنین نامهاست. و کودک اگرچه از شکم بیفتند سنت است ورا نام نهادن. و عقیقه سنتی موکد است. دختر را با یک گوسپند و پسر را به دو گوسپند و اگر یکی بود هم رخصت است. و عایشه رضی الله عنها گفته است که استخوان عقیقه را نباید شکست. و سنت آن است که چون بیاید شیرینی به کار وی بباید در کردن و روز هفتم موی وی بباید ستردن و هم سنگ موی زر یا سیم صدقه دادن و باید که به سبب دختر کراهیت ننماید و به پسر شادی بسیار نکند که نداند که بهی در کدام است و دختر مبارک تر بود و ثواب در وی بیشتر بود. و رسول (ص) گفت، «هرکه وی را سه دختر بود یا سه خواهر و رنج ایشان بکشد و شغل ایشان بسازد، خدای تعالی به سبب رحم وی بر ایشان و بر وی رحمت کند». یکی گفت، «یا رسول الله اگر دو دارد؟»، دیگری گفت، «اگر یکی دارد»، گفت، «اگر یکی دارد نیز». و نیز رسول (ص) گفت، «هرکه یک دختر دارد رنجور است و هرکه دو دارد گران بار است و هرکه سه دارد ای مسلمانان وی را یاری دهید که وی با من در بهشت همچون دو انگشت باشد، یعنی نزدیک. و گفت، «هرکه از بازار نوباوه ای خرد و به خانه برد همچون صدقه ای باشد و باید که ابتدا به دختر کند و آنگاه به پسر که هر دختری را شاد کند، همچنان بود که از بیم خدای بگریسته بود و هرکه از بیم خدای تعالی بگرید، تن وی بر آتش حرام شود.»
ادب دوازدهم
آن که تا بتواند طلاق ندهد که خدای تعالی از جمله مباحات طلاق را دشمن دارد و در جمله رنجانیدن کسی مباح نشود الا به ضرورتی. چون حاجت افتد به طلاق، باید که یکی بیش ندهد که سه به یک بار مکروه است.
و در حال حیض طلاق دادن حرام است و در حال پاکی که صحبت کرده باشد هم حرام بود. و باید که عذری آرد و در طلاق بر سبیل تلطف و به خشم و استخفاف طلاق ندهد. و آنگاه هدیه ای دهد وی را که دل وی بدان خوش شود و سر زن با هیچ کس نگوید. و پیدا نکند که به چه عیب طلاق می دهد. یکی را پرسیدند که زن را چرا طلاق می دهی؟ گفت، «سر زن خویش آشکارا نتوان کرد.» چون طلاق داد گفتند، «چرا طلاق دادی؟» گفت، «مرا با زن کسان چه کار تا حدیث وی کنم؟»
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۷۰ - آداب سماع
بدان که در سماع سه چیز باید نگاه داشت: زمان و مکان و اخوان. که هر وقت دلمشغولی باشد یا وقت نماز بود یا وقت طعام خوردن و یا وقتی بود که دلها بیشتر پراکنده بود و مشغول باشد، سماع بی فایده بود.
اما مکان چون راه گذری باشد، یا جایی ناخوش و تاریک بود یا به خانه ظالمی بود، همه وقت شوریده بود.
اما اخوان آن بود که هرکه حاضر بود اهل سماع بود. و چون متکبری از اهل دنیا حاضر بود یا قرای منکر باشد یا متکلفی حاضر بود که وی هر زمان به تکلف حال و رقص کند یا قومی از اهل غفلت حاضر باشند که ایشان سماع بر اندیشه باطل کنند یا به حدیث بیهده مشغول باشند و به هر جانبی می نگرند و به حرمت نباشند یا قومی از زنان نظارگی باشند و در میان قوم جوانان باشند، اگر از اندیشه یکدیگر خالی نباشند، این چنین سماع به کار نیاید. معنی این که جنید گفته است که در سماع زمان و مکان و اخوان شرط است این است.
اما نشستن به جایی که زنان جوان به نظاره آیند و مردان جوان باشند از اهل غفلت که شهوت بر ایشان غالب بود، حرام بود که سماع در این وقت آتش شهوت از هر دو جانب تیز کند. و هر کسی به شهوت به جانبی نگرد و باشد نیز که دل آویخته شود و آن تخم بسیاری فسق و فساد شود. هرگز چنین سماع نباید کرد.
پس چون کسانی که اهل سماع باشند و به سماع نشینند، ادب آن است که همه سر در پیش افکنند و در یکدیگر ننگرند و دست و سر نجنبانند و به تکلف هیچ حرکت نکنند بلکه چنان که در تشهد نماز نشینند و همه دل با حق تعالی دارند و منتظر آن باشند که چه فتوح پدید آید از غیبت به سبب سماع و خویشتن نگاه دارند تا به اختیار برنخیزند و حرکت نکنند و چون کسی به سبب غلبات وجد برخیزد با وی موافقت کنند، اگر دستارش بیفتد دستارها بنهد و این همه اگرچه بدعت است و از صحابه و تابعین نقل نکرده اند، لیکن نه هرچه بدعت بود نشاید که بسیار بدعت نیکو باشد که شافعی می گوید، «جماعت در تراویج وضع عمر رضی الله عنه است.» و این بدعتی نیکوست. پس بدعت مذموم آن بود که بر مخالفت سنتی بود، اما حسن خلق و دل مردمان شاد کردن در شرع محمود است. و هر قومی را عادتی باشد و با ایشان مخالفت کردن در اخلاق ایشان بدخویی باشد. و رسول (ص) گفته است، «خالق الناس باخلاقهم. با هر کسی زندگانی بر وفق عادت و خوی وی کن»، چون این قوم بدین موافقت شاد شوند و از این مخالفت مستوحش شوند، موافقت از سنت بود و صحابه مر رسول (ص) را بر پای نخاستندی که وی آن را کاره بود، لیکن چون جایی عادت بیند که برناخستن موحش بود، برخاستن بر پای دلخوشی را اولیتر که عادت عرب دیگر است و عادت عجم دیگر، والله اعلم.
اما مکان چون راه گذری باشد، یا جایی ناخوش و تاریک بود یا به خانه ظالمی بود، همه وقت شوریده بود.
اما اخوان آن بود که هرکه حاضر بود اهل سماع بود. و چون متکبری از اهل دنیا حاضر بود یا قرای منکر باشد یا متکلفی حاضر بود که وی هر زمان به تکلف حال و رقص کند یا قومی از اهل غفلت حاضر باشند که ایشان سماع بر اندیشه باطل کنند یا به حدیث بیهده مشغول باشند و به هر جانبی می نگرند و به حرمت نباشند یا قومی از زنان نظارگی باشند و در میان قوم جوانان باشند، اگر از اندیشه یکدیگر خالی نباشند، این چنین سماع به کار نیاید. معنی این که جنید گفته است که در سماع زمان و مکان و اخوان شرط است این است.
اما نشستن به جایی که زنان جوان به نظاره آیند و مردان جوان باشند از اهل غفلت که شهوت بر ایشان غالب بود، حرام بود که سماع در این وقت آتش شهوت از هر دو جانب تیز کند. و هر کسی به شهوت به جانبی نگرد و باشد نیز که دل آویخته شود و آن تخم بسیاری فسق و فساد شود. هرگز چنین سماع نباید کرد.
پس چون کسانی که اهل سماع باشند و به سماع نشینند، ادب آن است که همه سر در پیش افکنند و در یکدیگر ننگرند و دست و سر نجنبانند و به تکلف هیچ حرکت نکنند بلکه چنان که در تشهد نماز نشینند و همه دل با حق تعالی دارند و منتظر آن باشند که چه فتوح پدید آید از غیبت به سبب سماع و خویشتن نگاه دارند تا به اختیار برنخیزند و حرکت نکنند و چون کسی به سبب غلبات وجد برخیزد با وی موافقت کنند، اگر دستارش بیفتد دستارها بنهد و این همه اگرچه بدعت است و از صحابه و تابعین نقل نکرده اند، لیکن نه هرچه بدعت بود نشاید که بسیار بدعت نیکو باشد که شافعی می گوید، «جماعت در تراویج وضع عمر رضی الله عنه است.» و این بدعتی نیکوست. پس بدعت مذموم آن بود که بر مخالفت سنتی بود، اما حسن خلق و دل مردمان شاد کردن در شرع محمود است. و هر قومی را عادتی باشد و با ایشان مخالفت کردن در اخلاق ایشان بدخویی باشد. و رسول (ص) گفته است، «خالق الناس باخلاقهم. با هر کسی زندگانی بر وفق عادت و خوی وی کن»، چون این قوم بدین موافقت شاد شوند و از این مخالفت مستوحش شوند، موافقت از سنت بود و صحابه مر رسول (ص) را بر پای نخاستندی که وی آن را کاره بود، لیکن چون جایی عادت بیند که برناخستن موحش بود، برخاستن بر پای دلخوشی را اولیتر که عادت عرب دیگر است و عادت عجم دیگر، والله اعلم.
