عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۴
ای رانده ز نسبت حرم طاعت ما
مردود اجابت صنم طاعت ما
اسلام نه، کفر نه، تا کی به عبث
آلوده کند لوح و قلم طاعت ما
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۵
از بند غرور می گشایم خود را
آن طور که هست می نمایم خود را
عمری به رعونت صفت خود کردم
چندی به شکست می ستایم خود را
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۷
این ناله که در آتش خویش است کباب
این گریه که در شیشهٔ خم کرده شراب
مرغی است که آتش از هوا می گیرد
مستی است که از خمار جوید می ناب
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۸
آنم که قفای من جبین طلب است
هر موی سرم دست گزین طلب است
دستم دست است، کوششم کوشش، لیکن
دامان تو فوق آستین طلب است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۹
نادان به عمارت بدن مشغول است
دانا به کرشمهٔ سخن مشغول است
صوفی به فریب مرد و زن مشغول است
عاشق به هلاک خویشتن مشغول است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۰
راهی بنما که رهنما مردی نیست
صد ره به هیچ گذر گردی نیست
با درد تو هیچ نسبتم نیست، ولی
بی نسبتی درد تو کم دردی نیست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۱
عرفی چه زنی طعن خرد بر من مست
مردان ننهند راز دل بر کف دست
آن نوحه که راه لب نداند، داریم
آن گریه که دل به دیده بگذارد هست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۲
وصل تو دوایی است که بیمارش نیست
حسن تو متاعی است که بازارش نیست
عشق تو کمندی که گرفتارش نیست
حمد تو زبانی است که گفتارش نیست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۳
شاها کرم تو قلزم مواج است
درویش تو اسکندر بی تاج است
منسوب به عالم نزول تو بود
آرام گهی که نام او معراج است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۶
با سال و مه ام دقیقه و ساعت نیست
با روز و شبم روشنی و ظلمت نیست
با صحت و رنچم آفت و راحت نیست
عرفی عالمی چو عالم وحدت نیست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۸
آنم که رعیت کمینم دهر است
تریاق زمانه با خلافم زهر است
عالم به ممالک جلالم شهر است
دریای محیط خندق آن شهر است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۹
از باب مغان که رسمشان جود و عطاست
جامی بدهند این نه آیین سخاست
شکرانهٔ صاف های لب تشه طلب
دردی بدهند، تشنگانیم، رواست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۲۰
عرفی سخنت گر چه معما رنگ است
وین زمزمه را به ذوق یاران جنگ است
بخروش که مرغان حرم می دانند
کاین نغمهٔ ناقوس کدام آهنگ است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۲۱
از دیدهٔ ما به جز حیا نتوان یافت
زین آینه جز نور صفا نتوان یافت
آلودگی ای که آب عصمت ببرد
در سلسلهٔ نگاه ما نتوان یافت
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۲۲
حسن از طلب نگاه ما بسته لب است
از اهل ادب دیده گشودن عجب است
وانگه که لب حسن تماشا طلب است
از بی ادبی چشمه گشایی ادب است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۲۳
عرفی چه نهی متاع دل در کف دست
راه نظر کج نظران باید بست
بر سینهٔ ما نگر که از بیرون هست
صافی و درست و از درون عین شکست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۲۴
آنم که به ترک دین دلم خرسند است
زنار به هر موی منش پیوند است
زد جوش جنون و فاش تر می گویم
در دیر مغان دلم به زلفی بند است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۲۶
عرفی سر صفهٔ مغان مسند ماست
تعظیم گه دیر مغان معبد ماست
هر گام به تیغی سر تسلیم نهیم
سر تا سر کوی دوستی مشهد ماست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۳۱
تا عمر مرا فلک به غم پیموده است
گوشم به فغان اهل شیون بوده است
امروز شنیده ام ز عرفی، بی تو
در خواب که چرخ هم نشنوده است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۳۲
عشق آمد و گوید رسولم نام است
در حسن به آسمان صدم پیغام است
حکم است که دل و دین فروشید به درد
وین سهل ترین جمله احکام است