عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۴
ماییم [و] حدیث زهد و طامات امشب
شب روز کنیم در خرابات امشب
بگذر تو ز زهد وز کرامات امشب
تا برگذریم بر خرابات امشب
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۲
در راه توَم گر زیم و گر میرم
دل بر که نهم چون زتو دل برگیرم
پیری بر رحمت تو قدری دارد
چون بر در تو پیر شدم بپذیرم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۰
گفتی به شب آیمت [که] بیگاه شود
باشد که زبان خلق کوتاه شود
بر خفته کجا گذر توانی کردن
کز بوی خوش تو مرده آگاه شود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۵
گفتم اثری از غم تو می باید
وآنگه پس از آن اگر بمیرم شاید
گفتا هوسی به خاک می بنمایی
غم دست به خون چون تویی نالاید
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۸
تا آتش رخسار تو را دود نبود
روزیم به بوسه ای نبودم خشنود
اکنون که شد از آتش رویت پردود
بسیار پشیمان شوی و نبود سود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۹
آن خط که از آن ماه دل افروز دمد
بر رغم من خستهٔ دلسوز دمد
تا شب دمد از روز مرا آسان است
زان می ترسم که از شبم روز دمد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳۱
گر دل زتو بگسلد فراموشش باد
وز باد تو در آتش غم جوشش باد
وآن کس که زسودای تو عیشی دارد
گر دشمن جان من بود نوشش باد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳۴
گفتم که شبی با تو توانم دم زد؟
ابرو ز سر خشم خم اندر خم زد
گفتم بخرم به زر وصالت روزی
لعلی بگزید و گوهری برهم زد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳۹
چشم سیهت که ناف آهو دارد
در هر مژه صد هزار جادو دارد
از درج دلم گوهر عقلم گم شد
زنهار بگو تا بدهد کاو دارد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۴۶
دانی که چرا سیاه گشت آن رخسار
من باز نمایم سبب آن هشدار
او زآتش رخسار دلم را می سوخت
دود دل من درو رسید آخر کار
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۴۷
گر دست به جانان برسیدی آخر
این درد به درمان برسیدی آخر
ور عمر به پایان برسیدی آخر
این غصّه به پایان برسیدی آخر
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۰
بر دل که مقام تست گر نیش زنی
صد جان بدهم به رشوه تا بیش زنی
از نیش تو دل نیست دریغ اما من
می ترسم از آنک نیش بر خویش زنی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۱
گر حکم جهان زیر نگین داشتمی
بر خاک درت نثار چین داشتمی
زآنجا که تویی مرا چنین می داری
گر من توَمی تو را چنین داشتمی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۲
چون دید دلم که شکل موزون داری
خود را به تو داد تا توَش چون داری
دل جام جهان نماست نه جام شراب
کش روز و شب از فراق پرخون داری
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۳
ای باد اگر گذر کنی بر صرصر
از من سخن[ی] به یار سیمین بربر
کاو گفت تو را که ای بت حیلت گر
گر هست غمت پس غم من بهتر خور
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۶
بی وصل توَم مباد هرگز نفسی
جز درد توَم مباد فریادرسی
عمر من اگر زهجر کوتاه شود
بالای دراز تو بماناد بسی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۹
هر روز دلم در طلب دلداری
بنهاده به نزد خویشتن بازاری
هر جا که شکر لبی و گل رخساری
ما را همه درخور است مشکل کاری
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۳
با ما خبری نداری ای بینایی
از روی تو گل همی کند رعنایی
گر تو رخ خویش را به گل بنمایی
چون بلبل مست گل کند رسوایی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۴
ای سوخته و ساخته در کار تو من
ای جان و دلم باخته در کار تو من
عقل و خرد و هوش و دل و دیده و دین
یک یک همه در باخته در کار تو من
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۵
سهل است مرا یاد تو افزون کردن
یا دامن دل را سگ پرخون کردن
این آسان است لیک بس دشوار است
سودای تو از دماغ بیرون کردن