امام سجاد علیهالسلام : با ترجمه حسین انصاریان
دعای 43 ) دعا به وقت دیدن ماه نو
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا نَظَرَ إِلَي الْهِلَالِ
﴿1﴾ أَيُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِيعُ ، الدَّائِبُ السَّرِيعُ ، الْمُتَرَدِّدُ فِي مَنَازِلِ التَّقْدِيرِ ، الْمُتَصَرِّفُ فِي فَلَكِ التَّدْبِيرِ .
﴿2﴾ آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِكَ الظُّلَمَ ، وَ أَوْضَحَ بِكَ الْبُهَمَ ، وَ جَعَلَكَ آيَةً مِنْ آيَاتِ مُلْكِهِ ، وَ عَلَامَةً مِنْ عَلَامَاتِ سُلْطَانِهِ ، وَ امْتَهَنَكَ بِالزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ ، وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ ، وَ الْإِنَارَةِ وَ الْكُسُوفِ ، فِي كُلِّ ذَلِكَ أَنْتَ لَهُ مُطِيعٌ ، وَ إِلَى إِرَادَتِهِ سَرِيعٌ
﴿3﴾ سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبَّرَ فِي أَمْرِكَ وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِي شَأْنِكَ جَعَلَكَ مِفْتَاحَ شَهْرٍ حَادِثٍ لِأَمْرٍ حَادِثٍ
﴿4﴾ فَأَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكَ ، وَ خَالِقِي وَ خَالِقَكَ ، وَ مُقَدِّرِي وَ مُقَدِّرَكَ ، وَ مُصَوِّرِي وَ مُصَوِّرَكَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَنْ يَجْعَلَكَ هِلَالَ بَرَكَةٍ لَا تَمْحَقُهَا الْأَيَّامُ ، وَ طَهَارَةٍ لَا تُدَنِّسُهَا الآْثَامُ
﴿5﴾ هِلَالَ أَمْنٍ مِنَ الآْفَاتِ ، وَ سَلَامَةٍ مِنَ السَّيِّئَاتِ ، هِلَالَ سَعْدٍ لَا نَحْسَ فِيهِ ، وَ يُمْنٍ لَا نَكَدَ مَعَهُ ، وَ يُسْرٍ لَا يُمَازِجُهُ عُسْرٌ ، وَ خَيْرٍ لَا يَشُوبُهُ شَرٌّ ، هِلَالَ أَمْنٍ وَ إِيمَانٍ وَ نِعْمَةٍ وَ إِحْسَانٍ وَ سَلَامَةٍ وَ إِسْلَامٍ .
﴿6﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضَى مَنْ طَلَعَ عَلَيْهِ ، وَ أَزْكَى مَنْ نَظَرَ إِلَيْهِ ، وَ أَسْعَدَ مَنْ تَعَبَّدَ لَكَ فِيهِ ، وَ وَفِّقْنَا فِيهِ لِلتَّوْبَةِ ، وَ اعْصِمْنَا فِيهِ مِنَ الْحَوْبَةِ ، وَ احْفَظْنَا فِيهِ مِنْ مُبَاشَرَةِ مَعْصِيَتِكَ
﴿7﴾ وَ أَوْزِعْنَا فِيهِ شُكْرَ نِعْمَتِكَ ، وَ أَلْبِسْنَا فِيهِ جُنَنَ الْعَافِيَةِ ، وَ أَتْمِمْ عَلَيْنَا بِاسْتِكْمَالِ طَاعَتِكَ فِيهِ الْمِنَّةَ ، إِنَّكَ الْمَنَّانُ الْحَمِيدُ ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ .
﴿1﴾ أَيُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِيعُ ، الدَّائِبُ السَّرِيعُ ، الْمُتَرَدِّدُ فِي مَنَازِلِ التَّقْدِيرِ ، الْمُتَصَرِّفُ فِي فَلَكِ التَّدْبِيرِ .
﴿2﴾ آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِكَ الظُّلَمَ ، وَ أَوْضَحَ بِكَ الْبُهَمَ ، وَ جَعَلَكَ آيَةً مِنْ آيَاتِ مُلْكِهِ ، وَ عَلَامَةً مِنْ عَلَامَاتِ سُلْطَانِهِ ، وَ امْتَهَنَكَ بِالزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ ، وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ ، وَ الْإِنَارَةِ وَ الْكُسُوفِ ، فِي كُلِّ ذَلِكَ أَنْتَ لَهُ مُطِيعٌ ، وَ إِلَى إِرَادَتِهِ سَرِيعٌ
﴿3﴾ سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبَّرَ فِي أَمْرِكَ وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِي شَأْنِكَ جَعَلَكَ مِفْتَاحَ شَهْرٍ حَادِثٍ لِأَمْرٍ حَادِثٍ
﴿4﴾ فَأَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكَ ، وَ خَالِقِي وَ خَالِقَكَ ، وَ مُقَدِّرِي وَ مُقَدِّرَكَ ، وَ مُصَوِّرِي وَ مُصَوِّرَكَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَنْ يَجْعَلَكَ هِلَالَ بَرَكَةٍ لَا تَمْحَقُهَا الْأَيَّامُ ، وَ طَهَارَةٍ لَا تُدَنِّسُهَا الآْثَامُ
﴿5﴾ هِلَالَ أَمْنٍ مِنَ الآْفَاتِ ، وَ سَلَامَةٍ مِنَ السَّيِّئَاتِ ، هِلَالَ سَعْدٍ لَا نَحْسَ فِيهِ ، وَ يُمْنٍ لَا نَكَدَ مَعَهُ ، وَ يُسْرٍ لَا يُمَازِجُهُ عُسْرٌ ، وَ خَيْرٍ لَا يَشُوبُهُ شَرٌّ ، هِلَالَ أَمْنٍ وَ إِيمَانٍ وَ نِعْمَةٍ وَ إِحْسَانٍ وَ سَلَامَةٍ وَ إِسْلَامٍ .
﴿6﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضَى مَنْ طَلَعَ عَلَيْهِ ، وَ أَزْكَى مَنْ نَظَرَ إِلَيْهِ ، وَ أَسْعَدَ مَنْ تَعَبَّدَ لَكَ فِيهِ ، وَ وَفِّقْنَا فِيهِ لِلتَّوْبَةِ ، وَ اعْصِمْنَا فِيهِ مِنَ الْحَوْبَةِ ، وَ احْفَظْنَا فِيهِ مِنْ مُبَاشَرَةِ مَعْصِيَتِكَ
﴿7﴾ وَ أَوْزِعْنَا فِيهِ شُكْرَ نِعْمَتِكَ ، وَ أَلْبِسْنَا فِيهِ جُنَنَ الْعَافِيَةِ ، وَ أَتْمِمْ عَلَيْنَا بِاسْتِكْمَالِ طَاعَتِكَ فِيهِ الْمِنَّةَ ، إِنَّكَ الْمَنَّانُ الْحَمِيدُ ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ .
مفاتیح الجنان : نماز هر یک از حجج طاهره و نماز جعفر طیار
نماز حضرت جعفر طیار (ع)
این نماز که اکسیر اعظم و کبریت احمر است و به سندهای بسیار معتبر با فضیلت فراوان-که مهم ترین آن آمرزش گناهان بزرگ است ـ روایت شده است و بهترین زمان برای بجا آوردن آن، آغاز روز جمعه است؛
و آن چهار رکعت است با دو تشهد و دو سلام که در رکعت اوّل پس از سوره «حمد»، سوره «زِلزال» و در رکعت دوّم بعد از سوره «حمد»، سوره «وَالْعادِیات» و در رکعت سوم پس از سوره «حمد»، سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ» و در رکعت چهارم بعد از سوره «حمد» «یک بار» سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» خوانده می شود و در هر رکعت پس از تمام شدن سوره «حمد» و سوره های یادشده، «پانزده بار» گفته می شود:
سُبْحانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَلا إِلهَ إِلّا اللّهُ، وَاللّهُ أَکبَرُ.
و در رکوع نیز همین تسبیحات «ده بار» و پس از برخاستن از رکوع «ده بار» و در سجده اوّل «ده بار» و پس از سر برداشتن از سجده «ده بار» و در سجده دوم «ده بار» و پس از سجده، پیش از برخاستن برای انجام رکعت دوم «ده بار» گفته می شود و این ترتیب در هر چهار رکعت رعایت می گردد که مجموع تسبیحات به «سیصد» می رسد.
شیخ کلینی از ابو سعید مدائنی روایت کرده است: که امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: آیا نمی خواهی ذکری را به تو تعلیم دهم که آن را در نماز جعفر بخوانی؟ گفتم: آری می خواهم.
