عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
گر باد ز گل حسن شبابش ببرد
بلبل نه حریفست که خوابش ببرد
گل وقت رسیدن آب عطار ببرد
عطار به وقت رفتن آبش ببرد
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
چون بخت به تدبیر نکو نتوان کرد
بیفایده سعی و گفت و گو نتوان کرد
گفتم بروم صبر کنم یک چندی
هم صبر برو که صبر ازو نتوان کرد
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰
شمع ارچه به گریه جانگدازی می‌کرد
گریه زده خندهٔ مجازی می‌کرد
آن شوخ سرش را ببریدند و هنوز
استاده بُد و زبان‌درازی می‌کرد
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳
آن را که جمال ماه پیکر باشد
در هرچه نگه کند منور باشد
آیینه به دست هرکه ننماید نور
از طلعت بی‌صفای او در باشد
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴
آن را که نظر به سوی هر کس باشد
در دیدهٔ صاحبنظران خس باشد
قاضی به دو شاهد بدهد فتوی شرع
در مذهب عشق شاهدی بس باشد
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸
آهو بره را که شیر در پی باشد
بیچاره چه اعتماد بر وی باشد؟
این ملح در آب چند بتواند بود
وین برف در آفتاب تا کی باشد؟
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۸
گویند مرو در پی آن سرو بلند
انگشت نمای خلق بودن تا چند؟
بی‌فایده پندم مده ای دانشمند
من چون نروم که می‌برندم به کمند؟
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹
کس با تو عدو محاربت نتواند
زیرا که گرفتار کمندت ماند
نه دل دهدش که با تو شمشیر زند
نه صبر کها ز تو روی برگرداند
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
آنان که پریروی و شکر گفتارند
حیفست که روی خوب پنهان دارند
فی‌الجمله نقاب نیز بیفایده نیست
تا زشت بپوشند و نکو بگذارند
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳
مجنون اگر احتمال لیلی نکند
شاید که به صدق عشق دعوی نکند
در مذهب عشق هر که جانی دارد
روی دل ازو به هر که دنیی نکند
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
مردان نه بهشت و رنگ و بو می‌خواهند
یا موی خوش و روی نکو می‌خواهند
یاری دارند مثل و مانندش نیست
در دنیی و آخرت هم او می‌خواهند
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۷
با دوست به گرمابه درم خلوت بود
وانروی گلینش گل حمام آلود
گفتا دگر این روی کسی دارد دوست؟
گفتم به گل آفتاب نتوان اندود
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
داد طرب از عمر بده تا برود
تا ماه برآید و ثریا برود
ور خواب گران شود بخسبیم به صبح
چندانکه نماز چاشت از ما برود
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
گر تیر جفای دشمنان می‌آید
دل تنگ مکن که دوست می‌فرماید
بر یار ذلیل هر ملامت کاید
چون یار عزیز می‌پسندد شاید
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷
هرچند که هست عالم از خوبان پر
شیرازی و کازرونی و دشتی و لر
مولای منست آن عربی‌زادهٔ حر
کاخر به دهان حلو می‌گوید مر
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷
منعم که به عیش می‌رود روز و شبش
نالیدن درویش نداند سببش
بس آب که می‌رود به جیحون و فرات
در بادیه تشنگان به جان در طلبش
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
گویند مرا صوابرایان به هوش
چون دست نمی‌رسد به خرسندی کوش
صبر از متعذر چه کنم گر نکنم
گر خواهم و گر نخواهم از نرمهٔ گوش
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰
همسایه که میل طبع بینی سویش
فردوس برین بود سرا در کویش
وآن را که نخواهی که ببینی رویش
دوزخ باشد بهشت در پهلویش
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴
خود را به مقام شیر می‌دانستم
چون خصم آمد به روبهی مانستم
گفتم من و صبر اگر بود روز فراق
چون واقعه افتاد بنتوانستم
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
ما حاصل عمری به دمی بفروشیم
صد خرمن شادی به غمی بفروشیم
در یک دم اگر هزار جان دست دهد
در حال به خاک قدمی بفروشیم