عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸۸
مر تشنهٔ عشق را شرابیست مترس
بی‌آب شدی پیش تو آبیست مترس
گنجی تو اگر بیت خرابیست مترس
بیدار شو از جهان که خوابیست مترس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹۲
آن دم که حق بنده‌گزاری همه خوش
وز مهر سر بنده بخاری همه خوش
از خانه برانیم بزاری همه خوش
چون عزم کنم هم بگذاری همه خوش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۰
سودای توام در جنون میزد دوش
دریای دو چشم موج خون میزد دوش
تا نیم شبی خیل خیالت برسید
ورنی جانم خیمه برون میزد دوش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۳
کاری کردم نگاه نکردم پس و پیش
آنرا که چنان کند چنین آید پیش
آندم که قضا مکر کند ای درویش
در خانه گریزد خرد دوراندیش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۷
الجوهر فقر و سوی الفقر عرض
الفقر شفاء و سوی الفقر مرض
العالم کله خداع و غرور
والفقر من العالم کنزو غرض
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۱
مهمان توایم ما و مهمان سماع
ای جان معاشران و سلطان سماع
هم بحر حلاوتی و هم کان سماع
آراسته باد از تو میدان سماع
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۷
آواز تو بشنوم خوش آوازه شوم
چون لطف خدا بیحد و اندازه شوم
صد بار خریده‌ای و من ملک توام
یکبار دگر بخر که تا تازه شوم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۰
ای دل چو بهر خسی نشینی چکنم
وز باغ مدام گل نچینی چکنم
عالم همه از جمال او روشن شد
تو دیده نداری که ببینی چکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۳۸
ذات تو ز عیبها جدا دانستم
موصوف به مغز کبریا دانستم
من دل چکنم چونکه به تحقیق و یقین
خود را چو شناختم ترا دانستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵۹
صد نام زیاد دوست بر ننگ زدیم
صد تنگ شکر بدین دل تنگ زدیم
ای زهرهٔ ساقی دگر لاف نماند
کز سور قرابهٔ تو بر سنگ زدیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۳
لیلم که نهاری نکند من چکنم
بختم که سواری نکند من چکنم
گفتم که به دولتی جهانرا بخورم
اقبال چو یاری نکند من چکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۸
ای جان منزه ز غم پالودن
وی جسم مقدس ز غم فرسودن
ای آتش عشقی که در آن میسوزی
خود جنت و فردوس تو خواهد بودن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۶
ای عادت عشق عین ایمان خوردن
نی غصهٔ نان و غصهٔ جان خوردن
آن مائده چون زر و زو شب بیرونست
روزه چه بود صلای پنهان خوردن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۶
بیدل من و بیدل تو و بیدل تو و من
سرمست همی شدیم روزی به چمن
عمریست که من در آرزوی آنم
کان عهد به یادآوری ای عهد شکن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۸
بر خسته دلان راه ملامت میزن
هردم زخمی فزون ز طاقت میزن
آتش میزن به هر نفس در جانی
واندر همه دم دم فراغت میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵۵
چون بنده نه‌ای ندای شاهی میزن
تیر نظر آنچنانکه خواهی میزن
چون از خود و غیر خود مسلم گشتی
بی‌خود بنشین کوس الهی میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶۶
در راه نیاز فرد باید بودن
پیوسته حریص درد باید بودن
مردی نبود گریختن سوی وصال
هنگام فراق مرد باید بودن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۲
زان خسرو جان تو مهر شاهی بستان
وانگاه ز ماه تا به ماهی بستان
ای آنکه مراغه می‌کنی و از حیرت
تبریز بگوی و هرچه خواهی بستان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰۶
ما کاهگلان عشق و پهلو به زمین
کرده است زمین را کرمش مرکب و زین
تا میبرد این خفتگکانرا در خواب
اصحاف الکهف تا سوی علیین
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۵
مردی یارا که بوی فقر آید از او
دانند فقیران که چها زاید از او
ولله که سماء و هرچه در کل سما است
یا بند نصیب هرچه میباید از او