فرمود: هنگامی که در رکعت چهارم به آخرین سجده نماز رسیدی و از تسبیحات فارغ شدی بگو:
سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوَقارَ، سُبْحانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَکرَّمَ بِهِ، سُبْحانَ مَنْ لَاینْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلّا لَهُ، سُبْحانَ مَنْ أَحْصی کلَّ شَیءٍ عِلْمُهُ، سُبْحانَ ذِی الْمَنِّ وَالنِّعَمِ، سُبْحانَ ذِی الْقُدْرَةِ وَالْکرَمِ، اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِک، وَمُنْتَهَی الرَّحْمَةِ مِنْ کتابِک، وَاسْمِک الْأَعْظَمِ وَکلِماتِک التَّامَّةِ الَّتِی تَمَّتْ صِدْقاً وَعَدْلاً، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیتِهِ، وَافْعَلْ بِی کذا وَکذا.
شیخ طوسی و سید ابن طاووس از مفضل بن عمر روایت کرده اند که گفت: روزی امام صادق(علیه السلام) را دیدم که نماز جعفر خواندند و پس از نماز دست ها را بلند کردند و این دعا را خواندند:
«یَا رَبِّ یَا رَبِّ» به اندازه ای که یک نفس اجازه دهد، «یَا رَبَّاهُ یَا رَبَّاهُ» به قدر یک نفس، «رَبِّ رَبِّ» به اندازه یک نفس، «یَا اللّهُ یَا اللّهُ» باز هم به قدر یک نفس، «یَا حَیُّ یَا حَیُّ» همپای یک نفس، «یَا رَحِیمُ یَا رَحِیمُ» باز هم به اندازه یک نفس، « یَا رَحْمنُ یَا رَحْمنُ» «هفت بار»، «یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» «هفت بار»، سپس این دعا را خواندند:
اللّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِک، وَأَنْطِقُ بِالثَّناءِ عَلَیک، وَاُمَجِّدُک وَلَا غَایةَ لِمَدْحِک، وَأُثْنِی عَلَیک وَمَنْ یبْلُغُ غایةَ ثَنَائِک وَأَمَدَ مَجْدِک، وَأَنَّی لِخَلِیقَتِک کنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِک، وَأَی زَمَنٍ لَمْ تَکنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِک، مَوْصُوفاً بِمَجْدِک، عَوَّاداً عَلَی الْمُذْنِبِینَ بِحِلْمِک، تَخَلَّفَ سُکانُ أَرْضِک عَنْ طَاعَتِک، فَکنْتَ عَلَیهِمْ عَطُوفاً بِجُودِک، جَوَاداً بِفَضْلِک، عَوَّاداً بِکرَمِک، یا لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکرامِ.
پس حضرت فرمود: ای مفضّل هرگاه تو را حاجت ضروری پیش آید نماز جعفر را بخوان و این دعا را قرائت کن و حاجتت را از خداوند بخواه که به خواست خدا برآورده می شود.
نویسنده گوید: شیخ طوسی برای برآورده شدن حاجت از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: روزهای چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بدار و چون روز پنجشنبه به آخر رسد به ده مسکین، هر مسکینی یک مُدّ [به مقدار تقریبی 10 سیر] طعام صدقه بده؛ و در آغاز روز جمعه غسل کن و به محراب برو و نماز جناب جعفر را بخوان، آنگاه زانوها را برهنه ساز و بر زمین بگذار و بگو:
یا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ، وَسَتَرَ الْقَبِیحَ، یا مَنْ لَمْ یؤاخِذْ بِالْجَرِیرَةِ، وَلَمْ یهْتِک السِّتْرَ، یا عَظِیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجَاوُزِ، یا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، یا بَاسِطَ الْیدَینِ بِالرَّحْمَةِ، یا صَاحِبَ کلِّ نَجْوَی، وَمُنْتَهَی کلِّ شَکوَی، یا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ، یا کرِیمَ الصَّفْحِ، یا عَظِیمَ الْمَنِّ، یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِهَا؛
یا رَبَّاهْ یا رَبَّاهْ یا رَبَّاهْ، «ده مرتبه»
ای پروردگار
یا اللّهُ یا اللّهُ یا اللّهُ «ده مرتبه»
ای خدا
یا سیداهُ یا سیداهُ «ده مرتبه»
ای سرور
یا مولایاهُ، یا مولایاهُ «ده مرتبه»
ای مولا
یا رَجَاءاهُ «ده مرتبه»
ای امید
یا غِیاثَاهُ «ده مرتبه»
ای پناه
یا غَایةَ رَغْبَتَاهُ «ده مرتبه»
ای نهایت رغبت
یا رَحْمنُ «ده مرتبه»
ای بخشاینده
یا رَحِیمُ «ده مرتبه»
ای مهربان
یا مُعْطِی الْخَیرَاتِ «ده مرتبه»
ای عطابخش
صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ کثِیراً طَیباً کأَفْضَلِ مَا صَلَّیتَ عَلی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِک«ده مرتبه»
درود فراوان و پاکیزه بر محمّد و خاندان محمّد فرست، همچون بهترین درودها که بر بنده ای از بندگان خود فرستی
و حاجت خود را بطلب.
نویسنده گوید: درباره روزه این سه روز و بجا آوردن دو رکعت نماز مستحب به هنگام ظهر روز جمعه، برای برآورده شدن حاجت، روایات بسیاری وارد شده است.
و آن چهار رکعت است با دو تشهد و دو سلام که در رکعت اوّل پس از سوره «حمد»، سوره «زِلزال» و در رکعت دوّم بعد از سوره «حمد»، سوره «وَالْعادِیات» و در رکعت سوم پس از سوره «حمد»، سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ» و در رکعت چهارم بعد از سوره «حمد» «یک بار» سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» خوانده می شود و در هر رکعت پس از تمام شدن سوره «حمد» و سوره های یادشده، «پانزده بار» گفته می شود:
سُبْحانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَلا إِلهَ إِلّا اللّهُ، وَاللّهُ أَکبَرُ.
و در رکوع نیز همین تسبیحات «ده بار» و پس از برخاستن از رکوع «ده بار» و در سجده اوّل «ده بار» و پس از سر برداشتن از سجده «ده بار» و در سجده دوم «ده بار» و پس از سجده، پیش از برخاستن برای انجام رکعت دوم «ده بار» گفته می شود و این ترتیب در هر چهار رکعت رعایت می گردد که مجموع تسبیحات به «سیصد» می رسد.
شیخ کلینی از ابو سعید مدائنی روایت کرده است: که امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: آیا نمی خواهی ذکری را به تو تعلیم دهم که آن را در نماز جعفر بخوانی؟ گفتم: آری می خواهم.
فرمود: هنگامی که در رکعت چهارم به آخرین سجده نماز رسیدی و از تسبیحات فارغ شدی بگو:
سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوَقارَ، سُبْحانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَکرَّمَ بِهِ، سُبْحانَ مَنْ لَاینْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلّا لَهُ، سُبْحانَ مَنْ أَحْصی کلَّ شَیءٍ عِلْمُهُ، سُبْحانَ ذِی الْمَنِّ وَالنِّعَمِ، سُبْحانَ ذِی الْقُدْرَةِ وَالْکرَمِ، اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِک، وَمُنْتَهَی الرَّحْمَةِ مِنْ کتابِک، وَاسْمِک الْأَعْظَمِ وَکلِماتِک التَّامَّةِ الَّتِی تَمَّتْ صِدْقاً وَعَدْلاً، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیتِهِ، وَافْعَلْ بِی کذا وَکذا.
شیخ طوسی و سید ابن طاووس از مفضل بن عمر روایت کرده اند که گفت: روزی امام صادق(علیه السلام) را دیدم که نماز جعفر خواندند و پس از نماز دست ها را بلند کردند و این دعا را خواندند:
«یَا رَبِّ یَا رَبِّ» به اندازه ای که یک نفس اجازه دهد، «یَا رَبَّاهُ یَا رَبَّاهُ» به قدر یک نفس، «رَبِّ رَبِّ» به اندازه یک نفس، «یَا اللّهُ یَا اللّهُ» باز هم به قدر یک نفس، «یَا حَیُّ یَا حَیُّ» همپای یک نفس، «یَا رَحِیمُ یَا رَحِیمُ» باز هم به اندازه یک نفس، « یَا رَحْمنُ یَا رَحْمنُ» «هفت بار»، «یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» «هفت بار»، سپس این دعا را خواندند:
اللّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِک، وَأَنْطِقُ بِالثَّناءِ عَلَیک، وَاُمَجِّدُک وَلَا غَایةَ لِمَدْحِک، وَأُثْنِی عَلَیک وَمَنْ یبْلُغُ غایةَ ثَنَائِک وَأَمَدَ مَجْدِک، وَأَنَّی لِخَلِیقَتِک کنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِک، وَأَی زَمَنٍ لَمْ تَکنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِک، مَوْصُوفاً بِمَجْدِک، عَوَّاداً عَلَی الْمُذْنِبِینَ بِحِلْمِک، تَخَلَّفَ سُکانُ أَرْضِک عَنْ طَاعَتِک، فَکنْتَ عَلَیهِمْ عَطُوفاً بِجُودِک، جَوَاداً بِفَضْلِک، عَوَّاداً بِکرَمِک، یا لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکرامِ.
پس حضرت فرمود: ای مفضّل هرگاه تو را حاجت ضروری پیش آید نماز جعفر را بخوان و این دعا را قرائت کن و حاجتت را از خداوند بخواه که به خواست خدا برآورده می شود.
نویسنده گوید: شیخ طوسی برای برآورده شدن حاجت از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: روزهای چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بدار و چون روز پنجشنبه به آخر رسد به ده مسکین، هر مسکینی یک مُدّ [به مقدار تقریبی 10 سیر] طعام صدقه بده؛ و در آغاز روز جمعه غسل کن و به محراب برو و نماز جناب جعفر را بخوان، آنگاه زانوها را برهنه ساز و بر زمین بگذار و بگو:
یا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ، وَسَتَرَ الْقَبِیحَ، یا مَنْ لَمْ یؤاخِذْ بِالْجَرِیرَةِ، وَلَمْ یهْتِک السِّتْرَ، یا عَظِیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجَاوُزِ، یا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، یا بَاسِطَ الْیدَینِ بِالرَّحْمَةِ، یا صَاحِبَ کلِّ نَجْوَی، وَمُنْتَهَی کلِّ شَکوَی، یا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ، یا کرِیمَ الصَّفْحِ، یا عَظِیمَ الْمَنِّ، یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِهَا؛
یا رَبَّاهْ یا رَبَّاهْ یا رَبَّاهْ، «ده مرتبه»
ای پروردگار
یا اللّهُ یا اللّهُ یا اللّهُ «ده مرتبه»
ای خدا
یا سیداهُ یا سیداهُ «ده مرتبه»
ای سرور
یا مولایاهُ، یا مولایاهُ «ده مرتبه»
ای مولا
یا رَجَاءاهُ «ده مرتبه»
ای امید
یا غِیاثَاهُ «ده مرتبه»
ای پناه
یا غَایةَ رَغْبَتَاهُ «ده مرتبه»
ای نهایت رغبت
یا رَحْمنُ «ده مرتبه»
ای بخشاینده
یا رَحِیمُ «ده مرتبه»
ای مهربان
یا مُعْطِی الْخَیرَاتِ «ده مرتبه»
ای عطابخش
صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ کثِیراً طَیباً کأَفْضَلِ مَا صَلَّیتَ عَلی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِک«ده مرتبه»
درود فراوان و پاکیزه بر محمّد و خاندان محمّد فرست، همچون بهترین درودها که بر بنده ای از بندگان خود فرستی
و حاجت خود را بطلب.
نویسنده گوید: درباره روزه این سه روز و بجا آوردن دو رکعت نماز مستحب به هنگام ظهر روز جمعه، برای برآورده شدن حاجت، روایات بسیاری وارد شده است.
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب
اعمال شب اول ماه رجب
شب اول شب برجسته و برتری است و در آن چند عمل وارد است:
اول:
چون هلال ماه را ببیند بگوید:
اللّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَینا بِالْأَمْنِ وَالْاِیمانِ وَالسَّلامَةِ وَالْإِسْلامِ، رَبِّی وَ رَبُّک اللّهُ عَزَّوَجَلَّ.
و روایت شده: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هنگامی که هلال ماه رجب را می دید می گفت:
اللّهُمَّ بارِک لَنا فِی رَجَبٍ وَ شَعْبانَ، وَبَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ، وَ أَعِنَّا عَلَی الصِّیامِ، وَالْقِیامِ، وَ حِفْظِ اللِّسانِ، وَ غَضِّ الْبَصَرِ، وَ لَا تَجْعَلْ حَظَّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَالْعَطَشَ.
دوّم:
چنان که بعضی از علما فرموده اند غسل کند. از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت شده: هرکه ماه رجب را بیاید و در اوّل و وسط و آخر آن غسل کند، پس از انجام آن مانند روزی که از مادر متولد شده بود از گناهان خود بیرون آمده و پاک می شود.
سوم:
«حضرت امام حسین علیه السلام» را زیارت کند.
چهارم:
پس از نماز مغرب بیست رکعت نماز بخواند، به این ترتیب که: در هر رکعت پس از سوره «حمد»، «یک مرتبه» سوره «توحید» را خوانده و پس از هر دو رکعت سلام دهد تا خود و اهل و اولاد و مالش محفوظ بماند و از عذاب قبر ایمنی یابد و از صراط به سرعت برق بدون حسابرسی بگذرد.
پنجم:
پس از نماز عشاء دو رکعت نماز بخواند به این صورت که: در رکعت اوّل پس از سوره «حمد»، «یک مرتبه» سوره «أَلَمْ نَشْرَحْ» و «سه بار» سوره «توحید» را بخواند و در رکعت دوّم سوره «حمد» و سوره های «اَلَم نَشرَح» و «توحید» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَ بِّ الْفَلَقِ» را هرکدام «یک بار» بخواند و هنگامی که سلام نماز را داد «سی مرتبه» بگوید: «لَاإِلهَ إِلّا اللّه» و «سی مرتبه» صلوات فرستد تا حق تعالی همانند روزی که از مادر متولّد شده، گناهان او را بیامرزد و پاکش نماید.
ششم:
سی رکعت نماز به این ترتیب که: در هر رکعت پس از سوره «حمد»، «یک مرتبه» سوره «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ» و «سه مرتبه» سوره «توحید» را بخواند.
هفتم:
عملی را که شیخ در کتاب «مصباح المتهجد» ذکر کرده انجام دهد. شیخ در آن کتاب فرموده: عمل شب اوّل رجب، ابوالبختری وَهَب بن وَهَب از حضرت صادق(علیه السلام) از پدر بزرگوارش(علیه السلام) از جدّش از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت کرده: که برای آن حضرت خوشایند بود که خود را چهار شب در طول سال از هر کاری آسوده کند و آن شب ها را به عبادت زنده بدارد و آن چهار شب عبارت اند از: «شب اوّل رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان».
از حضرت جواد(علیه السلام) روایت شده: که مستحب است هرکسی این دعا را در شب اوّل رجب بعد از عشاء آخر بخواند:
اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِأَنَّک مَلِک، وَ أَنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ مُقْتَدِرٌ، وَ أَنَّک مَا تَشاءُ مِنْ أَمْرٍ یکونُ. اللّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیک بِنَبِیک مُحَمَّدٍ نَبِی الرَّحْمَةِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ. یا مُحَمَّدُ، یا رَسُولَ اللّهِ، إِنِّی أَتَوَجَّهُ بِک إِلَی اللّهِ رَبِّک وَ رَبِّی لِینْجِحَ لِی بِک طَلِبَتِی. اللّهُمَّ بِنَبِیک مُحَمَّدٍ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ أَنْجِحْ طَلِبَتِی.
سپس حاجتت را از خدا بخواه.
علی بن حدید روایت کرده: که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) پس از فراغت از نماز شب در حال سجده چنین می گفت:
لَک الْمَحْمَدَةُ إِنْ أَطَعْتُک، وَ لَک الْحُجَّةُ إِنْ عَصَیتُک، لَاصُنْعَ لِی وَ لَا لِغَیرِی فِی إِحْسانٍ إِلّا بِک، یا کائِنُ قَبْلَ کلِّ شَیءٍ، وَیا مُکوِّنَ کلِّ شَیءٍ، إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنَ الْعَدِیلَةِ عِنْدَ الْمَوْتِ، وَ مِنْ شَرِّ الْمَرْجِعِ فِی الْقُبُورِ، وَ مِنَ النَّدامَةِ یوْمَ الْآزِفَةِ، فَأَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ عَیشِی عِیشَةً نَقِیةً، وَ مِیتَتِی مِیتَةً سَوِیةً، وَ مُنْقَلَبِی مُنْقَلَباً کرِیماً غَیرَ مُخْزٍ وَ لَا فاضِحٍ؛
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَئِمَّةِ ینابِیعِ الْحِکمَةِ، وَ أُوْلِی النِّعْمَةِ، وَ مَعادِنِ الْعِصْمَةِ، وَاعْصِمْنِی بِهِمْ مِنْ کلِّ سُوءٍ، وَ لَا تَأْخُذْنِی عَلَی غِرَّةٍ وَ لَا عَلَی غَفْلَةٍ، وَ لَا تَجْعَلْ عَواقِبَ أَعْمالِی حَسْرَةً، وَارْضَ عَنِّی، فَإِنَّ مَغْفِرَتَک لِلظَّالِمِینَ وَ أَنَا مِنَ الظَّالِمِینَ.
اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا لَایضُرُّک، وَ أَعْطِنِی مَا لَاینْقُصُک، فَإِنَّک الْوَسِیعُ رَحْمَتُهُ، الْبَدِیعُ حِکمَتُهُ، وَ أَعْطِنِی السَّعَةَ وَالدَّعَةَ، وَالْأَمْنَ وَالصِّحَّةَ، وَالبُّخُوعَ وَالْقُنُوعَ، وَالشُّکرَ وَالْمُعافاةَ وَالتَّقْوی وَالصَّبْرَ وَالصِّدْقَ عَلَیک وَ عَلَی أَوْلِیائِک وَالْیسْرَ وَالشُّکرَ، وَاعْمُمْ بِذلِک یا رَبِّ أَهْلِی وَ وَلَدِی وَ إِخْوانِی فِیک وَ مَنْ أَحْبَبْتُ وَ أَحَبَّنِی وَ وَلَدْتُ وَ وَلَدَنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُؤْمِنِینَ یا رَبَّ الْعالَمِینَ.
ابن اُشَیم گفته: وقت خواندن این دعا پس از هشت رکعت نماز شب و پیش از نماز وتر است، پس از آن وتر را بخوان چون سلام دادی، در حالتی که نشسته ای بگو:
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَاتَنْفَدُ خَزائِنُهُ، وَ لَا یخافُ آمِنُهُ، رَبِّ إِنِ ارْتَکبْتُ الْمَعاصِی فَذلِک ثِقَةٌ مِنِّی بِکرَمِک، إِنَّک تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِک، وَ تَعْفُو عَنْ سَیئاتِهِمْ وَ تَغْفِرُ الزَّلَلَ، وَ إِنَّک مُجِیبٌ لِدَاعِیک وَ مِنْهُ قَرِیبٌ، وَ أَنَا تائِبٌ إِلَیک مِنَ الْخَطایا، وَ راغِبٌ إِلَیک فِی تَوْفِیرِ حَظِّی مِنَ الْعَطایا.
یا خالِقَ الْبَرایا، یا مُنْقِذِی مِنْ کلِّ شَدِیدَةٍ، یا مُجِیرِی مِنْ کلِّ مَحْذُورٍ، وَفِّرْ عَلَی السُّرُورَ، وَاکفِنِی شَرَّ عَواقِبِ الْأُمُورِ، فَأَنْتَ اللّهُ عَلَی نَعْمائِک وَجَزِیلِ عَطائِک مَشْکورٌ، وَ لِکلِّ خَیرٍ مَذْخُورٌ.
و آگاه باش علما برای هر شب این ماه نماز مخصوصی ذکر کرده اند که مقام را گنجایش بیان آن نیست.
اول:
چون هلال ماه را ببیند بگوید:
اللّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَینا بِالْأَمْنِ وَالْاِیمانِ وَالسَّلامَةِ وَالْإِسْلامِ، رَبِّی وَ رَبُّک اللّهُ عَزَّوَجَلَّ.
و روایت شده: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هنگامی که هلال ماه رجب را می دید می گفت:
اللّهُمَّ بارِک لَنا فِی رَجَبٍ وَ شَعْبانَ، وَبَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ، وَ أَعِنَّا عَلَی الصِّیامِ، وَالْقِیامِ، وَ حِفْظِ اللِّسانِ، وَ غَضِّ الْبَصَرِ، وَ لَا تَجْعَلْ حَظَّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَالْعَطَشَ.
دوّم:
چنان که بعضی از علما فرموده اند غسل کند. از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت شده: هرکه ماه رجب را بیاید و در اوّل و وسط و آخر آن غسل کند، پس از انجام آن مانند روزی که از مادر متولد شده بود از گناهان خود بیرون آمده و پاک می شود.
سوم:
«حضرت امام حسین علیه السلام» را زیارت کند.
چهارم:
پس از نماز مغرب بیست رکعت نماز بخواند، به این ترتیب که: در هر رکعت پس از سوره «حمد»، «یک مرتبه» سوره «توحید» را خوانده و پس از هر دو رکعت سلام دهد تا خود و اهل و اولاد و مالش محفوظ بماند و از عذاب قبر ایمنی یابد و از صراط به سرعت برق بدون حسابرسی بگذرد.
پنجم:
پس از نماز عشاء دو رکعت نماز بخواند به این صورت که: در رکعت اوّل پس از سوره «حمد»، «یک مرتبه» سوره «أَلَمْ نَشْرَحْ» و «سه بار» سوره «توحید» را بخواند و در رکعت دوّم سوره «حمد» و سوره های «اَلَم نَشرَح» و «توحید» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَ بِّ الْفَلَقِ» را هرکدام «یک بار» بخواند و هنگامی که سلام نماز را داد «سی مرتبه» بگوید: «لَاإِلهَ إِلّا اللّه» و «سی مرتبه» صلوات فرستد تا حق تعالی همانند روزی که از مادر متولّد شده، گناهان او را بیامرزد و پاکش نماید.
ششم:
سی رکعت نماز به این ترتیب که: در هر رکعت پس از سوره «حمد»، «یک مرتبه» سوره «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ» و «سه مرتبه» سوره «توحید» را بخواند.
هفتم:
عملی را که شیخ در کتاب «مصباح المتهجد» ذکر کرده انجام دهد. شیخ در آن کتاب فرموده: عمل شب اوّل رجب، ابوالبختری وَهَب بن وَهَب از حضرت صادق(علیه السلام) از پدر بزرگوارش(علیه السلام) از جدّش از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت کرده: که برای آن حضرت خوشایند بود که خود را چهار شب در طول سال از هر کاری آسوده کند و آن شب ها را به عبادت زنده بدارد و آن چهار شب عبارت اند از: «شب اوّل رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان».
از حضرت جواد(علیه السلام) روایت شده: که مستحب است هرکسی این دعا را در شب اوّل رجب بعد از عشاء آخر بخواند:
اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِأَنَّک مَلِک، وَ أَنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ مُقْتَدِرٌ، وَ أَنَّک مَا تَشاءُ مِنْ أَمْرٍ یکونُ. اللّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیک بِنَبِیک مُحَمَّدٍ نَبِی الرَّحْمَةِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ. یا مُحَمَّدُ، یا رَسُولَ اللّهِ، إِنِّی أَتَوَجَّهُ بِک إِلَی اللّهِ رَبِّک وَ رَبِّی لِینْجِحَ لِی بِک طَلِبَتِی. اللّهُمَّ بِنَبِیک مُحَمَّدٍ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ أَنْجِحْ طَلِبَتِی.
سپس حاجتت را از خدا بخواه.
علی بن حدید روایت کرده: که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) پس از فراغت از نماز شب در حال سجده چنین می گفت:
لَک الْمَحْمَدَةُ إِنْ أَطَعْتُک، وَ لَک الْحُجَّةُ إِنْ عَصَیتُک، لَاصُنْعَ لِی وَ لَا لِغَیرِی فِی إِحْسانٍ إِلّا بِک، یا کائِنُ قَبْلَ کلِّ شَیءٍ، وَیا مُکوِّنَ کلِّ شَیءٍ، إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنَ الْعَدِیلَةِ عِنْدَ الْمَوْتِ، وَ مِنْ شَرِّ الْمَرْجِعِ فِی الْقُبُورِ، وَ مِنَ النَّدامَةِ یوْمَ الْآزِفَةِ، فَأَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ عَیشِی عِیشَةً نَقِیةً، وَ مِیتَتِی مِیتَةً سَوِیةً، وَ مُنْقَلَبِی مُنْقَلَباً کرِیماً غَیرَ مُخْزٍ وَ لَا فاضِحٍ؛
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَئِمَّةِ ینابِیعِ الْحِکمَةِ، وَ أُوْلِی النِّعْمَةِ، وَ مَعادِنِ الْعِصْمَةِ، وَاعْصِمْنِی بِهِمْ مِنْ کلِّ سُوءٍ، وَ لَا تَأْخُذْنِی عَلَی غِرَّةٍ وَ لَا عَلَی غَفْلَةٍ، وَ لَا تَجْعَلْ عَواقِبَ أَعْمالِی حَسْرَةً، وَارْضَ عَنِّی، فَإِنَّ مَغْفِرَتَک لِلظَّالِمِینَ وَ أَنَا مِنَ الظَّالِمِینَ.
اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا لَایضُرُّک، وَ أَعْطِنِی مَا لَاینْقُصُک، فَإِنَّک الْوَسِیعُ رَحْمَتُهُ، الْبَدِیعُ حِکمَتُهُ، وَ أَعْطِنِی السَّعَةَ وَالدَّعَةَ، وَالْأَمْنَ وَالصِّحَّةَ، وَالبُّخُوعَ وَالْقُنُوعَ، وَالشُّکرَ وَالْمُعافاةَ وَالتَّقْوی وَالصَّبْرَ وَالصِّدْقَ عَلَیک وَ عَلَی أَوْلِیائِک وَالْیسْرَ وَالشُّکرَ، وَاعْمُمْ بِذلِک یا رَبِّ أَهْلِی وَ وَلَدِی وَ إِخْوانِی فِیک وَ مَنْ أَحْبَبْتُ وَ أَحَبَّنِی وَ وَلَدْتُ وَ وَلَدَنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُؤْمِنِینَ یا رَبَّ الْعالَمِینَ.
ابن اُشَیم گفته: وقت خواندن این دعا پس از هشت رکعت نماز شب و پیش از نماز وتر است، پس از آن وتر را بخوان چون سلام دادی، در حالتی که نشسته ای بگو:
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَاتَنْفَدُ خَزائِنُهُ، وَ لَا یخافُ آمِنُهُ، رَبِّ إِنِ ارْتَکبْتُ الْمَعاصِی فَذلِک ثِقَةٌ مِنِّی بِکرَمِک، إِنَّک تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِک، وَ تَعْفُو عَنْ سَیئاتِهِمْ وَ تَغْفِرُ الزَّلَلَ، وَ إِنَّک مُجِیبٌ لِدَاعِیک وَ مِنْهُ قَرِیبٌ، وَ أَنَا تائِبٌ إِلَیک مِنَ الْخَطایا، وَ راغِبٌ إِلَیک فِی تَوْفِیرِ حَظِّی مِنَ الْعَطایا.
یا خالِقَ الْبَرایا، یا مُنْقِذِی مِنْ کلِّ شَدِیدَةٍ، یا مُجِیرِی مِنْ کلِّ مَحْذُورٍ، وَفِّرْ عَلَی السُّرُورَ، وَاکفِنِی شَرَّ عَواقِبِ الْأُمُورِ، فَأَنْتَ اللّهُ عَلَی نَعْمائِک وَجَزِیلِ عَطائِک مَشْکورٌ، وَ لِکلِّ خَیرٍ مَذْخُورٌ.
و آگاه باش علما برای هر شب این ماه نماز مخصوصی ذکر کرده اند که مقام را گنجایش بیان آن نیست.
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب
اعمال شب نیمه ماه رجب
شب نیمه ماه رجب، شب برجسته و برتری است و در آن چند عمل مستحب است:
اوّل:
غسل کردن.
دوّم:
شب زنده داری به عبادت، چنان که علاّمه مجلسی فرموده.
سوّم:
زیارت حضرت سیدالشّهدا(علیه السلام).
چهارم:
شش رکعت نماز به کیفیتی که در اعمال «شب سیزدهم» گذشت.
پنجم:
سی رکعت نماز که در هر رکعت سوره «حَمد» و «ده مرتبه» سوره «توحید» خوانده شود و این نماز را سید ابن طاووس با فضیلت بسیار از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت کرده.
ششم:
دوازده رکعت نماز، هر دو رکعت با یک سلام و در هر رکعت، هر یک از سوره های «حَمد» و «توحید» و «فَلَق» و «ناس» و «آیت الکرسی» و «قدر» را «چهار مرتبه» بخواند و پس از سلام «چهار مرتبه» بگوید:
اللّهُ اللّهُ رَبِّی لَا أُشْرِک بِهِ شَیئاً، وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیاً.
سپس هر دعایی که می خواهد بخواند.
سید بن طاووس این نماز را به این صورت از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده، ولی شیخ در کتاب «مصباح» فرموده: که داود بن سرحان از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده:
در شب نیمه رجب دوازده رکعت نماز می خوانی، در هر رکعت بعد از سوره «حمد» یک سوره خوانده و هنگامی که از نماز فراغت یافتی، هر یک از سوره های «حَمد»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» و «توحید» و «آیت الکرسی» را «چهار مرتبه» قرائت می کنی و پس از آن «چهار مرتبه» می گویی:
سُبْحانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَلَا إِلهَ إِلّا اللّهُ، وَاللّهُ أَکبَرُ.
سپس بخوان:
اللّهُ اللّهُ رَبِّی لَاأُشْرِک بِهِ شَیئاً، وَما شاءَاللّهُ، لَاقُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ العَلِی الْعَظِیمِ.
و نیز در «شب بیست وهفتم» مثل این عمل را انجام ده.
اوّل:
غسل کردن.
دوّم:
شب زنده داری به عبادت، چنان که علاّمه مجلسی فرموده.
سوّم:
زیارت حضرت سیدالشّهدا(علیه السلام).
چهارم:
شش رکعت نماز به کیفیتی که در اعمال «شب سیزدهم» گذشت.
پنجم:
سی رکعت نماز که در هر رکعت سوره «حَمد» و «ده مرتبه» سوره «توحید» خوانده شود و این نماز را سید ابن طاووس با فضیلت بسیار از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت کرده.
ششم:
دوازده رکعت نماز، هر دو رکعت با یک سلام و در هر رکعت، هر یک از سوره های «حَمد» و «توحید» و «فَلَق» و «ناس» و «آیت الکرسی» و «قدر» را «چهار مرتبه» بخواند و پس از سلام «چهار مرتبه» بگوید:
اللّهُ اللّهُ رَبِّی لَا أُشْرِک بِهِ شَیئاً، وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیاً.
سپس هر دعایی که می خواهد بخواند.
سید بن طاووس این نماز را به این صورت از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده، ولی شیخ در کتاب «مصباح» فرموده: که داود بن سرحان از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده:
در شب نیمه رجب دوازده رکعت نماز می خوانی، در هر رکعت بعد از سوره «حمد» یک سوره خوانده و هنگامی که از نماز فراغت یافتی، هر یک از سوره های «حَمد»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» و «توحید» و «آیت الکرسی» را «چهار مرتبه» قرائت می کنی و پس از آن «چهار مرتبه» می گویی:
سُبْحانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَلَا إِلهَ إِلّا اللّهُ، وَاللّهُ أَکبَرُ.
سپس بخوان:
اللّهُ اللّهُ رَبِّی لَاأُشْرِک بِهِ شَیئاً، وَما شاءَاللّهُ، لَاقُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ العَلِی الْعَظِیمِ.
و نیز در «شب بیست وهفتم» مثل این عمل را انجام ده.
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال ماه مبارک رمضان
اعمال شبهاى ماه رمضان
و آن چند عمل است:
اوّل:
افطار کردن و مستحب است پس از نماز شام افطار کند مگر آنکه ضعف بر او چیره شده باشد یا جمعی جهت افطار منتظر او باشند.
دوّم:
با غذایی پاک و پاکیزه از حرام و شبهه افطار کند و بهتر است با خرمای حلال، روزه خود را بگشاید تا ثواب نمازش چهار صد برابر گردد و به خرما، آب، رطب، شیر، حلوا، نبات، آب گرم، به هر کدام که افطار کند خوب است.
سوّم:
در وقت افطار دعاهای ویژه آن را بخواند، از جمله بگوید:
اللّهُمَّ لَک صُمْتُ، وَ عَلَی رِزْقِک أَفْطَرْتُ، وَ عَلَیک تَوَکلْتُ.
تا خدا ثواب هرکسی را که در این روز روزه داشته به او عطا کند و اگر دعای «اللَّهُمّ ربَّ النّور العظیمِ» را که سیّد و کفعمی روایت کرده اند بخواند فضیلت بسیار یابد؛ و روایت شده: که امیرالمؤمنین(علیه السلام) هرگاه می خواست افطار کند، می گفت:
بِسْمِ اللّهِ، اللّهُمَّ لَک صُمْنا، وَ عَلَی رِزْقِک أَفْطَرْنا، فَتَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّک أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
چهارم:
در هنگام خوردن لقمه ی اول بگوید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، یا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، اغْفِرْ لِی.
تا خدا او را بیامرزد.
در روایت آمده: که در پایان هر روز از روزهای ماه رمضان، خدا هزار هزار نفر را از آتش دوزخ آزاد کند، پس از حضرتش بخواه که تو را یکی از آنان قرار دهد.
پنجم:
در وقت افطار سوره «قدر» را بخواند.
ششم:
به هنگام افطار صدقه داده و به روزه داران افطار دهد، هرچند به قدر چند دانه خرما یا جرعه ای آب باشد.
از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت شده: هرکه روزه داری را افطار دهد همچون پاداش آن روزه دار برایش خواهد بود، بی آنکه از پاداش آن روزه دار چیزی کاسته شود؛ و همچنین برای او خواهد بود همانند آن عمل خوبی که آن افطار کننده به نیروی آن طعام بجا آورد.
آیت الله علاّمه حلی در رساله «سعدیه» از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: هر مؤمنی در ماه رمضان مؤمن دیگری را به لقمه ای اطعام کند، حق تعالی برای او پاداش کسی را بنویسد که سی بنده مؤمن آزاد کرده و نزد خدا یک دعایش مستجاب شود.
هفتم:
در هر شب خواندن «هزار مرتبه» «انّا انزلناه» وارد است.
هشتم:
در هر شب اگر بتواند «صد مرتبه» سوره «حم دخان» را بخواند.
نهم:
سیّد روایت کرده است: هرکه این دعا را در هر شب ماه رمضان بخواند، گناهان چهل سال او آمرزیده می شود:
اللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمْضانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ عَلَی عِبادِک فِیهِ الصِّیامَ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنِی حَجَّ بَیتِک الْحَرامِ فِی عامِی هذَا وَ فِی کلِّ عامٍ، وَاغْفِر لِی تِلْک الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَإِنَّهُ لَایغْفِرُها غَیرُک یا رَحْمنُ یا عَلَّامُ.
دهم:
در هر شب پس از مغرب «دعای حج» را بخواند، که بیان آن در بخش اوّل گذشت.
یازدهم:
در هر شب از ماه رمضان «دعای افتتاح» را بخواند.
دوازدهم:
در هر شب این دعا را بخواند:
اللّهُمَّ بِرَحْمَتِک فِی الصَّالِحِینَ فَأَدْخِلْنا، وَ فِی عِلِّیینَ فَارْفَعْنا، وَبِکأْسٍ مِنْ مَعِینٍ مِنْ عَینٍ سَلْسَبِیلٍ فَاسْقِنا، وَ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ بِرَحْمَتِک فَزَوِّجْنا، وَ مِنَ الْوِلْدانِ الْمُخَلَّدِینَ کأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکنُونٌ فَأَخْدِمْنا، وَ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ وَ لُحُومِ الطَّیرِ فَأَطْعِمْنا، وَ مِنْ ثِیابِ السُّنْدُسِ وَالْحَرِیرِ وَالْإِسْتَبْرَقِ فَأَلْبِسْنا، وَ لَیلَةَ الْقَدْرِ، وَ حَجَّ بَیتِک الْحَرامِ، وَ قَتْلاً فِی سَبِیلِک فَوَفِّقْ لَنا؛
وَصالِحَ الدُّعاءِ وَالْمَسْأَلَةِ فَاسْتَجِبْ لَنا، وَإِذا جَمَعْتَ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ یوْمَ الْقِیامَةِ فَارْحَمْنا، وَبَراءَةً مِنَ النَّارِ فَاکتُبْ لَنا، وَ فِی جَهَنَّمَ فَلا تَغُلَّنا، وَ فِی عَذابِک وَ هَوانِک فَلا تَبْتَلِنا، وَ مِنَ الزَّقُّومِ وَالضَّرِیعِ فَلا تُطْعِمْنا، وَ مَعَ الشَّیاطِینِ فَلا تَجْعَلْنا، وَفِی النَّارِ عَلی وُجُوهِنا فَلا تَکبُبْنا، وَ مِنْ ثِیابِ النَّارِ وَ سَرابِیلِ الْقَطِرانِ فَلا تُلْبِسْنا، وَ مِنْ کلِّ سُوءٍ یا لَا إِلهَ إِلّا أَنْتَ بِحَقِّ لَا إِلهَ إِلّا أَنْتَ فَنَجِّنا.
سیزدهم:
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: در هر شب ماه رمضان می خوانی:
اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک أَنْ تَجْعَلَ فِیما تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ فِی الْأَمْرِ الْحَکیمِ مِنَ الْقَضاءِ الَّذِی لَایرَدُّ وَ لَا یبَدَّلُ أَنْ تَکتُبَنِی مِنْ حُجَّاجِ بَیتِک الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ، الْمَشْکورِ سَعْیهُمُ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ، الْمُکفَّرِ عَنْ سَیئاتِهِمْ، وَ أَنْ تَجْعَلَ فِیما تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ أَنْ تُطِیلَ عُمْرِی فِی خَیرٍ وَعافِیةٍ، وَ تُوَسِّعَ فی رِزْقِی، وَ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِک وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیرِی.
چهاردهم:
در کتاب «انیس الصّالحین» آمده است: که در هر شب از شب های ماه رمضان بخواند:
أَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِک الْکرِیمِ أَنْ ینْقَضِی عَنِّی شَهْرُ رَمَضانَ أَوْ یطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیلَتِی هذِهِ وَ لَک قِبَلِی تَبِعَةٌ أَوْ ذَنْبٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیهِ.
پانزدهم:
شیخ کفعمی در حاشیه «بلدالامین» از سید ابن باقی روایت کرده: که مستحب است در هر شب ماه رمضان دو رکعت نماز خوانده شود، در هر رکعت سوره «حمد» «یک مرتبه» و سوره «توحید» «سه مرتبه» و چون سلام داده شد بگوید:
سُبْحانَ مَنْ هُوَ حَفِیظٌ لَایغْفُلُ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ رَحِیمٌ لَایعْجَلُ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ قائِمٌ لَایسْهُو، سُبْحانَ مَنْ هُوَ دائِمٌ لَایلْهُو.
سپس تسبیحات اربعه [یعنی: سُبْحانَ اللهِ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ، وَ لا إلهَ إلاّ اللهُ، وَ اللهُ أکْبَرُ؛ پاک و منزّه است خداوند، و ستایش مختصّ خداست، و معبودی جز خدا نیست، و خداوند بزرگ تر است] را «هفت مرتبه» بگوید، آنگاه بخواند:
سُبْحانَک سُبْحانَک سُبْحانَک! یا عَظِیمُ اغْفِرْ لِی الذَّنْبَ الْعَظِیمَ.
سپس بر پیامبر و آل او(علیهم السلام) «ده مرتبه» صلوات فرستد. کسی که این دو رکعت نماز را بخواند، حق تعالی برای او هفتاد هزار گناه را بیامرزد... تا پایان روایت.
شانزدهم:
روایت شده: که هرکه در هر شب از ماه رمضان سوره «إِنّا فَتَحْنا» را در نماز نافله بخواند، در آن سال از آسیب محفوظ می ماند.
آگاه باش از اعمالی که مستحب است در شب های ماه رمضان انجام شود، هزار رکعت نماز در مجموع این ماه است که استادان و بزرگان علما در کتاب های خود که در زمینه ی فقه یا عبادات نوشته اند به آن اشاره کرده اند. روایات در باب کیفیت انجام دادن آن متفاوت است، آنچه موافق روایت ابن ابی قرّه از امام جواد(علیه السلام) است و شیخ مفید در کتاب «غرّیه و اشراف» آن را اختیار کرده، بلکه مورد اختیار مشهور از علماست، آن است که:
در دهه اول و دوم ماه رمضان، در هر شب «بیست رکعت» خوانده شود، هر «دو رکعت» به یک سلام، به این صورت که «هشت رکعت» آن را پس از نماز مغرب و «دوازده رکعت» دیگر را بعد از نماز عشا انجام دهد و در دهه آخر ماه در هر شب «سی رکعت» بخواند، «هشت رکعت» آن را پس از نماز مغرب و «بیست ودو رکعت» دیگر را بعد از نماز عشا که مجموع این نمازها «هفتصد رکعت» می شود و باقی آن را که «سیصد رکعت» است در شب های قدر بخواند: شب نوزدهم صد رکعت و شب بیست ویکم صد رکعت و شب بیست وسوم نیز صد رکعت که در جمع هزار رکعت می شود.
این هزار رکعت به ترتیب دیگری هم وارد شده است که شرحش در جای دیگر آمده و این مقام گنجایش شرح آن را ندارد و امید است که اهل خیر در اجرای این هزار رکعت مسامحه و سهل انگاری نکنند و خود را از فیض آن بهره مند نمایند. و نیز روایت شده که: پس از هر دو رکعت از نمازهای مستحبی ماه رمضان بخوان:
اللّهُمَّ اجْعَلْ فِیما تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ فِیما تَفْرُقُ مِنَ الْأَمْرِ الْحَکیمِ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ حُجَّاجِ بَیتِک الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ، الْمَشْکورِ سَعْیهُمُ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ، وَ أَسْأَلُک أَنْ تُطِیلَ عُمْرِی فِی طاعَتِک، وَ تُوَسِّعَ لِی فِی رِزْقِی، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
اوّل:
افطار کردن و مستحب است پس از نماز شام افطار کند مگر آنکه ضعف بر او چیره شده باشد یا جمعی جهت افطار منتظر او باشند.
دوّم:
با غذایی پاک و پاکیزه از حرام و شبهه افطار کند و بهتر است با خرمای حلال، روزه خود را بگشاید تا ثواب نمازش چهار صد برابر گردد و به خرما، آب، رطب، شیر، حلوا، نبات، آب گرم، به هر کدام که افطار کند خوب است.
سوّم:
در وقت افطار دعاهای ویژه آن را بخواند، از جمله بگوید:
اللّهُمَّ لَک صُمْتُ، وَ عَلَی رِزْقِک أَفْطَرْتُ، وَ عَلَیک تَوَکلْتُ.
تا خدا ثواب هرکسی را که در این روز روزه داشته به او عطا کند و اگر دعای «اللَّهُمّ ربَّ النّور العظیمِ» را که سیّد و کفعمی روایت کرده اند بخواند فضیلت بسیار یابد؛ و روایت شده: که امیرالمؤمنین(علیه السلام) هرگاه می خواست افطار کند، می گفت:
بِسْمِ اللّهِ، اللّهُمَّ لَک صُمْنا، وَ عَلَی رِزْقِک أَفْطَرْنا، فَتَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّک أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
چهارم:
در هنگام خوردن لقمه ی اول بگوید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، یا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، اغْفِرْ لِی.
تا خدا او را بیامرزد.
در روایت آمده: که در پایان هر روز از روزهای ماه رمضان، خدا هزار هزار نفر را از آتش دوزخ آزاد کند، پس از حضرتش بخواه که تو را یکی از آنان قرار دهد.
پنجم:
در وقت افطار سوره «قدر» را بخواند.
ششم:
به هنگام افطار صدقه داده و به روزه داران افطار دهد، هرچند به قدر چند دانه خرما یا جرعه ای آب باشد.
از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت شده: هرکه روزه داری را افطار دهد همچون پاداش آن روزه دار برایش خواهد بود، بی آنکه از پاداش آن روزه دار چیزی کاسته شود؛ و همچنین برای او خواهد بود همانند آن عمل خوبی که آن افطار کننده به نیروی آن طعام بجا آورد.
آیت الله علاّمه حلی در رساله «سعدیه» از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: هر مؤمنی در ماه رمضان مؤمن دیگری را به لقمه ای اطعام کند، حق تعالی برای او پاداش کسی را بنویسد که سی بنده مؤمن آزاد کرده و نزد خدا یک دعایش مستجاب شود.
هفتم:
در هر شب خواندن «هزار مرتبه» «انّا انزلناه» وارد است.
هشتم:
در هر شب اگر بتواند «صد مرتبه» سوره «حم دخان» را بخواند.
نهم:
سیّد روایت کرده است: هرکه این دعا را در هر شب ماه رمضان بخواند، گناهان چهل سال او آمرزیده می شود:
اللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمْضانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ عَلَی عِبادِک فِیهِ الصِّیامَ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنِی حَجَّ بَیتِک الْحَرامِ فِی عامِی هذَا وَ فِی کلِّ عامٍ، وَاغْفِر لِی تِلْک الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَإِنَّهُ لَایغْفِرُها غَیرُک یا رَحْمنُ یا عَلَّامُ.
دهم:
در هر شب پس از مغرب «دعای حج» را بخواند، که بیان آن در بخش اوّل گذشت.
یازدهم:
در هر شب از ماه رمضان «دعای افتتاح» را بخواند.
دوازدهم:
در هر شب این دعا را بخواند:
اللّهُمَّ بِرَحْمَتِک فِی الصَّالِحِینَ فَأَدْخِلْنا، وَ فِی عِلِّیینَ فَارْفَعْنا، وَبِکأْسٍ مِنْ مَعِینٍ مِنْ عَینٍ سَلْسَبِیلٍ فَاسْقِنا، وَ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ بِرَحْمَتِک فَزَوِّجْنا، وَ مِنَ الْوِلْدانِ الْمُخَلَّدِینَ کأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکنُونٌ فَأَخْدِمْنا، وَ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ وَ لُحُومِ الطَّیرِ فَأَطْعِمْنا، وَ مِنْ ثِیابِ السُّنْدُسِ وَالْحَرِیرِ وَالْإِسْتَبْرَقِ فَأَلْبِسْنا، وَ لَیلَةَ الْقَدْرِ، وَ حَجَّ بَیتِک الْحَرامِ، وَ قَتْلاً فِی سَبِیلِک فَوَفِّقْ لَنا؛
وَصالِحَ الدُّعاءِ وَالْمَسْأَلَةِ فَاسْتَجِبْ لَنا، وَإِذا جَمَعْتَ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ یوْمَ الْقِیامَةِ فَارْحَمْنا، وَبَراءَةً مِنَ النَّارِ فَاکتُبْ لَنا، وَ فِی جَهَنَّمَ فَلا تَغُلَّنا، وَ فِی عَذابِک وَ هَوانِک فَلا تَبْتَلِنا، وَ مِنَ الزَّقُّومِ وَالضَّرِیعِ فَلا تُطْعِمْنا، وَ مَعَ الشَّیاطِینِ فَلا تَجْعَلْنا، وَفِی النَّارِ عَلی وُجُوهِنا فَلا تَکبُبْنا، وَ مِنْ ثِیابِ النَّارِ وَ سَرابِیلِ الْقَطِرانِ فَلا تُلْبِسْنا، وَ مِنْ کلِّ سُوءٍ یا لَا إِلهَ إِلّا أَنْتَ بِحَقِّ لَا إِلهَ إِلّا أَنْتَ فَنَجِّنا.
سیزدهم:
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: در هر شب ماه رمضان می خوانی:
اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک أَنْ تَجْعَلَ فِیما تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ فِی الْأَمْرِ الْحَکیمِ مِنَ الْقَضاءِ الَّذِی لَایرَدُّ وَ لَا یبَدَّلُ أَنْ تَکتُبَنِی مِنْ حُجَّاجِ بَیتِک الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ، الْمَشْکورِ سَعْیهُمُ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ، الْمُکفَّرِ عَنْ سَیئاتِهِمْ، وَ أَنْ تَجْعَلَ فِیما تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ أَنْ تُطِیلَ عُمْرِی فِی خَیرٍ وَعافِیةٍ، وَ تُوَسِّعَ فی رِزْقِی، وَ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِک وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیرِی.
چهاردهم:
در کتاب «انیس الصّالحین» آمده است: که در هر شب از شب های ماه رمضان بخواند:
أَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِک الْکرِیمِ أَنْ ینْقَضِی عَنِّی شَهْرُ رَمَضانَ أَوْ یطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیلَتِی هذِهِ وَ لَک قِبَلِی تَبِعَةٌ أَوْ ذَنْبٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیهِ.
پانزدهم:
شیخ کفعمی در حاشیه «بلدالامین» از سید ابن باقی روایت کرده: که مستحب است در هر شب ماه رمضان دو رکعت نماز خوانده شود، در هر رکعت سوره «حمد» «یک مرتبه» و سوره «توحید» «سه مرتبه» و چون سلام داده شد بگوید:
سُبْحانَ مَنْ هُوَ حَفِیظٌ لَایغْفُلُ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ رَحِیمٌ لَایعْجَلُ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ قائِمٌ لَایسْهُو، سُبْحانَ مَنْ هُوَ دائِمٌ لَایلْهُو.
سپس تسبیحات اربعه [یعنی: سُبْحانَ اللهِ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ، وَ لا إلهَ إلاّ اللهُ، وَ اللهُ أکْبَرُ؛ پاک و منزّه است خداوند، و ستایش مختصّ خداست، و معبودی جز خدا نیست، و خداوند بزرگ تر است] را «هفت مرتبه» بگوید، آنگاه بخواند:
سُبْحانَک سُبْحانَک سُبْحانَک! یا عَظِیمُ اغْفِرْ لِی الذَّنْبَ الْعَظِیمَ.
سپس بر پیامبر و آل او(علیهم السلام) «ده مرتبه» صلوات فرستد. کسی که این دو رکعت نماز را بخواند، حق تعالی برای او هفتاد هزار گناه را بیامرزد... تا پایان روایت.
شانزدهم:
روایت شده: که هرکه در هر شب از ماه رمضان سوره «إِنّا فَتَحْنا» را در نماز نافله بخواند، در آن سال از آسیب محفوظ می ماند.
آگاه باش از اعمالی که مستحب است در شب های ماه رمضان انجام شود، هزار رکعت نماز در مجموع این ماه است که استادان و بزرگان علما در کتاب های خود که در زمینه ی فقه یا عبادات نوشته اند به آن اشاره کرده اند. روایات در باب کیفیت انجام دادن آن متفاوت است، آنچه موافق روایت ابن ابی قرّه از امام جواد(علیه السلام) است و شیخ مفید در کتاب «غرّیه و اشراف» آن را اختیار کرده، بلکه مورد اختیار مشهور از علماست، آن است که:
در دهه اول و دوم ماه رمضان، در هر شب «بیست رکعت» خوانده شود، هر «دو رکعت» به یک سلام، به این صورت که «هشت رکعت» آن را پس از نماز مغرب و «دوازده رکعت» دیگر را بعد از نماز عشا انجام دهد و در دهه آخر ماه در هر شب «سی رکعت» بخواند، «هشت رکعت» آن را پس از نماز مغرب و «بیست ودو رکعت» دیگر را بعد از نماز عشا که مجموع این نمازها «هفتصد رکعت» می شود و باقی آن را که «سیصد رکعت» است در شب های قدر بخواند: شب نوزدهم صد رکعت و شب بیست ویکم صد رکعت و شب بیست وسوم نیز صد رکعت که در جمع هزار رکعت می شود.
این هزار رکعت به ترتیب دیگری هم وارد شده است که شرحش در جای دیگر آمده و این مقام گنجایش شرح آن را ندارد و امید است که اهل خیر در اجرای این هزار رکعت مسامحه و سهل انگاری نکنند و خود را از فیض آن بهره مند نمایند. و نیز روایت شده که: پس از هر دو رکعت از نمازهای مستحبی ماه رمضان بخوان:
اللّهُمَّ اجْعَلْ فِیما تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ فِیما تَفْرُقُ مِنَ الْأَمْرِ الْحَکیمِ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ حُجَّاجِ بَیتِک الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ، الْمَشْکورِ سَعْیهُمُ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ، وَ أَسْأَلُک أَنْ تُطِیلَ عُمْرِی فِی طاعَتِک، وَ تُوَسِّعَ لِی فِی رِزْقِی، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.